تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_سوم وقتی که ب
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیست_و_چهارم
نفسش به شماره افتاده بود:
+نمی دونم چی باید بگم...
خدا خیرتون بده خانم کشاورز ...
هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه.
خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید.
از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع #خیانت_شیرین تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت.
در پاسخ های شیرین و مسعود چیز #مشترکی بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
و مطلب #مشترک دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم #کامل نبود.
تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت #مشترک برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم.
اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ...
مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش میشد فهمید که چه #اضطرابی دارد.
من شروع به صحبت کردم:
_می دونم که از دیدن هم #شوکه شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند.
اگر موافق هستید شروع کنیم ؟
آقا مسعود گفت :
+خواهش می کنم لطف می کنید شما.
شیرین با صدای گرفته گفت :
_ممنون از شما ...
هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند.
لحظه ای به این فکر کردم که #خدایا سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه...
خدایا کمکم کن....
گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم.
حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید...
...برگه ها را به دستشان دادم .
پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین.
_ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید .
5 دقیقه برای من خیلی #کند گذشت.
در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند.
شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم :
_خواااهش می کنم ...
یکی یکی لطفا
شیرین شروع کرد :
_ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!!
از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ...
آقا مسعود پرید وسط حرفش :
+شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟
یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!!
شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم :
_ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید .
اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید .
اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه.
حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید
بدون تعصب و بدون عصبانیت ...
اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که #انصافا درست بود پذیرفت .
دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با #انصاف پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو #مقصر هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید .
با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند.
آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم .
بعضا صدایشان بلند می شد .
آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست .
من هر جا لازم بود ...
راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
✍️ #دلنوشته همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام)
✅ این را میدانید و شنیدهاید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست.
اما اینجا توی صنف #طلبه تنها جاییست که همه اعضا را به کردار آدم بده میشناسند و با دست نشانش میدهند.
📚 در سالهای دور روایت های زیادی از کتکزدن و شکنجهکردن بچهها در #مدرسه دیدهایم و شنیدهایم
اما هیچ کس این صنف را به #شکنجه گری نمیشناسند.
👨🏻🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش #معلم بوده، هیچکس به خنده نمیگوید:
«عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟»
🧑🏻⚕ توی این سالها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی #پزشک ها، بیاخلاقی برخی #پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی #بازیگر ها، کمفروشی #کارخانهدارها، رشوهگیری برخی #قاضیها و... شنیدهایم.
اما هیچ کدام را #مطلقا_سیاه نمی بینیم.
✴️ هنوز هم پزشکها، پرستارها، قاضیها و معلمها و ... #محترم و #تاج_سر هستند و #انصاف ما تشخیص میدهد که باید برای عدهای واژه استثنا را استفاده کرد.
‼️ اما اینجا، توی صنف ما طلبه ها همه به پای هم میسوزند.
🔵 اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی میکند.
🔵اگر #بنزین گران شود، روغن نایاب و جوجههای یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید.
چرا؟ چون #رئیس_جمهور هملباس اوست.
🔰 فرقی نمیکند که #فاصله_طبقاتی ما از آقای رئیسجمهور چقدر باشد،
اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر #زندگی نحیف ما را میشکند،
اینکه ما مدتهاست رنگ گوشت قرمز را ندیدهایم، مهم نیست.
#عقل مردم به #چشم است و چشم فقط لباس را میبیند.
💔 #خانواده_های_طلبه فشار زیادی را تحمل میکنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمیگویم. ده سال است که دارم کنار طلبههای زیادی زندگی میکنم.
#محرومیتها، #سختیهای_زندگی، #فشار_اجتماعی که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، #ناامنی_اجتماعی که گاهی از کودکی تجربهاش می کنند.
❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگیاش بخاطر لباس پدرش #برچسب خورده.
⏺اول از همه #مدرسه! اگر بچه #شیطنت کند، معاون مدرسه گوشش را میکشد و میگوید: «بچه آخونده دیگه.»
⏺ اگر خوب درس نخواند،
⏺ اگر توی #دعوا با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزهای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام میخوای عین بابات #آخوند بشی؟!» یک طور پلشتواری به بچهات از همان اول میفهمانند که پدرش چه جایگاه دوست نداشتنیای دارد.
⚠️ نتیجهی محرومیتها، نان و پنیر سق زدنها، دوریکشیدنها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتادهای برای ما جز برچسب، #تمسخر و نگاههای سنگین نیست.
‼️ حواس همه نکتهسنجهای عالم که شغلشان توجه به جزئیاتیست که دیگران نمیبینند، به همه چیز هست. الا اینکه #طلبه و #خانواده و #بچههایش #انسان هستند.
ما هیچ کجای دستهبندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را میخوانید ؛
⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر #ملیت ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم میخواست یک نفر از همینها که دینشان #انسانیت است، درباره آن سه نفر که با زبان #روزه در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل #افطار کردند، حرف بزنند.
از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمیدانم توی دل کوچک تب دارش چه کربلایی ست...
🔹@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_سوم وقتی که ب
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیست_و_چهارم
نفسش به شماره افتاده بود:
+نمی دونم چی باید بگم...
خدا خیرتون بده خانم کشاورز ...
هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه.
خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید.
از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع #خیانت_شیرین تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت.
در پاسخ های شیرین و مسعود چیز #مشترکی بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
و مطلب #مشترک دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم #کامل نبود.
تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت #مشترک برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم.
اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ...
مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش میشد فهمید که چه #اضطرابی دارد.
من شروع به صحبت کردم:
_می دونم که از دیدن هم #شوکه شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند.
اگر موافق هستید شروع کنیم ؟
آقا مسعود گفت :
+خواهش می کنم لطف می کنید شما.
شیرین با صدای گرفته گفت :
_ممنون از شما ...
هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند.
لحظه ای به این فکر کردم که #خدایا سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه...
خدایا کمکم کن....
گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم.
حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید...
...برگه ها را به دستشان دادم .
پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین.
_ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید .
5 دقیقه برای من خیلی #کند گذشت.
در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند.
شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم :
_خواااهش می کنم ...
یکی یکی لطفا
شیرین شروع کرد :
_ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!!
از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ...
آقا مسعود پرید وسط حرفش :
+شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟
یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!!
شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم :
_ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید .
اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید .
اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه.
حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید
بدون تعصب و بدون عصبانیت ...
اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که #انصافا درست بود پذیرفت .
دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با #انصاف پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو #مقصر هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید .
با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند.
آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم .
بعضا صدایشان بلند می شد .
آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست .
من هر جا لازم بود ...
راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا عجیبه که رهبری داره کارهای دولت رییسی رو بیان میکنه
رسانه واقعا ضعیفه تو این مورد
ولی حتما نگاه کنید ببینید که رئیسی چیکار کرده
(فقط ضعف نبینیم کمی هم گوش بفرمان باشیم)
#انصاف
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_سوم وقتی که به هوش آمد خیره نگاهش می کر
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیست_و_چهارم
نفسش به شماره افتاده بود:
+نمی دونم چی باید بگم...
خدا خیرتون بده خانم کشاورز ...
هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه.
خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید.
از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع #خیانت_شیرین تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت.
در پاسخ های شیرین و مسعود چیز #مشترکی بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
و مطلب #مشترک دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم #کامل نبود.
تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت #مشترک برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم.
اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ...
مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش میشد فهمید که چه #اضطرابی دارد.
من شروع به صحبت کردم:
_می دونم که از دیدن هم #شوکه شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند.
اگر موافق هستید شروع کنیم ؟
آقا مسعود گفت :
+خواهش می کنم لطف می کنید شما.
شیرین با صدای گرفته گفت :
_ممنون از شما ...
هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند.
لحظه ای به این فکر کردم که #خدایا سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه...
خدایا کمکم کن....
گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم.
حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید...
...برگه ها را به دستشان دادم .
پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین.
_ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید .
5 دقیقه برای من خیلی #کند گذشت.
در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند.
شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم :
_خواااهش می کنم ...
یکی یکی لطفا
شیرین شروع کرد :
_ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!!
از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ...
آقا مسعود پرید وسط حرفش :
+شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟
یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!!
شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم :
_ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید .
اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید .
اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه.
حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید
بدون تعصب و بدون عصبانیت ...
اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که #انصافا درست بود پذیرفت .
دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با #انصاف پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو #مقصر هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید .
با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند.
آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم .
بعضا صدایشان بلند می شد .
آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست .
من هر جا لازم بود ...
راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_سوم وقتی که ب
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیست_و_چهارم
نفسش به شماره افتاده بود:
+نمی دونم چی باید بگم...
خدا خیرتون بده خانم کشاورز ...
هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه.
خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید.
از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع #خیانت_شیرین تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت.
در پاسخ های شیرین و مسعود چیز #مشترکی بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
و مطلب #مشترک دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم #کامل نبود.
تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت #مشترک برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم.
اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ...
مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش میشد فهمید که چه #اضطرابی دارد.
من شروع به صحبت کردم:
_می دونم که از دیدن هم #شوکه شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند.
اگر موافق هستید شروع کنیم ؟
آقا مسعود گفت :
+خواهش می کنم لطف می کنید شما.
شیرین با صدای گرفته گفت :
_ممنون از شما ...
هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند.
لحظه ای به این فکر کردم که #خدایا سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه...
خدایا کمکم کن....
گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم.
حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید...
...برگه ها را به دستشان دادم .
پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین.
_ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید .
5 دقیقه برای من خیلی #کند گذشت.
در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند.
شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم :
_خواااهش می کنم ...
یکی یکی لطفا
شیرین شروع کرد :
_ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!!
از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ...
آقا مسعود پرید وسط حرفش :
+شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟
یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!!
شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم :
_ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید .
اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید .
اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه.
حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید
بدون تعصب و بدون عصبانیت ...
اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که #انصافا درست بود پذیرفت .
دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با #انصاف پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو #مقصر هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید .
با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند.
آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم .
بعضا صدایشان بلند می شد .
آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست .
من هر جا لازم بود ...
راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh