🤔 #خواندنی | چگونه عادتهای بد را ترک کنیم؟
🚨باید عادتهای بد و نشتیهای دستوپاگیر را مهار کنیم. کار غیر ممکنی نیست، راههایی دارد که بعضی از آنها را در این مطلب با هم مرور میکنیم.
🌊 شالاپ، شیرجه زدید وسط خودِ خود دریا، هر لحظه عمق آب بیشتر و فشاری که روی عضلات شما میآید هم مضاعف میشود. قرار است بیش از ده متر پایین بروید. مثلاً، بهدنبال هدفی مشخص در عمق پانزده متری به دل دریا زدهاید. فین یا همان پاپوشهای مخصوص غواصی را پوشیده و شنا میکنید، گازهای مورد نیاز برای تنفس را هم که داخل کپسولی چپانده و انداختهاید پشت سرتان. بهسوی هدف در حرکتید و ظاهراً همه چیز عالی است، ولی عامل مزاحمی، نشتی کوچک در کپسول یا لوله و شلنگهای آن کار را خراب میکند. نمیشود بگوییم نشتی کوچک که این حرفها را ندارد، به هر حال هرچقدر هم کوچک، ولی اجازه نمیدهد شما به هدف برسید. اگر واقعاً به هدف فکر میکنید باید ترفندی برای رفع نشتی بزنید.
🥴 انگار عادتهای بد در زندگی ما هم شبیه همین نشتیهای ریز و درشت این کپسولهاست. اگرچه گاهی کوچکاند، ولی استمرارشان ما را از رسیدن به هدف محروم میکنند. بدقولی، تنبلی، شلختگی، استفاده بیحسابوکتاب از فضای مجازی و ...،
✅ آنچه ما را به اهدافمان میرساند همین رفتارهای مستمر و عادتهای همیشگیمان است و اگر قرار باشد عاملی ما را از رسیدن به اهداف باز دارد و حتی ما را از هدف دور کند، شک نکنید یکی از مهمترینهایش باز هم همین رفتارهای مستمر و عادتهای خودمان است. از خدا کمکگرفته و بخواهیم در این کارزار جدید همراهمان بوده و به تلاشهای کم و زیاد ما برکتهای بزرگ بدهد.
🌟 آدمها تا دلتان بخواهد به خودشان خوشبیناند. فکر میکنند همیشه خودشان با حال هستند و تصمیمهایشان هم درست است. اصلاً اگر آدم بفهمد کارش اشتباه است که بخش مهمی از مسیر اصلاح را طی میکند. بعضی رفتارها را آنقدر انجام دادهایم که زشتی و بدی آن به چشممان نمیآید، اگر کسی هم به ما بگوید به احتمال زیاد توجیه میکنیم، ولی مگر شک داریم که به هر حال نقاط ضعفی در وجودمان هست؟
💡 اوّلین کاری که برای ترک عادت بد باید انجام بدهیم این است که...
.
🧠 #ذهن_خودکار
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=21373
⚠️ #تلنگر #خواندنی
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
آهای ولش کن بی غیرت !!
مگه خودت ناموس نداری ؟؟
وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
🌹 این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر #علی_خلیلی🌹
🏴🌹@tanhamasirearamesh
💠#داستان
👈آبروداری
هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش...
میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار.
دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود...
مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم
اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟
آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم.
حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!
بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده
آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...!
#خواندنی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh