eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 + می خوام بدونم چقد به من و ریحانه وابسته هستی؟ _معلومه...خیییلی ...یعنی چی این سوال؟ +یعنی طاقت جدایی من و ریحانه رو برای چند وقت داری؟ ذهنم می داد اما توجه نمی کردم. _شاید برای چند ساعت بتونم دوریتو تحمل کنم.. +اووووه،خیلی کمه که ... یکم جدی شد و گفت : بشین ... تپش قلب گرفته بودم...نشستم... +شیرین جان اگر به خاطر پیشرفت زندگیمون و شرکت شرایط یه جوری بشه که یه مدت از هم دور بشیم ، تو قبول می کنی؟ از همانی که می ترسیدم سرم آمده بود. چهره ی عاطفه جلوی چشمانم بود. عاطفه می خواهد مسعود را از من کند . اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم ، اشک هایم مثل سیل سرازیر شد. مسعود با دست های مهربان مردانه اش‌سعی می کرد آرامم کند : +وا شیرین چرا اینجوری میکنی...یواش...الان صدات میره بیرون کارمند ها چی می گن ... با همان حالت گریه و با عصبانیت گفتم: _مسعود یک بار برای همیشه میگم ، خیال این که ما رو بذاری و بری هلند برای همیشه از سرت بیرون کن ... مسعود درحالی که می خندید گفت : +خنگ خدا...کی گفته من می خوام برم هلند؟ جمع کن خودتو بذار یه چیزی بهت بگم. کنجکاو شدم و اشک هایم را پاک کردم _ خب اگه هلند نمیری پس کجا می خوای بری؟ +هیچ جا... جایی نمی رم فقط می خواستم ببینم تو طاقت دوری داری یا نه؟ _اه مسعود خل شدم ، درست بگو ببینم حرفت چیه ؟؟؟ +خب پس خوب گوش بده ، آخرین باری که با عاطفه جلسه داشتم ، برام توضیح داد و من رو توجیه کرد که طرح بیزینس عاطفه می تونه برای شرکت مفید باشه. بعدش من هم حسابی تحقیق کردم و با طرحش موافقم. حالا نتیجه ی همه ی تحقیقات و کل طرحو برات توضیح میدم بعد نظرت رو بهم بگو...هیچ اجباری هم در کار نیست.چون اگر موافقت کنی ، اونی که باید بره هلند نیستم ، بلکه این که باید زحمت رفتن رو بکشی ، چون هم زبانت از من بهتره ، هم این کار کار خودته... متعجب نگاهش می کردم... از طرح و نقشه اش سر در نمی آوردم با تمام آن چه در ذهن من بود می کرد. گنگ و مبهوت فقط گفتم: _باید فکر کنم...باید حرف بزنیم ... مسعود مهربان و با لبخند شیطنت آمیزی نگاهم کرد و گفت : +باشه ...اما می دونم موافقت می کنی تو از پول نمی تونی بگذری... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۱ پریشانی و
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 + می خوام بدونم چقد به من و ریحانه وابسته هستی؟ _معلومه...خیییلی ...یعنی چی این سوال؟ +یعنی طاقت جدایی من و ریحانه رو برای چند وقت داری؟ ذهنم می داد اما توجه نمی کردم. _شاید برای چند ساعت بتونم دوریتو تحمل کنم.. +اووووه،خیلی کمه که ... یکم جدی شد و گفت : بشین ... تپش قلب گرفته بودم...نشستم... +شیرین جان اگر به خاطر پیشرفت زندگیمون و شرکت شرایط یه جوری بشه که یه مدت از هم دور بشیم ، تو قبول می کنی؟ از همانی که می ترسیدم سرم آمده بود. چهره ی عاطفه جلوی چشمانم بود. عاطفه می خواهد مسعود را از من کند . اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم ، اشک هایم مثل سیل سرازیر شد. مسعود با دست های مهربان مردانه اش‌سعی می کرد آرامم کند : +وا شیرین چرا اینجوری میکنی...یواش...الان صدات میره بیرون کارمند ها چی می گن ... با همان حالت گریه و با عصبانیت گفتم: _مسعود یک بار برای همیشه میگم ، خیال این که ما رو بذاری و بری هلند برای همیشه از سرت بیرون کن ... مسعود درحالی که می خندید گفت : +خنگ خدا...کی گفته من می خوام برم هلند؟ جمع کن خودتو بذار یه چیزی بهت بگم. کنجکاو شدم و اشک هایم را پاک کردم _ خب اگه هلند نمیری پس کجا می خوای بری؟ +هیچ جا... جایی نمی رم فقط می خواستم ببینم تو طاقت دوری داری یا نه؟ _اه مسعود خل شدم ، درست بگو ببینم حرفت چیه ؟؟؟ +خب پس خوب گوش بده ، آخرین باری که با عاطفه جلسه داشتم ، برام توضیح داد و من رو توجیه کرد که طرح بیزینس عاطفه می تونه برای شرکت مفید باشه. بعدش من هم حسابی تحقیق کردم و با طرحش موافقم. حالا نتیجه ی همه ی تحقیقات و کل طرحو برات توضیح میدم بعد نظرت رو بهم بگو...هیچ اجباری هم در کار نیست.چون اگر موافقت کنی ، اونی که باید بره هلند نیستم ، بلکه این که باید زحمت رفتن رو بکشی ، چون هم زبانت از من بهتره ، هم این کار کار خودته... متعجب نگاهش می کردم... از طرح و نقشه اش سر در نمی آوردم با تمام آن چه در ذهن من بود می کرد. گنگ و مبهوت فقط گفتم: _باید فکر کنم...باید حرف بزنیم ... مسعود مهربان و با لبخند شیطنت آمیزی نگاهم کرد و گفت : +باشه ...اما می دونم موافقت می کنی تو از پول نمی تونی بگذری... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۱ پریشانی و بیقراری در حالش هویدا بود
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 + می خوام بدونم چقد به من و ریحانه وابسته هستی؟ _معلومه...خیییلی ...یعنی چی این سوال؟ +یعنی طاقت جدایی من و ریحانه رو برای چند وقت داری؟ ذهنم می داد اما توجه نمی کردم. _شاید برای چند ساعت بتونم دوریتو تحمل کنم.. +اووووه،خیلی کمه که ... یکم جدی شد و گفت : بشین ... تپش قلب گرفته بودم...نشستم... +شیرین جان اگر به خاطر پیشرفت زندگیمون و شرکت شرایط یه جوری بشه که یه مدت از هم دور بشیم ، تو قبول می کنی؟ از همانی که می ترسیدم سرم آمده بود. چهره ی عاطفه جلوی چشمانم بود. عاطفه می خواهد مسعود را از من کند . اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم ، اشک هایم مثل سیل سرازیر شد. مسعود با دست های مهربان مردانه اش‌سعی می کرد آرامم کند : +وا شیرین چرا اینجوری میکنی...یواش...الان صدات میره بیرون کارمند ها چی می گن ... با همان حالت گریه و با عصبانیت گفتم: _مسعود یک بار برای همیشه میگم ، خیال این که ما رو بذاری و بری هلند برای همیشه از سرت بیرون کن ... مسعود درحالی که می خندید گفت : +خنگ خدا...کی گفته من می خوام برم هلند؟ جمع کن خودتو بذار یه چیزی بهت بگم. کنجکاو شدم و اشک هایم را پاک کردم _ خب اگه هلند نمیری پس کجا می خوای بری؟ +هیچ جا... جایی نمی رم فقط می خواستم ببینم تو طاقت دوری داری یا نه؟ _اه مسعود خل شدم ، درست بگو ببینم حرفت چیه ؟؟؟ +خب پس خوب گوش بده ، آخرین باری که با عاطفه جلسه داشتم ، برام توضیح داد و من رو توجیه کرد که طرح بیزینس عاطفه می تونه برای شرکت مفید باشه. بعدش من هم حسابی تحقیق کردم و با طرحش موافقم. حالا نتیجه ی همه ی تحقیقات و کل طرحو برات توضیح میدم بعد نظرت رو بهم بگو...هیچ اجباری هم در کار نیست.چون اگر موافقت کنی ، اونی که باید بره هلند نیستم ، بلکه این که باید زحمت رفتن رو بکشی ، چون هم زبانت از من بهتره ، هم این کار کار خودته... متعجب نگاهش می کردم... از طرح و نقشه اش سر در نمی آوردم با تمام آن چه در ذهن من بود می کرد. گنگ و مبهوت فقط گفتم: _باید فکر کنم...باید حرف بزنیم ... مسعود مهربان و با لبخند شیطنت آمیزی نگاهم کرد و گفت : +باشه ...اما می دونم موافقت می کنی تو از پول نمی تونی بگذری... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh