eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
11.2هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجتماع باشکوه ضدصهیونیستی یمنی‌ها ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازار ماه مبارک رمضان در غزه 🔹اجناس کم و مردم اغلب فقط قیمت می پرسند و‌نظاره گر هستند. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_اول کلاسم تازه تمام شده بود ... دانش
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 اول دهه ی 60 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم ، پدرم ڪارمند بود و مادرم خانه دار ؛ وضعیت اقتصادی داشتیم. مثل همه بچه های دهه ی شصت با ڪم و ڪاستی های آن دوره بزرگ شدم . یک برادر بزرگتر هم دارم ، آن زمانها همیشه باهم می جنگیدیم اما طاقت دوری همدیگر را هم نداشتیم. خیلی درس خوان نبودم البته درسم چندان هم بد نبود. ۱۵ساله بودم که چند صباحی یکی از پسر های محل شدم ، ولی هیچ وقت ارتباطی بینمان رخ نداد . در زمان ما اینجور علاقه ها بود و اگر کسی رسوا می شد این علاقه مساوی با طرد شدن از جامعه و خانواده بود . یادم هست در دوران راهنمایی اگر مشخص می شد دختری دوست پسر دارد از او فاصله می گرفتیم و در گوش هم پچ پچ کنان او را نشان می دادیم و به حالش افسوس می خوردیم که از راه به در شده است. مثل الان نبود ڪه... چند باری هم پسر های محل نامه جلوی پایم انداختند اما من همیشه وحشت زده از آنها فاصله گرفته و دور می شدم. مادرم داستانهای زیادی از دخترانی که از راه به در شده بودند و داشتند برایم تعریف کرده بود و همیشه ترس این را داشتم که مبادا ڪاری کنم که خانواده ام برود. خلاصه با همین احوالات خفیف عاطفی ، نوجوانی ام به سر رسید و چند صباحی بعد دبیرستانم را هم به پایان رساندم . می شنیدم فلانی برای پسرش به خواستگاریم آمده اما پدر و مادرم جوابشان یک کلمه بود دختر ما درس دارد . دانشگاه دولتی قبول نشدم اما دانشگاه آزاد اطراف تهران پذیرفته شده بودم . پدرم با حالی پر از افتخار آمد پیشم و گفت : "شیرین جانم فکر پولش را نڪن با مامان برید دانشگاه آزاد ثبت نام کنید" دو روز از خوشحالی گریه می کردم چون پرداخت دانشگاه آزاد کار ساده ای نبود و می دانستم پدرم چه زحمتی را متقبل شده است . دانشگاه اما دیگری بود ، انگار وارد یک کشور دیگری شده بودم . گذشته به یکباره برداشته شده و من خود را وسط جریانی می دیدم که آمادگی برای رویارویی با آن را . با وسیله نقلیه مینی بوس مسیر دانشگاه را طی می کردم ، بودم ، صورتم خیلی پر مو نبود اما دست نخورده و کاملا دخترانه وارد دانشگاه شدم ، در فرهنگ آن زمان دخترها اولین بار فقط برای روز عروسی صورتشان را تمیز می کردند و ابروهایشان را بر می داشتند. یادم هست ترم های اول درس می خواندم ، می خواستم با نمرات خوبم زحمات پدر و مادرم را ڪنم . با توجه به روابط عمومی خیلی خوبی که داشتم ، با همه سریع برقرار می کردم ، فعال و سرحال و همیشه بین کلاسها ، کتابخانه و غذاخوری در رفت و آمد بودم . فرز و سریع و زرنگ ... گاهی هم نیم نگاهی به پسرهای همکلاسی می انداختم اما هیچ وقت کسی که برایم باشد بین آنها نبود. ترم چهار بودم که به پیشنهاد یکی از دوستانم به عنوان کار پاره وقت به یک خصوصی مراجعه کردم . شرکت در یک آپارتمان جمع و جور بود و مسیر رفت و آمد خوبی داشت ، اگر می شدم حداقل کمک خرجی برای شهریه دانشگاهم بودم . کلا کار کردن را دوست داشتم ، شاغل بودن برایم حس لذت بخشی داشت و میل به کسب در آمد ی خوبی برایم بود. خانم منشی نسبت به دهه ی 70 آرایش غلیظی داشت ، مانتویی روشن به تن داشت و موهایش از زیر روسری مثل یک توپ دیده می شد . با دیدن او ناخود آگاه چادرم را جمع تر کردم ، چند دقیقه بعد به اتاق هدایتم کردند . مردی حدودا 30 ساله پشت میز نشسته بود . مصاحبه شروع شد ... تجربه ای در اینجور کارها نداشتم فقط سعی کردم با اعتماد به نفس پاسخ بدهم اما دستپاچگی در کلامم موج می زد. همیشه موقع صحبت با نامحرم سرم را پایین می انداختم ، میان مصاحبه چند باری به آقای مدیر نگاه کردم اما از طرز نگاهش خوشم نیامد ... احساس می کردم با لبخند گوشه لبش در حال به من است ... ولی صدایش ... صدای داشت ... بعدها "مسعود" هر وقت یاد آن روز می افتاد کلی دستم می انداخت و می خندید ... و ... من ... آن روز نمی دانستم این مصاحبه سرنوشت مرا به کل تغییر خواهد داد... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی تنهامسیر🌷 طاعاتتون قبول الحمدالله توفیقی شد تا دوباره مهمان نفس های گرم و پر از نشاط شما باشیم 💐 با مبحث بی‌نظیر درخدمتتون هستیم🌹👌
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
💢 #مبارزه_با_راحت_طلبی 12 مرگ آرام... ⭕️ تن پروری و راحت طلبی یه نوع بیماری و نوعی مرگ خاموش به رو
13 🔥 شهوت رانی 🔥 💢 یکی از مشکلات عمده در سنین جوانی، شهوترانی هست. خیلی از جوانان واقعا دوست دارن که اهل شهوترانی نباشن «اما هر کاری میکنن نمیتونن خودشون رو کنترل کنن». 😒 👈 از روزه گرفتن تا انواع دعا و مناجات و حتی رفتن به مشهد و کربلا انجام میدن برای اینکه بتونن با شهوت رانی خودشون مقابله کنن اما بازم شکست میخورن!❌ 🚫 عزیز دلم مراقب باش راه رو اشتباه نری. ✅ «اولین کاری که باید در مقابله با شهوترانی بکنی اینه که با راحت طلبیت مبارزه کنی».
🔹 یه نکته ای رو میخواستم عرض کنم خدمتتون ✅ همیشه سعی کنید جوری توی دنیا زندگی کنید که موقع مرگ، از این عمری که داشتید پشیمون نباشید... 💢 روز قیامت رو بهش میگن یوم الحسره روزی که همه حسرت میخورن ⭕️ حسرت از دست رفته ها 🔹قطعا ما هر کاری کنیم آخرش حسرت خیلی چیزا رو خواهیم خورد 🔸ولی کاری کنید که اونجا کمتر حسرت بخورید... چطور میشه کمتر حسرت خورد؟ در موردش فکر کنید. 🔹فردا شب راجع بهش صحبت میکنیم...
14 💢 ببینید شهوترانی مثل حرکت با سرعت بالا در یک پیچ بسیار خطرناک هست. 🚘 وقتی ماشین به پیچ رسید، تذکر دادن به راننده برای کم کردن سرعتش فایده ای نداره. «اگه کسی میخواست تذکر بده باید خیلی زودتر تذکر میداد».😒 ❌ خیلی از مسئولین فرهنگی توی پیچ شهوترانی یه دفعه ای به جوان میگن آقا شهوترانی نکن! 😤🚫 🔷عزیز من اون که گوش نمیده الان... بذار راحت باشه! اگه کسی میخواد به جوانی تذکر بده که شهوترانی نکنه، «باید اول تذکر بده که راحت طلبی نکنه».
15 🔥 بذر شهوترانی در زمین راحت طلبی کاشته میشه. 💢وقتی یه زمینی پر از علف هرز راحت طلبی شد، دیگه نمیشه ازش استفاده کرد. باید اول زمین رو آماده کرد. 🔺 جوانی که صبح تا شب توی خونه لم میده و هیچ کار مفیدی انجام نمیده معلومه که توی مبارزه با شهوت رانی دچارمشکل میشه ✅ کافیه انسان یه مقدار به بدن خودش کارای سخت بده، همین باعث میشه که خودبخود فکرش سراغ مسایل شهوانی نره و بتونه با تمرکز و آرامش بهتری زندگی کنه.
یعنی: 💢نون هایی ڪه تازه گرفتی و تو پلاستیک هستن رو همینجوری بذاری لا سفره و سردشون نڪنی بذاری فریزر تا بشن عین خمیر ...✔️ ➖بعدم نصفشونو تقدیم نون خشکه ای ڪنی!!☹️