فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹از کجا بفهمم خدا من رو بخشیده و از من راضی است؟
🔻از کجا بفهمم مشکلاتم، امتحان هستند یا مجازات الهی؟
#استاد_پناهیان
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_دوازدهم ۱ ... ریحانه
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_سیزدهم ۱
#عاطفه_میرود
آن شب در سالن کنار چادر نمازم خوابم برد ، صبح با صدای مسعود بیدار شدم.
+شیرین...
پاشو...
پاشو دیر شد...
تا تو دوش بگیری لباس عوض کنی نصف روز رفته.
اعصابم از دستش خورد بود
یا نمی دانم شاید از دست خودم #عصبانی بودم ، گفتم:
_تو برو به کارا برس من دیرتر میام.
کارگرم قراره بیاد کارهای خونه رو بهش بسپرم .
با کلافگی سری تکام داد و موقع رفتن گفت :
+ امشب دوره داریم ، زود بیا شرکت که غروب بتونم برم .
یادم نمی آمد که چند وقت از آخرین ابراز محبتش گذشته بود.
تشنه ی قربان صدقه رفتن هایش بودم.
مهربانی بی حدش که انگار تمام نمی شد.
اما چند سالی بود که مسعود مهربان من به مردی ساکت و کم حرف تبدیل شده بود که حوصله ی حرف و به خصوص بحث و #دعوا رو هم نداشت.
دو سالی بود که با دوستان دوران سربازیش هر هفته دور هم جمع می شدند.
می دانستم که آن ها #مذهبی هستند و تمام تعجبم از همین ارتباطی بود که مسعود با آن ها برقرار می کرد.
کارگرم آمد و کار ها را بهش سپردم ، دوشی گرفتم و راهی شرکت شدم.
از وقتی که شرکت به این ساختمان منتقل شده من و مسعود اتاق های مجزا داریم .
اتاق من بزرگ تر و مجهز تر بود و اغلب جلسات آن جا برقرار می شد.
نزدیک نهار بود که عاطفه در زد و وارد شد تازگی ها برند پوشی را کنار گذاشته و ساده می پوشید ، چند دقیقه ای کارها را با من هماهنگ کرد.
موقع رفتن دل دل می کرد معلوم بود که حرفی برای گفتن دارد ، گفتم :
_جانم؟کاری مونده؟
+کاری که نه ، اما...
خودم باهاتون کار دارم هروقت فرصت داشتید بگید بیام پیشتون.
از حالش مشخص بود که حرف مهمی می خواهد بگوید ، مشتاق شدم گفتم:
_بعد از ساعت کاری بیا اتاقم
مسعود دوره داره ، ریحانه رو هم بابام برده.
+باشه حتما میام پیشتون.
ناهار را تنها خوردم.
مسعود در شرکت بود اما ازش بی خبر بودم .
تا غروب حواسم پیش عاطفه و کاری که گفت بود.
مسعود یک ساعت بعد از خروجش از شرکت پیام داد که من رفتم.
جوابی نداشتم که به پیامش بدهم.
دلم می خواست در جوابش بنویسم " خب که چی دیگه پیام دادنت واسه ی چیه! "
اما...
نتوانستم...
شاید حوصله اش را نداشتم.
وقتی همه ی کارمندان رفتند عاطفه به اتاقم آمد.
پریشان بود ...
خانم اسفندیاری برایمان چای آورد و خودش هم رفت.
+شیرین خانم چند وقتی هست که می خوام راجع به رفتنم با شما صحبت کنم اما جور نمیشه.
در دلم گفتم کاش نیامده بودی که بروی.
_بفرما در خدمتم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
+راستش از قرار داد من چند ماه بیشتر نمونده ، با مسعود راحت نیستم اما به شما می تونم بگم ، من کارامو کردم و چند ماهه دیگه می رم هلند ، برادر هام کارهامو انجام دادن ، دیگه فکر نمی کنم بر گردم.
_یه چیزایی شنیده بودم ، به سلامتی ان شالله ...
حالا ما از کجا شریکی به خوبی تو پیدا کنیم ؟
نمی دانم چرا گریه اش گرفت،همینطور که اشک هایش را پاک می کرد گفت :
_این چه حرفیه ، من فقط یه کارمندم .
+خودت می دونی که حق و حقوقت همش محفوظه و حرفی نمی مونه اما باز من به حسابداری می گم حسابتو جمع و جور کنه که مشخص بشه.
+ممنون فقط میمونه...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_سیزدهم ۱ #عاطفه_میرود
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_سیزدهم ۲
#عاطفه_میرود
سرش پایین بود
_چی می مونه؟
+فقط می مونه مسعود...
یک لحظه صداش رو نشنیدم پرسیدم چی؟
نگاهم کرد ، حال نگاهشو درک نمی کردم
_مسعود ؟ مسعود چی؟
حالت ماده ببری رو داشتم که آماده ی حمله شده .
مسعود چی ؟
چه چیزی از مسعود به عاطفه مربوط بود که می خواست با من مطرح کند؟
منتظر هر حرفی بودم به جز حرفی که از عاطفه شنیدم...
در حالی که اشک می ریخت گفت :
_ خودتون می دونید که وابستگی من به مسعود و ریحانه و شما خیلی بیشتر از رابطه فامیلیه ، شماها برای من از برادرام نزدیک ترید.
دلم نمی خواست این حقیقت رو از زبان عاطفه می شنیدم با این که اشک می ریخت اما بیشتر حس پرخاشگری بهم دست داده بود تا #همدلی.
در جوابش چیزی نگفتم.
+ازتون می خوام ...
یعنی پیشنهاد میدم که شما یا مسعود یکی دو ماه با من بیاید هلند و شرایط زندگی اونجا رو ببینید ، تو این سفر هایی که رفتم و اومدم ایده ی یه بیزینس خوب به ذهنم رسیده خب کی بهتر از شما؟
حالم ازش بهم می خورد از زنی که جلوم اشک می ریخت ، با سیاست وارد زندگیم شد و ۵ سال از بهترین روزهای من و همسرم را خراب کرده بود و حالا که وقت رفتنش بود #وقیحانه پیشنهاد می داد که مسعود را با خودش ببرد .
چند لحظه ای سکوت کردم ، افکار زیادی در سرم می چرخید ، باید از خودم حرکتی نشان می دادم تا برای همیشه حساب کار دستش بیاید.
_ببین عاطفه جان نه من و نه مسعود قصد ترک ایرانو نداریم ، اصلا هم مایل نیستیم که پیشنهاد شما رو بشنویم .
همین که شما بری و موفق بشی برای ما کافیه ، پس نمی خوام به هیچ عنوان مسعود از این پیشنهاد چیزی بفهمه.
تند و #محکم حرف زدم ، می خواستم قضیه همان جا تمام شود.
عاطفه آرام فقط سری تکان داد.
+باشه هرچند قبلا مادرم به مسعود ندا داده اما...
خب خیلی خوب می شد که اونجا هم همکار می شدیم
_نه من اینجوری راحت ترم ...
لحن حرف زدنم کاملا بی ادبانه بود
اما عاطفه عکس العملی نشان نداد.
بدون این که عاطفه را بدرقه کنم خداحافظی کرد و رفت ، #زنگ خطر محکمی در گوشم به صدا در آمد.
می دانستم عاطفه کسی نبود که به این راحتی پیشنهادی بدهد ...
می شناختمش ...
دقیق
باهوش
و حساب شده حرف می زد .
صحبت امروز #قطعا مقدمه ای بود که باید منتظر #عواقب بعدیش می بودم .
باید با مسعود صحبت می کردم
حس می کردم طوفانی در راه است...
اصلا نمی توانستم نظر مسعود را پیش بینی کنم.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ saritanhamasir
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به کمتر از 3 فرزند فکر نکنید!
@fatemeh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
به کمتر از 3 فرزند فکر نکنید! @fatemeh
سلام به والدین محترم😊✋
💠یک نکته خیلی فنی درون این پیام نهفته هست، اینکه پدران و مادرانی که همیشه عادت کرده اند که با تُن صدای بالا و قاطعیت در منزل صحبت میکنند، این باعث میشود که فرزندان در سنین بزرگتر دچار مشکلات روانی مانند: عدم اعتماد به نفس و اضطراب و استرس شوند.
❋تُن صدا پایین باشد و معمولی
❋کلمات و جملات را آرام و با فاصله بیان کنیم. بعضی آواهای کلمات را کمی بکشیم مانند: زینب خانوووووووم. بین جملات تنفس داشته باشیم (حتی در مواقع تنبیه).
کلمات و جملات سریع و پشت سر هم بیان نکنیم.
❋ چند کار همزمان از فرزندان نخواهیم. مثلا در یک جمله چندکار مختلف از او بخواهیم. این نیز باعث تشتت روحی و در بلند مدت باعث استرس و اضطراب فراگیر میشود
#همسرداری
#تربیت_فرزند
#مهندسی_کلام
#سلام_علی_آل_یاسین
هر روز سردتر میشوند
لحظه ها...
دقیقهها...
روزها... ✨
برگرد که جهان
محتاج گرمی دستان توست...🌿
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌺 @saritanhamasir
💗﷽💗
سلام و صد سلام و عرض ارادت بر شما خوبان😊🌺
صبح تون پر از روشنی و بندگی ان شاءالله🌺
امیدوارم که کانون خانواده تون پر از مهر و صفا و دوستی و عشق باشه ❤️
و عشق و محبت در دل هاتون موج بزنه💖
سبد، سبد، عشق و محبت را براتون آرزو داریم 💖
ایام به کام👌
ان شاءالله که از مطالب کانال استفاده میکنید و لذت میبرید💖
ما رو به دوستانتون که معرفی میفرمایید؟ درسته؟☺️
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#مدیریت_زمان 55 🔶🔹 یکی از ویژگی های زمان اینه که خیلی کوتاه هست. امیرالمومنین علی علیه السلام در خط
#مدیریت_زمان 56
🔹 بعد در ادامه میفرمایند:
الأوّلُ للأوسَطِ رائدٌ ، و الأوسَطُ للآخِرِ قائدٌ ، و كلٌّ لِكُلٍّ مُفارِقٌ
گذشتگان راهنمای افراد این دوران هستند و افراد فعلی راهنمای آیندگان..
و همه از هم جدا خواهند شد...
✅ چقدر زیبا و آسمانی صحبت میکنند آقا. واقعا چرا آدم باید انقدر حرص این دنیا رو بخوره؟ 😌
آقا تهش همه از هم جدا میشن و میرن دنبال سرنوشتشون... یه مدت کوتاهی یه نفر خانومت شده و بعد از مدت کوتاهی تموم میشه.
یه نفر یه مدت کوتاهی شوهرت شده و خیلی زود جدا میشه...
🔸🌷 این بچه ها چند روزی باهات هستند و بعدش هر کدوم راه خودشون رو میرن... ناراحت هیچی نباش... 🌹
و در ادامه خطبه همینجوری آقا یکی یکی ویژگی های زمان رو مطرح میکنند تا جایی که اشکای مبارکشون جاری میشه و این آیه مبارکه رو قرائت میفرمایند: وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحٰافِظِينَ
كِرٰاماً كٰاتِبِينَيَعْلَمُونَ مٰا تَفْعَلُونَ تازه در این ظرف کوتاه زمان، حساب و کتاب هم هست... فدای اشکای نازنین آقا بشم...🌷
#مدیریت_زمان 57
💢 همه ما آدم ها اسیر نگاه های خودمون هستیم. هر جایی که پیشرفت میکنیم به خاطر نگاه صحیحمون به واقعیت هاست و هر جایی دچار مشکل میشیم به خاطر نگاه غلطمون به مسائل هست.
⭕️ نگاه هامون میگه: مرغ همسایه غازه!
💢 نگاه هامون میگه: همه خوشبختن اما تو بدبختی!
💢 نگاه های ما میگه تو گرفتاری هات بیشتر از ظرفیتت هست!
💢 نگاه های غلط ماست که میگه تو نعمت هات خیلی کمه!
💢 نگاه های ماست که ما رو از زندگی ناراضی میکنه!...
ماها معمولا قدرت کنترل نگاه های خودمون رو نداریم. برای همین نگاهمون نسبت به زمان هم درست نیست...
#مدیریت_زمان 58
🔶 آدم اگه نگاه خودش رو رها کنه حرفای خیلی بیخودی ازش سر میزنه!
🔹 نگاه درست به زمان اینه که زمان کوتاه هست... واقعا کوتاهه...
✅ با یه محاسبه ریاضی خیلی ساده میشه فهمید که ما زمان کوتاهی در دنیا زندگی میکنیم.
- چطور؟
- بذار با هم حساب کنیم! خوبه؟😊
شما چند سال زندگی میکنی؟ 70 سال؟ اصلا بگو 700 سال! خوبه؟
شما این 700 سال رو از بی نهایت سالی که در آخرت زندگی خواهیم کرد کم کن. چی باقی میمونه؟ بی نهایت.
صفر رو از بی نهایت کم کن؟ بازم میمونه بی نهایت!👌🏼
این 700 سال در مقایسه با بی نهایت با عدد صفر فرقی نمیکنه!
🔸 یه روزی آخرش این رو متوجه میشی!
#مدیریت_زمان 59
💢 البته اون روزی که این رو میفهمیم روز نیست! شبه! شب اول قبر...
البته اصلا نیستیم توی این دنیا که بخوایم بفهمیم.
🔹 ببینید ما دوس داریم زمان طولانی در اختیار داشته باشیم برای همین هم فکر میکنیم که حتما زمان طولانی در اختیار داریم!
نه عزیزم قاطی نکن!😊 تو فقط دوست داری! این آرزوی توئه!
آرزوهای طولانی مانع از دیدن واقعیت ها میشن.
توی روایات تاکید شده که آدم چیزی رو خیلی دوست نداشت باشه.
💢 علاقه زیاد به هر چیزی موجب میشه که آدم واقعیت ها رو نبینه.
#راحت_طلبی یعنی:
💢وقتی بچه ام گریه میڪنه
به خودم زحمت نمیدم ڪه بشینم با بچم بازی و سرگرمش ڪنم
یه گوشی یا تبلت میدم دستش ڪه آروم شه‼️
اونوقت این بچه بعدا «تربیتش»خراب میشه!😒
@saritanhamasir