#سوژه_سخن_طنز😂
رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم :
آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده ..
اومدم اینجا حسابشو برسی!
دکتره میگه : یعنی میگی بکشمش؟! 🤔🤔
نه ، گفتم دکتری ، یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه .. !! 😂😂😂😂😂
#لبخنــــــــــد
حکیمی نصرانی به نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: آیا در کتاب پروردگارتان ( قرآن مجید) یا در سنت پیامبرتان چیزی از طب یافت می شود؟
امام (علیه السلام) فرمود: آری، در کتاب پروردگار ما این آیه وجود دارد: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا(اعراف31)🍀
و در سنت پیامبر ما نیز این حدیث وجود دارد الاسراف فی الاکل رأس کل داء و الحمیته منه اصل کل دوآء
اسراف در غذا خوردن سرآمد تمامی بیماری هاست و پرهیز نمودن سرآمد تمامی داروهاست.نصرانی پس از شنیدن این سخنان ایستاد و گفت:
به خدا قسم کتاب پروردگارتان و سنت پیامبرتان دیگر چیزی از طب را برای جالینوس حکیم باقی نگذاشته است
📚تفسیر مجمع البیان
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-طرف تو مکه موقع سنگ زدن به شیطون
جوگیر میشه چاقو میکشه.
-آرومش میکنن میگن چرا چاقو دراوردی
-میگه آخه نمی دونید این عوضی وقتی بچه بودم چندباررررگولم زده😆😂
#لبخنــــــــــد☺️
- قالَ الحسن بن علی علیه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
امام حسن ؏ فرمودند: همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.
کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-ﺁﯾـﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺗﻌـﺪﺍﺩ ﻣــﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﻫــﺮ ﺷــﺨﺺ
-ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻃــﻮﻝ ﻋــﻤﺮ ﺍﻭﺳـﺖ؟ 😳
-ﻣﻨــﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘــﻢ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ 😂😂😁🏃🏻♂🏃🏻♂
#لبخنــــــــــد😌
-دو پیرمرد نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.
-اولی گفت: به مقدار ١٠ قطعه طلا به این شخص قرض دادم
-و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی می گوید طلب تو را
-از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر
-دومی گفت: من بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده ام.
قاضی گفت دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.
-پیرمرد گفت یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم.
-سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص داده ام.
-طلبکار گفت: حال که قسم خورد پس حتما داده و من فراموش کرده ام.
قاضی اجازه مرخصی داد، پیرمردبده کار عصای خود را از دیگری گرفت. در -این موقع قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد.
-وقتی دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است!!
-به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد..
-قاضی عصا را گرفت و به طلبڪارداد..
-پیامبر اڪرم ﷺ می فرمایند:
دروغ، روزى را ڪم مى كند.
📚نهج الفصاحه ص 373 ، ح 1087
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-گداهه جلومو گرفت گفت داداش داری هزارتومن بم کمک کنی؟
کلی صدامو صاف کردمو گفتم: پسر تو جوونی چهار ستون بدنت سالمه، واقعا شان تو همینه که واسه هزارتومننن فقط هزار تومننن به هر کس و ناکسی رو بزنی؟!!
-گفت راست میگی دمت گرم... داداش داری یه تراول بم کمک کنی!؟🤪😆
من دیگه حرفی ندارم اقا🤐😶
#لبخند😊
روزي مرد کوري روي پلههاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده ميشد: من کور هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگارخلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت ان را برگرداند و اعلان ديگري روي ان نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که ان تابلو را نوشته بگويد ،که بر روي ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمي نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده ميشد:
امروز بهار است، ولي من نميتوانم آنرا ببينم !!!
-اِنَّ لِلّهِ فِی کلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنَها، وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.
- خداوند در هر نعمتی حقی دارد. کسی که حق آن را ادا کند، آن نعمت را بر او افزون می کند و کسی که در آن کوتاهی نماید آن نعمت را در خطر زوال قرار می دهد..
-امام علے ؏
📚حکمت ۲۴۴ نهج البلاغه
@saritanhamasir
--- --- --- --- --- --- --- ---
#سوژه_سخن_طنز😂
به عنوان کسی که بالاشهر تهران زندگی میکنه میگم خونه های اینجا همچینم بزرگ و خفن نیستن
البته شاید من که تو اتاق نگهبانی زندگی میکنم اینجوری فکر میکنم😁😅😁
#لبخنـــــد😌
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده نگهبان را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.
امام هادی (علیه السلام):
لَا تُخَيِّبْ رَاجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.
كسي كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهي گرفت.
@saritanhamasir
—————————
#سوژه_سخن_طنز😂
_آقاهه بازنش میرن مسافرت!!!!
شب میشه و چادر میزنن!!!
آقاهه نصف شب زنش رو بیدار میکنه!!!
زنه میگه: خیر باشه؟
آقاهه میگه: تو آسمون چی می بینی؟
زنه میگه: ماه وستاره!!!!
آقاهه میگه: معنیش چیه؟
زنه میگه: معنیش عشق و عاطفه و محبتہ!!!
آقاهه میگه: الکی رویا نباف!!!!
چادر رو دزدیدن!!!!😂😂😂
#لبخنــــــــــد☺️
-پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
قاضی گفت: تو خودت میدانی که دزد هستی و من تو را جریمه مالی می کنم و می دانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.
درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی پولی از جیب خود درآورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود. سپس ایستاد و به حاضرین درجلسه گفت:
همه شمامحکوم هستید و باید هرکدام جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی می کنید که فقیر مجبور میشود تکه ای نان دزدی کند!
درآن جلسه دادگاه پولے جمع شدوقاضی آن را به پیرمردبخشید.
امام زين العابدين عليه السلام:
-لقمان گفت: «اى پسرم! ... همانا دزد ، هر گاه دزدى كند ، خداوند عز و جل روزى اش را نگه مى دارد .. حالْ آن كه اگر صبر مى كرد ، از راه خودش به آن روزى دست مى يافت»
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-طرف تو مکه موقع سنگ زدن به شیطون
جوگیر میشه چاقو میکشه.
-آرومش میکنن میگن چرا چاقو دراوردی
-میگه آخه نمی دونید این عوضی وقتی بچه بودم چندباررررگولم زده😆😂
#لبخنــــــــــد☺️
- قالَ الحسن بن علی علیه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
امام حسن ؏ فرمودند: همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.
کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ پسرايى ﮐﻪمسئول دستگاهن و ﭘﺎﯼ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮊﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ؟
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﺨﺘﺮﻉ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻦ.
بابا ﺩﮐﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﺰﻥ ﺑﭽﺮﺧﯿﻢ استاد!!!😂😂
#لبخنــــــــــد😌
روزی روزگاری ، شاگرد کشتی گیری بود که پیش استادش فن های زیادی رو یاد گرفته بود ، استادش هر روز یه فن از فن های کشتی رو بهش یاد میداد اما فن آخر کشتی گیری رو هنوز به شاگردش یاد نداده بود...
شاگرد اونقدر قوی شده بود که میتونست همه کشتی گیرا رو شکست بده و پشت همه رو به خاک بماله و توی همه مسابقه های خودش برنده باشه.
کشتی گیر جوان کم کم به خودش مغرور شد و یه روز همه جا جار زد که دیگه هیچکس نمیتونه پشت منو به خاک بمالونه.
استاد متوجه شد شاگردش مغرور شده خیلی ناراحت شد ولی برای این که به شاگرد یاد بده که غرور بی جا چقدر کاره نامناسبیه ، اعلام کرد حاضره که با شاگردش تو میدون شهر کشتی بگیره.
مسابقه شروع شد و استاد و شاگرد پنجه تو پنجه هم انداختن ، زور شاگرد خیلی بیشتر از استادش بود برای همین فکر میکرد که استادش رو میبره ولی استاد یه دفعه با فنی که برای شاگردش تازگی داشت حمله ای رو آغاز کرد و با یه حرکت سریع شاگرد رو به بالا برد و به زمین انداخت و برنده بازی شد. استاد همه فن ها رو به شاگردش یاد داده بود به جز یه فن. استاد اون فن رو به شاگردش یاد نداده بود چون میدونست شاگردش یه روز به قدرت خودش مغرور میشه و اون روز میتونه از این فن استفاده کنه و امروز همون روز بود. استاد با همون یه فن تونست شاگردش رو شکست بده!و گفت: کوزه گری به گفتن نیس..به دونستن فوت کوزه گریه
امام صادق ؏ می فرمایند:
روز قیامت افراد متکبر به شکل مورچه در آورده میشوند و مردم پیوسته آنها را لگدمال میکنند، تا زمانی که خدا از رسیدگی به حساب بندگان فارغ شود
📚 الکافی: 2 / 311 / 11
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
ماها هیچ وقت یه اشتباه رو دو بار تکرار نمیکنیم
حداقلش پنج شش بار تکرار میکنیم
قشنگ گندش که در اومد مطمئن شدیم که اشتباهه
بعدش دوباره تکرار میکنیم🤪😂
#لبخنــــــــــد😊
جوان مجرد زیبایی بود که کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد
یک بار،از دیوار خانه ای بالا رفت. خانهای بود پر از اثاث و زنی که به تنهایی در آن خانه میزیست.
دزد با دیدن زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. اما با خود گفت:
به فرض، مال این زن را بردم اما پس از مدّتی میمیرم..جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!
پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد..روز بعد به جمع یاران رسول خداﷺ پیوست.در این هنگام زن به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
«ای رسول خدا! زنی هستم تنها.
شوهرم از دنیا رفته.. شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم. بسیار ترسیدم
از شما میخواهم مرا شوهر دهید..
پیامبر جوان را نزد خویش فرا خواند. و پرسید: حاضری با این زن ازدواج کنی؟
- اختیار با شماست.
پیامبر اکرمﷺ زن را به ازدواج وی در آورد. جوان با زن به خانهاش رفت ومشغول عبادت شد. زن، که از کار شوهرش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان گفت:من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم، و خدای بنده نواز، بخاطر توبه من از راه حلال، تو را به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!
«امام رضا(علیهالسلام)»:
-لَیسَ شَیءٌ اَحبُّ اِلَی اللهِ مِن مُؤْمِنٍ تائِبٍ أَو مؤْمِنَةٍ تائِبَةٍ.
-چیزی در نزد خدا محبوبتر از یک مرد یا یک زن توبهکننده نیست.
📚 سفینه، ج ١، ص ١٢٦
@saritanhamasir
#سوژه_سخن_طنز😂
-رفتم آزمون رانندگی سوار ماشین شدم گفتم بسم الله الرحمن الرحیم و راه افتادم به حرکت،🙂
ماشین زارت خاموش شد،😐
افسره گفت صدق الله العلی العظیم، برو پایین😒😂
#لبخنـــــد😊
- قیصر روم نامهای برای حضرت نوشت که مضمون آن شکایت از صداع یعنی سردرد بود که اطباء از عهده معالجه آن بر نیامده بودند.
-حضرت امیر (ع) برای پادشاه روم یک کلاه فرستاد و دستور دادند هرگاه دچار سردرد شدی این کلاه را بر سر خود بگذار تا نجات یابی.
-هنگامی که قیصر روم امر آن حضرت را اجراء نمود خدای توانا او را شفا داد، -چون این موضوع به نظر قیصر روم شگفت آور بود، دستور داد تا کلاه را شکافتند،
- پس از اجراء این امر، با کاغذی مواجه شدند که در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، هنگامی که وی دریافت که شفایش بخاطر این نام مبارک بوده اسلام آورد ولی اسلام خود را پنهان می داشت.
📚منهج الصادقین- ج1- ص۳۳
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
-ﺍﮔﺮ خانومتون ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻣﻨﻮ چن تا ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ؟؟!😰
-ﺑﮕﻮ :
-به تعداد دانه های یک ﮐﻴﻠﻮ ﺧﺎﮐﺸﻴﺮ !!😏
-ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺍﺭﻱ ....
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻣﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻻﻥ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺸﻤﺮﻩ
ﺗﺎﺯﻩ ﺷﺪﻩ 50 ﮔِﺮَﻡ 😁😅😁🤣
#لبخنــــــــــد😌
- "محبوبم ، من نمي توانم تورافقط همسرم صداكنم چون،پاره هاي جانم درتو حل شدوپاره هاي عمرم چون دو فرزند ازتو روييد. بايد تورابه جاي همسرم به نام ديگري بخوانم كه هم،آن معناي دوست داشتن رادر خود داشته باشدوهم دربرگيرنده روييدن پاره هاي عمرم از وجود توباشدونمي دانم كه چه بگويم"
📚بخشی از نامه شهید علیرضا نورے به همسرشان
@saritanhamasir
——————————
#سوژه_سخن_طنز😂
#خنـــــد😁
اولين بارى كه استخاره گرفتم نيـت كردم
و بعد قرآن باز كردم ديدم نوشته " يِس"😍
گفتم اییییوول بابادمت گرم خيلى
واضح گفتى 😍😃
بعدها تو مدرسه فهميدم ياسين بوده
😑😑😁🤣
#لبخنـــــد😊
کسى خدمت امام صادق ؏ آمد و مى خواست استخاره کند که به مسافرت برود یا نه؟
و امام براى او استخاره گرفت و استخاره بد آمد. آن مرد روى استخاره امام صادق ؏ پاگذاشت و به تجارت رفت. اتفاقاً تجارت خیلى خوب از کار درآمد و سود خوبى به دست آورد و در این سفر به او خیلى خوش گذشت. وقتى برگشت خدمت امام صادق ؏ عرض کرد: «یابن رسول الله، استخاره بد آمده، اما به من خیلى خوش گذشت و سود هم بردم. امام صادق ؏ تبسم کرد و فرمود: یادت مى آید در فلان منزل خسته بودى و خوابت برد. (یک وقت بیدار شدى و دیدى نماز صبحت قضا شده است.) سود تجارت که جاى خود دارد، اگر خدا دنیا و آنچه را که در آن است به تو بدهد، جبران آن خسارت نمى شود.
📚جهاد بانفس. مظاهرى، ج 3، ص 27
@saritanhamasir
——————————