eitaa logo
تنها مولود کعبه🏴
505 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
69 فایل
تنها مولود کعبه
مشاهده در ایتا
دانلود
یا صاحب الزمان
.❣﷽ 🌷 💠✨در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندم‌زار پیرمرد ڪشاورزی را برد. پیرمرد ناراحت شده و یڪ ڪوزه آب برداشت و با یڪ ڪلنگ به پشت‌بام مسجدِ روستا رفت. آب را از ڪوزه خورد و با ڪلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران ڪرد و گفت: «خدایا برای تو روزه بودم، روزه‌ات را خوردم و خانه‌ی تو را خراب ڪردم تا تو خانه‌ی مرا دیگر خراب نڪنی و بدانی خانه‌‌خرابی چه اندازه سخت است.» یڪ سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد٬ گندم‌زار آن مرد دو برابر محصول داد. 💠✨پسر پیرمرد گفت: «پدرم یاد دارم سال گذشته سیل گندم‌هایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ ڪردی، حالا ڪه محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده است، چرا یادت نمی‌افتد ڪه بروی از خدا تشکر ڪنی و سقفی را ڪه پارسال سوراخ ڪردی، مرمت و درست ڪنی؟؟؟ ای پدر! الحق ڪه انسان٬ خیلی در برابر نعمت‌های خدا ناسپاس است.» 🌹🌹https://eitaa.com/tanhamovloodekabae
. امام رضا ع ميفرمايند : كسي که براي عيالش از راه حلال كسب معاش كند ، ثواب مجاهد در راه خدا را دارد . رسول خدا ص ميفرمايند : كسي كه وارد بازار شود و هديه اي بخرد و به خانه برد ، عملش همانند صدقه براي گروهي محتاج است . ـ نوعي ديگر از خدمت و توجّه به زنان تهيّه ی وسايل رفاهي و سرگرمي و ایجاد امنیّت و آرامش در منزل است كه موجب تشويق ایشان جهت پر کردن اوقات فراغت و دوري از اغواي شيطان ميگردد . ـ پيامبر ص فرمودند : صداي سه چيز است كه حجابها را كنار ميزند و تا پيشگاه خداوند ميرسد : 1- صداي قلم علماء بر كاغذ ؛ 2- صداي پاي مجاهدان في سبيل الله ؛ 3- صدای چرخ ريسندگی زنهای عفيفه 🌹واز طرفی رسول خداص می‌فرمایند: آگاه باشید! هر زنی که با شوهرش مدارا نکند و او را وادار به کاری کند که در توانش نیست ،خدای متعال اعمال نیک اورا نمی پذیرد و او درحال خشم خداوند را ملاقات می‌کند. 🌹🌹https://eitaa.com/tanhamovloodekabae
.☘ خنـده ملائـکه ☘ ❤️کلام بعض اهل ذوق: وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: "اِسمَع!اِفهَم!" ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟!!!❗️  خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم. ✅ یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند، قبر کن می گوید: "یک محرم بیاید"   اینجاست که ملائکه می خندند و می گویند: "این وقتی زنده بود، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم نداشت، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند؟!
20.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🎥کلیپ|به طاها به یاسین 🔶️مناسب: 🔰پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم) : 💠افضلُ اَعمالٍ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج افضل اعمال امت من انتظار فَرَج و ظهور امام زمان علیه‌السلام است. 📚 الشِّهاب فی‌الحِکَم و الآداب، ص ١٦ ✅صاحب اثر : کارگروه فنی کانال 🌹🌹https://eitaa.com/tanhamovloodekabae
❗️شراب خواری در بستر مرگ! احمد بن حنبل در مسند و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق چنین نقل می کنند : فقال سالم : فسمعت عبدالله بن عمر یقول : قال عمر : إرسلوا إلی طبیبنا ینظر جرحی هذا . قال : فأرسلوا إلی طبیب من العرب فسقی عمر نبیذا فشبه النبیذ بالدم من الطعنه التی تحت السره . سالم می گوید : از فرزند عمر شنیدم که گفت : پدرم عمر بن الخطاب فرستاد تا دکتر او را حاضر کرده تا به جراحتش (همان جراحتی که به آن زد) نگاهی بیندازد . طبیب شراب به عمر داد و او خورد و از آن جراحتی که زیر نافش ایجاد شده بود ، خون همراه شراب خارج شد . 📗📘📕مسند احمد بن حنبل ، ج1 ، ص42 ، مسند عمر بن الخطاب ، دارصادر ، بیروت تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج44 ، ص414 ، رقم 6/52 ، شرح حال عمر بن الخطاب 😱😱😱.
.🚩 محبت فوق پدرانه ی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔖 از مرجع عالیقدر شیعه مرحوم _میلانی نقل میکنند که ایشان روزی پس از درس به شاگردان توصیه می‌کنند که هر روز زمانی را به اختصاص داده و با ایشان صحبت کنند ... ؛ مدتها از این توصیه میگذرد و روزی آیت الله؛ آدرس یکی از شاگردان را از دوستانشان می‌گیرند و به منزل وی میروند ؛ وقتی به منزلش میرسند به او می‌گویند : دیشب حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در خواب دیدم و ایشان به من فرمودند : فلانی که از شاگردان شماست هر روز با ما صحبت میکرد و مدتیه خبری از او نیست ؛ شما به دیدنش بروید و از حالش مطلع شوید . شاگرد آیت الله میلانی میگوید : درست است ولیکن من چند وقتی است که بیمار شدم و از این ارتباط غافل ! 🌹🌹🍇
.✨﷽✨ 🌸 پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت دريك روز بارانى پير ،صبح براى نماز از خانه بيرون امد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس و گلى شد به خانه بازگشت لباس را عوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد.ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟ جوان گفت نه ،اى پير ،من شيطان هستم . براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم براى باردوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم 👌براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى
‌ 📚 مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
سلام! ما یک سری نوجوون هستیم که توی این گروه مطالب علمی به اشتراک می زاریم. 🌍 خوشحال میشیم شما هم به جمع ما بپیوندید. 😊
.📚 بسیار مهم ♥️ نیکی به پدر و مادر ♥️ می گوید : من بودم و آوردم و بعد به مشرف شدم . بعد از اعمال خدمت عليه السلام رسیدم و گفتم : من بر دين مسيح بوده ام كه حال ، اسلام آورده ام . فرمود : در اسلام چه ديده اى ؟ گفتم : اين ، سخن خداوند عز و جل كه : « مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْاءِيمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ تو ، نه كتاب را مى شناختى و نه ايمان را؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم ، با آن هدايت مى كنيم » * فرمود : به راستى خداوند ، تو را كرده است و آن گاه سه بار فرمود : خداوندا ! او را هدايت كن . سپس فرمود : هر چه مى خواهى ، بپرس ، اى فرزندم ! گفتم : و و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست . من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم . آیا اشکالی دارد ؟ فرمود : آيا مى خورند ؟ . گفتم : نه و به خوک ، دست نمى زنند . فرمود : اشکالی ندارد . مراقب مادرت باش و به او نيكى كن ، و اگر از دنيا رفت ، او را به ديگرى وا مگذار . خودت ، كار [ دفن ] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى ، تا آن كه ـ إن شاء الله ـ در نزد من آيى . در مِنا نزد ايشان رفتم و مردم ، چنان دور ايشان جمع بودند كه گويا او معلّم خُردسالان است . اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد . هنگامى كه به كوفه رسيدم ، به مادرم كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش ، پاك مى كردم و به او خدمت مى نمودم . مادرم به من گفت : اى پسرم ! تو وقتى بر دين من بودى ، اين چنين با من رفتار نمى كردى . اين ، چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم ؟! گفتم : مردى از فرزندان پيامبرمان ، مرا به اين رفتار ، فرمان داده است . مادرم گفت : آيا اين شخص ، خود ، پيامبر است ؟ گفتم : نه ؛ بلكه پسر پيامبر است . گفت : پسرم ! اين شخص ، پيامبر است و اين از وصاياى پيامبران است . گفتم : مادر ! پس از پيامبر ما ، پيامبرى نيست ؛ بلكه او فرزند پيامبر است . گفت : فرزندم ! تو ، بهترين دين است . آن را برای من هم عرضه كن . من آن دين را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [مسائل] دين را به او آموختم . او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشا را خواند . آنگاه دچار عارضه اى شد . گفت : اى فرزندم ! آنچه را به من آموختى ، دوباره برايم باز گو . من دوباره برايش بازگو كردم . او به آن ، اقرار كرد و از دنيا رفت . صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم . * سوره شورى ، ۵۲ 📚منبع : كافی ، ج ۲ ، ص ۱۶۰ بحارالأنوار ، ج ۴۷ ، ص ۳۷۴ 🌹🌹🌹🍇