تاکنون نگفته ام ،
شاید باید بگویم ؛
ازماه زیاد گفته ام
و از ابرهای من ..
اما شما را نمی دانم
گاهی چند دقیقه ای
محو درخت نخل می شوم،
مدت هاست آن را دوست دارم ..
جدای از دیدن خویش در آن ،
گرمای حضورش را و تکیهگاه
بودنش را میپسندم ..
#نسیمِنخل
چه زیبا از گرما ، لطافت می سازد
و چه صبری دارد او ، و چه قدر
قوی است .. همیشه افطارش را
با خرما باز می کند .. او سختی ها
را میگیرد تا بتواند بهترین نفع را
برساند .. حضوری تماما معناست ..
#نسیمِنخل
#نسیمِنخل
تمام حضورت ،معنا بخشِ
حضورِ ماست .. تو خیلی شبیه
منی ..
گاهی شبکه های روح در نبودنِ
آن نگاه ، فلج می شود ، گویی نه
دیگر می شنود و نه دیگر میبیند و
نه می تواند عطر حضورت را لمس
کند ، گویا ﴿كأنهم أعجاز نخل خاوية﴾
من همان تنه ی درختی ام که تمه های متصل
شده اش از هم گسسته است و روح من چنین
پراکنده شده است وقتی تو برایم دیگر نیستی ..
ای آرزویی که برایم ، شوق می آفرینی وقتی در
وجودم حضورت را می خوانم .. این بهترین لمس
واژه های حضورت است ..
#نسیمِنخل