♦️ بعداز نمازصبح که آفتاب طلوع کرد،حرم امام رضا قدم میزدم،صحنه ای عجیب میخکوبمکرد،زن مسیحی که از مسئولین کلیسا بود مشغول خواندن زیارت نامه امام رضا بود.
🔹 باکنجکاوی بعد دعاشون ازشون پرسیدم شما مسیحی هستید چه چیزی باعث میشه اینجا رو برای دعا انتخاب کنید؟گفت من سالهاس طلوع افتاب اینجا میام،اینجا وقتی حرف میزنم انگار کسی با تمام وجودش درشلوغی عالم فقط به من گوش می دهد،وقطعا میدانم آن امام رضا(ع)است
°•🌱
حدیث روز
💚امام حسین ع می فرمایند:
اى مردم در خوبى ها با يكديگر رقابت كنيد و در كسب غنائم (بهره گرفتن از فرصت ها) شتاب نماييد و كار نيكى را كه در انجامش شتاب نكرده ايد، به حساب نياوريد.
📚 بحارالأنوار، ج 78، ص 121، ح 4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
اگر داعش به شهر مقدس کربلا می رسید چه می شد؟
⬆️ ماجرای زن عراقی با شهید سلیمانی چیست که رهبر انقلاب برای ما نقل کرد!
#شهید_قاسم_سلیمانی
#کربلا
#امام_حسین
تا انسان از خود بیرون نرفته است ضعیف است و ترسو و بخیل و حسود و بدخواه و کم صبر و خودپسند و متکبر ، روحش برق و لمعان ندارد ، نشاط و هیجان ندارد ، همیشه سرد است و خاموش ؛ اما همینکه از خود پا بیرون نهاد و حصار خودی را شکست این خصایل و صفات زشت نیز نابود میگردد .
- استاد مطهری
°•🌱
دو شهید مدافع حرم که در روز ۱۸ شهریور ماه آسمانی شدند...
🌷سالروز شهادت
شهید مدافع حرم #اصغر_الیاسی🕊🌹
شهید مدافع حرم #فرهاد_طالبی🕊🌹
صلوات هدیه روح بلندشان
🌸✨🌸
می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر لکه و "هـا" می ماند
باید از شیشه خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس این شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست او یکسره در دست خدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر قصــــه گرفتـــــــار بلا می مانـــد
انسانباسوختن ساخته میشود
وهرکسازسوختنفرارکند؛
خاممیماند.🚶🏻♂
-شهیدمرتضیمطهری🌱
🌱
گفتم:بہنظرتکیاشهیدمیشن؟!
گفت:اونایےکہاسرافمیکنن
گفتم:اسراف! توچے؟!
گفت:تو"دوستداشتنخدا"
#داداش_بابک💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ پیام مهم #محسن_افشانی از کربلاء و #مجیدرضا_رهنورد قبل از طنابدار
📌افشانی؛ بازیگر جوانی که سابقه بازداشت و حبس دارد:
ما هم ناراحتیم که داداش و خواهرامون رو از دست دادیم، اما به فرخوانهای ۲۵شهریور امثال علیکریمی و مسیحعلینژاد توجه نکنین!
راهش این نیست، من تجربشو دارم؛ بخدا خودتون و پدرومادرتون رو گرفتار میکنین!
📌رهنورد؛ جوان مشهدی که سابقه قتل دو بسیجی را دارد:
حُکم اعدامم رو خودم امضاء کردم؛ من روزی ۲۰بار دارم میمیرم و زنده می شم!
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 118 یک هفتهای از این ماجرا نگذشته بود که تلویزیون اعلام کرد
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 119
به واسطه دوستم کتاب دختر شینا به دستم رسید روایت زندگی زن و شوهری را میخواندم که شبیه زندگی خودمان بود، عشقی که بینشان بود خاطرات اول زندگی که همسر شهید از حاج ستار خجالت می کشید یا مأموریت های همیشگی شهید نبودنها و فاصلهها همه اینها را در زندگی مشترکمان هم میتوانستم ببینم، صفحه به صفحه میخواندم و مثل ابر بهار اشک میریختم و با صدای بلند گریه میکردم، هرچه به آخر کتاب نزدیک میشدم ترسم بیشتر میشد میترسیدم شباهت زندگی ما با این کتاب در آخر قصه هم تکرار بشود.
به حدی در حال و هوای کتاب از زندگی قدم خیر قهرمان کتاب دختر شینا غرق بودم که متوجه حضور حمید نشدم بالای سر من ایستاده بود و چهره اشک آلودم را نگاه میکرد وقتی دید تا این حد متاثر شدهام کتاب را از دستم گرفت و پنهان کرد گفت: حق نداری بقیه کتاب را بخونی تا همین جا خوندی کافیه، با همان بغض و گریه به حمید گفتم: داستان این کتاب خیلی شبیه زندگی ماست میترسم آخر قصه عشق ما هم به جدایی ختم بشه.
آنقدر بغض گلویم سنگین بود که تا چند ساعت هیچ صحبتی نمیکردم حمید مشغول سر و کله زدن با آبمیوه گیری بود که درست کار نمیکرد، چون توی مخابرات مشغول بود دست به کار فنی خوبی داشت، هر چیزی که خراب میشد سعی میکرد خودش درست کند از کلید و پریز گرفته تا لوله در و شیرآب، خیلی کم پیش میآمد که بخواهیم چیزی را بدهیم بیرون درست کنند داخل آشپزخانه خودم را مشغول کرده بودم با مرور خاطراتم دختر شینا به اولین روزهای عقدمان رفته بودم که با حمید خیلی رسمی صحبت میکردم اسمش رو هم نمیتوانستم بگویم ولی حالا حمید برای من همه چیز شده بود و لحظه تاب دوریش را نداشتم.
با شنیدن صدای تلفن از عالم خاطراتم بیرون آمدم،مسئول بسیج دانشگاه بود اصرار داشت برای اردوی دانشجویان جدید الورود دانشگاه همراهش باشم دلم پیش حمید بود نمیخواستم تنهایش بگذارم ولی دوستان دیگرم شرایط همراهی کاروان را نداشتند بعد از موافقت حمید هشتم آبان ماه همراه با دانشجویان به سمت رامسر راه افتادیم قبل از اردو برایش آش شله زرد پختم معمولاً قبل از اردوهایی که میرفتم برایش دو سه وعده غذا میپختم و داخل یخچال میگذاشتم تا خودش گرم کند و بی غذا نماند.
هوای رامسر ابری بود و باران شدیدی میآمد بعد از یک روز برگزاری کلاسهای آموزشی روز دوم دانشجویان را کنار ساحل بردیم دریا طوفانی بود، با دانشجوها کلی عکس گرفتیم و بعد هم به سمت کاخ موزه پهلوی حرکت کردیم فصل پرتقال و نارنگی بود بعضی از دانشجوها شیطنت میکردند و از میوههای درختان باغ جلوی موزه میچیدند.
با حمید که تماس گرفتم متوجه شدم برای مراسم اولین شهید مدافع حرم استان قزوین شهید رسول پورمراد به شهرک قلعه هاشم خان زادگاه این شهید رفته است، زیاد نمیتوانست صحبت کند وقتی گفتم بچهها از باغ پهلوی حسابی میوه چیدند گفت: عزیزم به اون میوهها لب نزن بیت الماله، معلوم نیست شاه اون زمان با مال کدوم رعیت این باغها را مال خودش کرده اومدی قزوین خودم کلی برات پرتقال و نارنگی میخرم.
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 119 به واسطه دوستم کتاب دختر شینا به دستم رسید روایت زندگی ز
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 120
چون کلوچه دوست داشت موقع برگشت برایش کلوچه خریدم خانه که رسیدم حمید رفته بود باشگاه، لباسهایش را شسته بود و روی طناب پهن کرده بود، اجازه نمیداد من لباسهایش را بشورم از لباس مهمانی گرفته تا لباس باشگاه با لباس نظامی همه رو خودش میشست، سال اول که طبقه پایین بودیم آشپزخانه جایی برای شیر تخلیه ماشین لباسشویی نداشت وقتی هم که به طبقه بالا آمدیم آشپزخانه آنقدر کوچک بود که درب ماشین لباسشویی باز نمیشد برای همین هیچ وقت نتوانستیم از ماشین لباسشویی جهازم استفاده کنیم، مجبور بودیم با این شرایط کنار بیاییم و لباسها را با دست بشوییم.
دوست داشتم بعد از دو روز دوری برایش یک پیتزای خوشمزه درست کنم سریع وسایلم را جابجا کردم و مشغول آشپزی شدم حمید به جز کله پاچه و سیرابی غذایی نبود که خوشش نیاید البته طبق تعریفی که خودش داشت در دوران مجردی از پیتزا هم فراری بود، مثل اینکه با یکی از دوستانش پیتزا خورده بودند ولی چون خوب درست نشده بود، از همون موقع از پیتزا بدش آمده بود با یادآوری اولین پیتزایی که برایش درست کردم لبهایم به خنده کش آمد، وقتی برای اولین بار پیتزاهایی که خودم پخته بودم را دید اولین لقمه را با چشمهای بسته خورد خوب که مزه مزه کرد خوشش آمد لقمههای بعدی را با اشتها خورد بعد از آن هم نظرش کامل برگشت جوری شده بود که خودش میگفت: فرزانه امشب پیتزا درست کن، اون چیزی که ما بیرون خوردیم با این چیزی که تو درست میکنی زمین تا آسمون فرق دارد مطمئنی این هم پیتزاست؟!
مشغول آماده کردن بساط پیتزا بودم که متوجه شدم داخل سبد نان انگار دو سه کیلو خمیر گذاشته شده است خوب که دقت کردم کاشف به عمل آمد که حمید میخواسته نانهای خیلی ترد را آب بزند تا از خشکی در بیاید اما به جای پاشیدن چند قطره آب انگار نانها را به کل شسته بود بعد هم تا کرده و داخل جانونی گذاشته بود.
زنگ در را که زد تا پاگرد طبقه اول پایین رفتم چند دقیقهای منتظرش شدم ولی حمید بالا نیامد، از پنجره سرک کشیدم متوجه شدم در حال صحبت با پسر صاحبخانه اثری به آشپزخانه برگشتم و چند تا کلوچه داخل بشقاب گذاشتم تا به صاحبخانه بدهیم وقتی از پلهها بالا میآمد مثل همیشه صدای یالله گفتنش بلند شد. بعد از احوالپرسی و تعریف کردن سیر تا پیاز وقایع اردو پرسیدم: پسر صاحبخانه چه کار داشت؟ راستی چند تا کوچه گذاشتم کنار که ببری طبقه پایین، حمید به کتابی که در دستش بود اشاره کرد و گفت: پسر صاحبخانه این کتاب را موقع سربازی از کتابخانه سپاه امانت گرفته ولی فراموش کرده بود پس بده، تحویل من داد که من به کتابخونه برگردونم، کتاب گناه کبیره آیت الله دستغیب بود به حمید گفتم: چه جالب این همون کتابیه که دنبالش توی کتابفروشی گشتیم ولی پیدا نکردیم حالا که کتاب اینجاست میشینیم دو نفری میخونیم حمید کتاب را روی اپن گذاشت و گفت: خانم نمیشه این کتاب رو بخونیم چون ما که این کتاب رو امانت نگرفتیم، جایی هم به نام ما ثبت نشده، پس حق خوندنش رو نداریم،چون جزء اموال عمومیه کتابخانه است ما وقتی می تونیم بخونیم که به اسم خودمون از کتابخونه امانت گرفته باشیم.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕊
حتما ببینید👌👌
⁉️وظیفه زائر بعداز برگشت از کربلا چیست؟
👈حتی از آب و هواش هم بد نگین به صاحب قبر بی ادبی میشه..
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
زیارت با معرفت💫
*آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با #اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) نیامد. چون احساس خجالت میکرد که وقتی حرم بیبی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید. ده روز بعد به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم به شهادت رسید.
#شهید_اکبر_شهریاری🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕🏻عبا پدیده نوظهور حجاب استایل ها....⚠️
💬محجبه ها هرگز فریب نخورید و بخاطر راحتی، اصل #حجاب رو فراموش نکنید.
🌻|↫#هشدار_به_چادری_ها
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تدفین یک زن فرانسوی درمسیر زائران اربعین!
🔹 ماری پیر والکمن، پژوهشگر فرانسوی که طبق وصیتش در عمود ۱۷۲نجف_کربلا دفن شد.
🔹 بعضی آدما از قلب اروپا آرزو میکنند تا مدفن شون مسیر پیاده روی ملائک باشه و بعضی آدما هم آرزو میکنند تا گوسفندی باشند تو مراتع غربی و مدفن شون قدمگاه شیاطین
🖤🥀
امام زمانم 💚
دیروزڪربلا و غم غربتــــ حسیـن
امروز یڪ جهان وغم غربتــــ شما
دیروز بے وفایے وحالا بہ لطفـــ ما
تمدید مےشود ز گنہ غیبتــــ شـما🥀
شبتون مهدوی🌌💫
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
آلودهترازمننبودبردَرتولی .. آقاتریازاینکہبرانیمراحسین🖤! :))
🍃امان ایمان ها
در عالمی که تو در آن غایبی
چه گردبادهای وحشتناکی میوزد!
زوزۀ این گردبادها
برای مردن از ترس، کافی است.
این گردبادها رحم ندارند
سر راهشان هر چه و هر که باشد
معلّق میان زمین و آسمان
به ناکجاآباد پرتاب میشود.
رنگ این گردبادها سیاه است.
سیاهی را با خودشان میبرند به هر جا که میوزند.
هر چراغی سر راهشان باشد
خاموش میکنند و شیشههایش را میشکنند.
قُطر این گردبادها یکی دو قدم نیست.
از طول یک روستا هم فراتر است.
یک شهر بزرگ در گوشهای از این گردباد
مثل ریگ کوچکی است در بیابان.
اصلاً سخن درست بگویم
قطر این گردباد به اندازۀ طول همۀ دنیاست.
این گردباد، نه به روز و نه هفته و نه ماهی محدود میشود
و نه فصل از فصل را میشناسد.
همیشه در حال وزیدن است.
پس هیچ کسی در هیچ کجای این دنیا و هیچ زمانی
از این گردباد در امان نیست
و قسمت ترسناک قصۀ این گرباد آن است
که کارش غارت ایمان است.
فقط یک دستهاند که هر جا که باشند، ایمانشان در امان است
آن هم دستۀ کسانی است که تو دوستشان هستی.
آقا! با من دوست میشوی؟
من از این گردباد میترسم.
شبت بخیر امان ایمانها!
🌙✨🌟