.
پرسیدند:
فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند:
از شخص کریم همین که درخواست کنید به شما عنایت میکند.
ولی #جواد خود به خود به دنبال سائل می گردد تا به او عطا کند.
#امام_جواد
...
ولادت با سعادت امام جواد (ع) مبارک🌺
#میلاد_امام_جواد(ع)
🎊🎊عیدتون مبارک🎊🎊
🌹@tarigh3
من زِ خود هیچ ندارم که به آن فخر کنم،
هر چه دارم همه از نوکریِ خانهی توست
جز درِ خانهی تو هیچ کجا خیری نیست،
هر چه خیر است حسین جان
به درِ خانهی توست ✨
شبتون و عاقبتتون حسینی✨
🌹@tarigh3
🍃حضرت زندگی
مشکل ما از وقتی آغاز شد که تو شدی بخشی از زندگی ما، تازه اگر شده باشی. تو همۀ زندگی هستی. جایی از روزگارمان اگر از تو خالی شد، شایستۀ هر نامی باشد، نام زندگی بر آن حرام است.
چه کسی به ما گفت اگر بخشی از زندگی را به تو اختصاص دهیم، کافی است و میتوانیم نام خودمان را در شمار منتظران و عاشقان تو بنویسیم؟
برای سند غربت تو همین بس که ما تو را بخشی از زندگی کردیم. تو خود زندگی هستی، چگونه میشود زندگی فقط بخشی از زندگی باشد؟ کاش از گرداب این تعارضها خلاص میشدیم!
شبت بخیر حضرت زندگی!🌙✨
🌹@tarigh3
باید ایستاد؛
و دوستداشتنتان را،
در مقابل تمام دنیا فریاد زد؛...🌱❤️
#نماز_شبم_نذر_ظهورت
شبتون مهدوی...التماس دعای فرج
🌟🌿
کجا بروم جز درگاه پر عظمت تو؟!
به کجا چشم بدوزم جز به عنایت تو؟!
به کجا دل ببندم جز به لطف و محبت تو؟!
که تو
تنها مالک زمین و آسمانی
و تو
تنها کسی هستی که هر چه بخواهم در کف قدرت توست.
🌟🌿
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اشک مسیر گونه ها فرسوده ست
انـگـار دعـاهـای هـمــه بـیـهـوده ست
یکـبـار تـو را نـدیـده ایـم از بـس کـه
در شـهــر تمـام چشـم هـا آلـوده ست
صبحتون مهدوی 💚🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هَر سویْ موجِ فِتنہ گرفتہ است و زیـن میان
آسایِشے که هَست مَرا، دَر کنارِ توست ...
صبحتون حسینی❤️✨
🌹@tarigh3
🌹مرحوم شیخ عباس قمی بیش از ۷۰ جلد کتاب نوشته است که یکی از آنها کتاب مفاتیح است. می بینیم امروزه در هر منزل و مسجدی کتاب مفاتیح شیخ عباس کنار قرآن کاربرد دارد.
♦️ بدون واسطه از فرزند ایشان مرحوم میرزا علی آقای محدث زاده : پدر ما در نجف وقتی کتاب می نوشت بعد از چند روز انگشتان دست ایشان پوست اضافی در می آورد و این پوست های اضافی را جدا می کردند و در کیسه ای می ریختند! و به من وصیت کرده بودند که پس از مرگم این کیسه را در کفنم قرار دهید، من که دستم خالی است و کاری برای اسلام نکرده ام این کیسه روز قیامت به ائمه(ع) بگوید من برای شما این قدر کار کرده ام.
🔴سیر در بحار الانوار با کشتی سفینة البحار شیخ عباس قمی
♦️خداوند برکتی را به نوشته های مرحوم شیخ عباس قمی داد که یک دوره کتاب بحارالانوار را خلاصه می کند و نام آن را سفینة البحار می گذارد. تا کسی که می خواهد در بحار الانوار سیر کند با کشتی سفینة البحار شیخ عباس قمی حرکت کند. و منتهی الامال او نیز هنوز که هنوز است بهترین مجموعه در باب زندگی ائمه اطهار(ع) است.
🕊شادی روحشان صلوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نمونهای از تونلهای زیر زمینی قسام در غزه که دارای امکانات کامل است!😃
▫️امام رضا جان!
امروز که قنداقهی جوادت را بغل میکنی،
امروز که صدایت میکنند بابای خانه،
امروز که با نگاه به چشمهای پسرت، قند در دلت آب میشود،
تو را قسم به همین لحظههای شیرین پدر شدنت!
میشود دست ما را هم به دامان بابایمان برسانی؟!
#امام_زمان
#امام_جواد
همسنگرا امروز باب الحوائج بخواهید که ان شالله حوائج شرعیه این جمع را براورده به خیر کنه ....
واونای که صاحب اولاد نیستند اولاد صالح بهشون عنایت کنه......
گفتند جواد است سَرِ راه نشستیم
در جمعِ گدایان خبری بهتر از این نیست...
ـ تولدتون مبارک آقازاده امام رضا🎊
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆امام صادق علیه السلام:
ازحقوق مابرشیعیان این است که...
🎉 34 روز مانده تا میلاد امام زمان علیه السلام
🌹@tarigh3
وَ إني لا أثِقُ إلا بِرَحمتك . .
«و من تنها به مهربانیِ تو اعتماد دارم یا الله...»
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥معراج شهدا / وداع با پیکر ۵ تن از شهدای حملات اخیر رژیم صهیونیستی
🔹پیکرهای مطهر شهدای حمله اخیر رژیم صهیونیستی در سوریه بر روی دستان مردم تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀پست شهیدانه
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔸️من سلام شما را به شهدا خواهم رساند..
🌹شهید محمدغفاری
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
شادی روح شهداء صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🙏💐🌸
🌹@tarigh3
❤️ نفوذ جاسوس انگلیسی در لباس روحانیت و اجتهاد!
🔹️ یک همجنسباز ایرانیالاصل با نفوذ در حوزه نجف تا سطح اجتهاد پیش رفت! آنجا سید و مجتهد شد، به ایران آمد و در امتحان ورودی خبرگان هم قبول شد! حتی در لیست انتخاباتی بعضی از جناحهای سیاسی قرار گرفت اما سال ۱۳۹۴ در دقیقه نود شناسایی و دستگیر شد.
🔹️ نامش سید سعید جلیلی چوبتراش معروف به سعید آلمحمد بود، چوب تراش یک جاسوس انگلیسی بود که تلاش داشت به مجلس خبرگان ایران نفوذ کند.
🔹️ وی با آموزش هایی که در سازمان های جاسوسی انگلیس به ویژه در MI6 دیده بود، توانست در نجف تا درجه اجتهاد هم پیش برود.
پس به هیچکس اعتماد نکنین
در هر لباسی جاسوس و نفوذی وجود دارد
حتی مجتهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شبکه منوتو در کمتر از 2 دقیقه تبیین میکنه که عدم مشارکت در انتخابات چه نتیجهای داره
این فیلم را به هر کسی که برای شرکت در انتخابات مردده نشون بدید
ما؛ مجموعه کانال #پدرفتنه
#رای_میدهیم شما چی؟؟؟
#انتخابات
#پدرفتنه
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۵۶ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۵۷
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 آن شب، آخرین شبی بود که علی آقا در همدان بود. صبح روز بعد میخواست به منطقه برود. ساکش را بسته بودم اما هنوز ریزه ریزه چیزهایی را که به ذهنم میرسید جا میکردم توی ساکش. هر جا میرفتم به دنبالم میآمد. آخرش گفت: فرشته، چقدر راه می ری؟ بشین کارت دارم.
با تعجب نگاهش کردم. دستم را گرفت و نشستیم وسط اتاق، روبه روی هم.
گفت یه چیزی بپرسم راستش را میگی؟! قلبم تند تند میزد. حتی نمی توانستم فکر کنم درباره چه چیزی میخواهد حرف بزند. گفتم: «آره. بگو چی شده؟!» لب گزید و گفت حتماً تا حالا دستت آمده من آدم تو داریام.
خندیدم و گفتم: خیلی!
حالا او میخندید
اما این دفعه میخوام حرف دلم را بزنم.
نمی دانستم منظورش چیست با تعجب به چشمهای آبیاش نگاه کردم. گفت: «فردا میخوام برم ،اما بدون تو سخته، نمیدانم چرا این طوری شده م!» قلبم داشت میآمد توی دهانم. نفس حبس شده ام را رها کردم. واقعا این علی آقا بود که از این حرفها را میزد؟! او که به زور احساساتش را بیان میکرد حالا چه شده بود! گفت: «می آی با من بریم دزفول؟»
آن روزها اوج بمباران و موشک باران دزفول هم بود. از شنیدن این جمله ذوق زده شدم. دستش را گرفتم و گفتم: وای ترسیدم. فکر کردم چی میخوای بگی! آره چرا نمیآم. نگرانی و لبخندی توأمان صورتش را پُر کرد. پرسید: «وجیهه
خانم و بابا چی؟ میذارن؟»
نفس راحتی کشیدم.
ببخشیدها مثل اینکه من زن توام. اجازه من دست توئه. اون بندگان خدا حرفی ندارن.
با همان نگرانی گفت: آخه اونجا خیلی خطرناکه.
آن قدر از شنیدن این حرف خوشحال شده بودم که بدون توجه به خطرهای دزفول بلند شدم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم.
گفتم: برای شما خطرناک نیست؟!
گفت: ما فرق میکنیم فرشته، خوب فکر کن.
کمد را باز کرده بودم میخواستم چند لباس بردارم.
پرسیدم: «اونجا هوا چطوره؟»
گفت: «بهشت مثل «بهار»
برگشتم و چشمکی زدم و گفتم بدجنس! تنهایی میخواستی بری بهشت.
دیگر چیزی نگفت. بلند شد و شبانه وسایل مختصری جمع کردیم. قابلمه و قاشق و چند دست کاسه و بشقاب و پیکنیک و وسایل آشپزخانه و یک چمدان لباس و آلبومهای علی آقا و چند تایی پتو
بقیه وسایل را هم جمع کردیم و توی کارتن گذاشتیم تا بگذاریم خانه مادر. این کارها تا نزدیک صبح طول کشید. علی آقا یک دفعه تصمیم گرفته بود خانه را خالی کنیم و تحویل صاحبش بدهیم. میگفت: «ما که نیستیم شاید کسی باشه بخواد چند وقتی اینجا زندگی کنه.» با هم کار میکردیم و علی آقا برایم میگفت که خانه ای توی یکی از شهرکهای اطراف دزفول به او و دوستش، هادی فضلی، داده اند. هادی و همسرش و دختر کوچکشان چند روز پیش اسباب کشی کرده و به آنجا رفته بودند. کارتن ها را روی هم توی هال چیده بودیم. چند ساعتی تا صبح بود. بین وسایل جایی پیدا کردیم و یکی دو ساعتی خوابیدیم. صبح وسایل را بردیم و گذاشتیم توی انباری گوشه حیاط و خرپشته خانه مادر علی آقا. موضوع رفتنمان را به بابا و مادر گفت. آنها حرفی نداشتند. مادر فقط تأکید میکرد «مواظب خودتان باشید. رسیدید تلفن بزنید. ما رو بی خبر نذارید.»
علی آقا وسایلی را که قرار بود با خودمان ببریم پشت آهوی خردلی جا کرد. منصوره خانم در همدان نبود. چند روز قبل از پنجم دی ماه، اولین دختر مریم مونا به دنیا آمده بود.
بعد از خداحافظی با کسانی که در همدان بودند، سوار آهو شدیم و راه افتادیم به طرف دزفول. توی جاده از معمولان به این طرف علی آقا نوار کاستی را توی ضبط ماشین گذاشته بود که سرودهای حماسی و انقلابی میخواند. یکی از آنها را خیلی دوست داشت.
تا تمام میشد نوار را میزد عقب تا دوباره بخواند.
شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هر کی عاشقه پایش به راهه
برادر بی قراره برادر شعله واره برادر دشت سینه ش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون میباره از دلهای سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه برادر کاکلش آتش فشونه
ادامه دارد
🌹@tarigh3