eitaa logo
طَریقُ الشُهَداء
151 دنبال‌کننده
752 عکس
240 ویدیو
2 فایل
شھید..به‌قلبت‌نگـاھ میکند اگࢪجایےبࢪايش‌گذاشتھ باشےمےآيد مےماند لانھ میکند تاشھيدت‌ڪند🌙❤ ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند کپی برداری=صلوات و دعای فرج آقا❤ اگر شهیدی رو میشناسید که خیلی باهاش رفیقید به ما معرفی کنید+ #تبلیغ و #تبادل 🆔 @Khadem_Shoohada_313
مشاهده در ایتا
دانلود
2.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 این سࢪداࢪ خیبࢪ قلعھ قلب مࢪا نیز فتح کࢪدھ است ❤️ @tarighoshohada
طَریقُ الشُهَداء
ما چون حسین وارد شدیم ، و چون حسین نیز باید به #شهادت رسیم! 🎥روایتگری شهید سلیمانی در وصفِ شهید هم
🗞 : # شهید_همت فرمانده لشکر بود،لشکرِ پایتخت. بالغ بر ۱۰ هزار نفر زیر نظر او بودند در عملیات خیبر لشگرش آنقدر شهید و مجروح شدند که به یک گردان رسید. گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر. همت با دسته ماند( برادر ها، طاقت این است، امتحان این است) آن وقت بر ترک موتور (نه یک بنز ضد گلوله یا در یک فضای ویژه) ناشناس در ضلع وسطی جزیره جنوبی شد. بیش از ۲ ساعت کسی نمی دانست این فردی که بر زمین افتاده است. اینگونه می شود که شهید همت امروز بر جان‌ها حکومت می‌کند. @tarighoshohada
452.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیام شهید همت برای زمان غیبت @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
چه زیبا گفتـ اسطوره اخلاص: قلم مےزنید براے خدا باشد؛ قدم برمےدارید براے خدا باشد؛ حرفـ مےزنید براے خدا باشد؛ همه چے؛ همه چے براے خدا باشد ... @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
طَریقُ الشُهَداء
چه زیبا گفتـ اسطوره اخلاص: قلم مےزنید براے خدا باشد؛ قدم برمےدارید براے خدا باشد؛ حرفـ مےزنید براے
خمپاره امد صافـ خورد ڪنار سنگر حاج همتــ گفت: بر محمد و آل محمد صلوات نگاهش ڪردم انگار هیچ چیزی نمیتوانستـ تڪانش دهد... "دلمـ از این ایمان‌ها میخواهد"🍃✌️🏻 @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
طَریقُ الشُهَداء
همرزمان او که شاهد نبرد بی امانشان در جاده اهواز-خرمشهر بودند روایت کردند: صدای حسین قجه‌ای را از بی
قرار شد جهت حل این مشکل، گردان تازه نفس دیگری را جهت شکستن خط دشمن، به غرب کارون اعزام کنند. منتها قرار شد تا به هر طریق نیروهای گردان سلمان فارسی عقب نشینی کنند. حاج احمد مسئولیت اجرای عقب نشینی گردان سلمان را به حاج همت واگذار کرد. از این سو رزمندگان با همان سلاح‌های سبک خود همچنان مشغول دفع پاتک‌های پی در پی ارابه‌های آهنین دشمن بودند. قرار نبود که بچه‌ها جلوی دشمن ایستادگی خود را از دست بدهند. علاوه بر اسلحه سبک چند قبضه آرپی جی هفت، تمام سلاح نیروهای گردان جان بر کف سلمان بود. دشمن می‌دانست اگر این موضع مقاومت کند همه چیز به ضررش تمام خواهد شد از این رو تانک‌های مدرن تی ۷۲ خود را به میدان کارزار وارد کرد. از عقب بی سیم می‌زدند که باید عقب نشینی کنید ولی دیگر دیر شده بود حسین و یارانش درحلقه محاصره قرار گرفته بودند و چاره‌ای نبود، یا سلاح‌ها را زمین باید می‌گذاشتند و خفت اسارت را قبول می‌کردند و یا اینکه با افتخار تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کردند و شعار هیهات من الذله را با خون خود ممهور می‌نمودند. دشمن جواب هر گلوله تفنگ را با گلوله مستقیم تانک می‌داد. نبردی عاشورایی و نابرابر ادامه داشت، نزدیکی های صبح بود که جهت اندیشیدن چاره‌ای برای نجات بچه‌های گردان سلمان از آن وضعیت بشدت بحرانی به همراه چند نفر توانست شکافی در حلقه محاصره ایجاد کند و بطور معجزه آسایی خودش را به حسین و یارانش برساند. زمانی که حاج همت وارد منطقه گردان سلمان شد، دید که از آن نیروهای شب قبل ۳۰ الی۴۰ نفر بیشتر زنده نمانده‌اند و خیلی از مجروحان نیز جراحت‌های مهلکی بر تن دارند. پس از در آغوش گرفتن حسین اصرار کرد که حسین و هر که می‌تواند به همراه او به عقب برگردد ولی حسین قبول نمی‌کرد. حسین قجه‌ای به حاج همت می‌گفت:«حاجی من اگر توان شکستن حلقه محاصره از عقب را داشته باشم و عقب نشینی کنم خوب چرا اینکار را از روبرو انجام ندهم و به پیشروی فکر نکنم. » @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
✍شهید آوینی: «خون» با حسین پیمان «ریختن» بسته است، «سر» با حسین پیمان «باختن» شهید همت: حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می‌دارم شهید سلیمانی: امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند 🕊🥀 @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
✍ اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگه‌های امتحانات میان‌ترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم  و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم. 🍂 ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمه‌های شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهره‌ی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را می‌دانستم. به امید دوباره‌ی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره‌ی چشمهایش! 🍂خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانه‌ای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم:  به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ 🍂هر کس اظهار نظری می‌کرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟ 🍂 گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته  باید آنجا بروی!  دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده  گفت: بله کاری دارید؟! با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه  شروع به گریه کرد. شانه‌های نحیف و استخوانی‌اش می‌لرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشته‌اش می‌لغزید. حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.  الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. 😭او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانه‌های او می‌لرزید و قلب مرا هم می‌لرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم می‌کرد اما دید باطنی‌ام را زیاد.  تا دیشب معنای آیه قرآن را که می‌فرماید: و عند ربّهم یرزقون‌اند را نمی‌فهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زنده‌اند[1]! ۱- برداشتی از خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زنده‌اند😭😭😭 @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
هر شب ستاره‌ای را به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است، مادر جان می‌دانی تو را بسیار دوست دارم و می‌دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسان‌ها را به تباهی می‌کشد و حکومت‌های طاغوت مکمل‌های این جهل‌اند و شاید قرن‌ها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه‌دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسان‌های سازشکار و بی‌تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی‌دانند برای چه زندگی می‌کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می‌گویند بسیارند.‌ ای کاش به خود می‌آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی‌شود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی…‌ ای کاش ملت‌های تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می‌آمدند و آن‌ها نیز پوزه استکبار را بر خاک می‌مالیدند. @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﷽ رزمنده ها خیلی رو دوست داشتند . حاجی اومده بود برا سرکشی ، که بچه ها از شدت علاقه ریختند سرش .☺️😊😃 یهو شنیدم که شهید همت گفت : "بی انصاف ها انگشتم رو شکستید !"😅 اما هیچ کس توجه نکرد .😑 دو روز بعد دیدیم حاجی انگشتش رو گچ گرفته😅😟 @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷