eitaa logo
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
5.2هزار دنبال‌کننده
512 عکس
100 ویدیو
1 فایل
🔖 تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قم را اینجا بخوانید. . 🔗در تلگرام: t.me/tarikhqom1 . 📩 ارتباط با مدیر کانال: @adminn1402
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
🗞 [با تیم قم #انگلیسی‌ها را بردیم] 🔺️خاطره مرحوم احمد #یزدانی از مسابقه فوتبال بین تیم‌های قم و انگ
🗞با تیم قم را بردیم! 🎙احمد یزدانی 🔹️قم امروز: لطفاً خودتان را معرفی کنید: 🔸️احمد یزدانی هستم. در سال ۱۲۹۵ در یکی از شهرهای متولد شدم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم و وارد کار دولتی شدم. در سن ۲۵ سالگی به آمدم و برای همیشه در این‌جا ساکن شدم. 🔹️قم امروز: از چه سالی فوتبال را شروع کردید؟ 🔸️از سن ۱۲ سالگی شروع کردم و وقتی به قم آمدم به طور کار را دنبال کردم و تیمی تشکیل دادم. 🔹️قم امروز: در چه محله‌ای بازی می‌کردید؟ 🔸️در محله‌ای که باغ اناری در آن‌جا بود و اکنون به چهارراه [شهدا] معروف است. 🔹️قم امروز: اعضای تیم شما را چه کسانی تشکیل می‌دادند؟ 🔸️بیشتر بچه‌های دبیرستان حکیم نظامی و چند تن از جوانان دیگر بودند، همین طور آقایان سیدمهدی ، ابوالقاسم لاجوردی و آقای هم عضو تیم ما بودند که در خاطرم مانده است. 🔹️قم امروز: هدایت این تیم با چه کسی بود و امکانات شما تا چه حد بود؟ 🔸️این تیم را آقای مدیر حکیم نظامی هدایت می‌کردند و بعد به یکی از دوستان به نام آقای که به تهران رفت و آمد داشت ۵۰ ریال پول دادیم تا یک توپ نمره هفت انگلیسی برایمان آورد و با همان یک توپ کار می‌کردیم. 🔹️قم امروز: چنانچه خاطره‌ای از آن دوران به خاطر دارید بفرمایید: 🔸️در جنگ جهانی دوم که انگلیسی‌ها ایران را کرده بودند، عده‌ای از آن‌ها در مکانی که الآن ایستگاه است چادر زده بودند و برای خود تیمی تشکیل داده بودند و فوتبال می‌کردند. روزی قرار شد با تیم قم بدهند. این مسابقه در مدرسه حکیم با حضور فرماندار قم و با تشویق مردم آغاز شد. در ابتدای بازی یکی از بازیکنان آنها که یک افسر انگلیسی بود با کفش‌های سنگینش محکمی به ساق پای من زد که مرا از زمین بیرون بردند و پایم را با یک دستمال بستند، ولی دوباره به زمین برگشتم. و چون می‌خواستم ثابت کنم که از آنها واهمه‌ای نداریم در حین بازی پایم را جلوی پای همان انگلیسی گرفتم که به زمین خورد و از درد به خود می‌پیچید، به طوری که از حال رفت و بازی متوقف شد. بالاخره او را به هوش آوردند و دوباره به زمین برگشت. تا آخر بازی خیره خیره به من نگاه می‌کرد. به هر حال آن بازی را بردیم و ۲ گل بازی را هم من زدم. قم بعد از بازی خیلی خوشحال بود و یک مدال هم به من داد. 📍منبع: [نشریه قم امروز، شماره ۱۱، نیمه فروردین ۷۷ تا نیمه اردیبهشت ۷۷، ص ۸.] 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
📸 واعظ بیت آیت‌الله گلپایگانی 🔸️از راست به چپ: مرحوم سیدمحمد #آل_طه از وعاظ قم، شادروان سیدعلی آل ط
🌀شاهد یک تصادف 🔸وقتی زلزله اتفاق افتاد حاج آقا مهدی به من گفت می‌خواهم به کاخک بروم چون دارند بچه‌هایی را که پدر و مادرشان را از دست داده‌اند برای نگهداری می برند و آنها را بهائی میکنند. شب را منزل آیت‌الله در یزد ماندیم. صبح دو تا جیپ آهو متعلق به یکی از تجار به ما دادند. حاج آقا مهدی(گلپایگانی) صندلی جلوی ماشین نشسته بود. 🔹جاده ، جاده بدی بود و خاک نرمی داشت. حاج آقا مهدی برای آنکه عمامه‌اش خاکی نشود، آن را در گذاشته و داخل داشبورد قرار داده بود. ماشین جلویی حاج آقا مهدی و ماشین عقبی هم ما بودیم. 🔸️ما با فاصله حدود ۱۰۰ یا ۲۰۰ متر از هم در حرکت بودیم. کامیون باری که از طرف مقابل می‌آمد و راننده‌اش ۲۰ ساله ای بود می خواست سر پیچ از ماشین حاج آقا مهدی بگیرد که برخوردی رخ داد و حاج آقا مهدی در پی این تصادف شد. 🔹️من وقتی رسیدم دیدم سر ایشان برهنه است. عمامه‌اش را روی سرش گذاشتم و آن را با دست گرفتم تا بلکه سرش کمتر شود. اما خونریزی به حدی بود که از بین انگشتان من بیرون می زد.در بین راه متوجه شدم که خونریزی بند آمده است. همان جا فهمیدم که کار شده است. 🔹وقتی فهمید پیام داد که میفرستیم تا جنازه را به قم ببرد. آیت‌الله صدوقی گفتند من جنازه را جز به آمبولانس بیمارستان تحویل نمی دهم. هوا گرم بود. چندین قالب یخ آوردند. داخل آمبولانس چیدند و جنازه را به رساندند. 📍حاج آقا مهدی فرزند ارشد آیت‌الله گلپایگانی در بامداد ۳۱ شهریور ۱۳۵۷ بر اثر رحلت کرد. تشییع جنازه او در قم به ویژه به دلیل نزدیکی به حادثه هفده شهریور به تظاهرات علیه رژیم تبدیل شد. 📚منبع: خاطرات سید محمد آل طه، نشر عروج 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom