ساعت ۲ دقیقه به ساعت ۱۴ بود.
تلفن زنگ خورد خیلی سریع و بدون درنگ گوشی را برداشت: سلام علیکم ... چی شد؟
خیلی هم عالی؛ ولی یک نفر میخوان، من دو نفر رو معرفی میکنم امید به خدا تا ببینی آقا کی رو بخواد و بطلبه.
تا تلفن را قطع کرد تماس گرفت: سلام عزیزم من دو نفرو بهم گفتن مشخصاتشونم همین الان میفرستم.
کمی به چاپگر اتاقش ور رفت: از ساعت ۲ فقط ۳ دقیقه گذشته؛ حالا شما بگید توکل به خدا...
کمی بعد تلفن زنگ خورد بلافاصله گوشی را برداشت: وووووای چه خوب... یعنی هر دو نفر رو میفرستید؟
بلند شد تا از داخل کمد چند کتاب بردارد تلفن را روی آیفون زد: بله عزیزم میفرستند.
_دست شمام درد نکنه.خدا خیرتون بده
_ من که کاری نکردم حقیقتش این آقا آمریکاییه ، سالی ۷۲ نفر کربلا اولی رو در اربعین از کشورهای مختلف دنیا هزینه میده که برن اونجا.
سرش را یک دفعه از کمد بیرون کشید: آمریکاییه؟
_ بله؛ ولی شیعه شده و نذر کرده هر سال این کار رو بکنه.
_ چقدر خوب. خوشا به حالش کجاها مالش رو استفاده میکنه...
_آره اینم سعادته؛ راستی من به اون دو نفر که مشخصاتشون رو دادی نفری ۳ میلیون واریز میکنم یکیشون گفت یه بچه ۸، ۹ ساله هم داره و اون آقا گفت برای اونم ۳ میلیون بریزید.
بیاختیار دستش را به نشانه شکر به سمت آسمان گرفت: چه خبر خوبی بود.
بعد از تمام شدن گفتگویی که نزدیک یک ساعت طول کشیده بود به صاحب خیریه زنگ زد و تمام ماجرا را تعریف کرد.
هنوز حرفش تمام نشده بود که صدای گریه صاحب خیریه بلند شد: خانم رشیدی دیروز همکارم گفت، زینب دختر بچه ی همین خانم که الان هزینه سفر براش ریخته شده اومده خیریه گفته کفش دست دوم دارید بدید به من؟ همکارم گفته برای چی اینقدر با عجله و یهویی؟ گفته دیشب خواب دیدم حضرت ابوالفضل بهم گفت آماده شو تو امسال زائر منی. میگه گفت تو خواب بهش گفتم ما پول نداریم بیایم گفت آماده شو تو میای من منتظرتم.
ناگهان صدای گریه فضای اتاق کوچکش را پر کرد هیچ کدام نمیتوانستند صحبت کنند آنقدر ادامه مکالمه ناممکن شد که تلفن را قطع کردند.
یک ماه بعد پیامکی از آقای پرسندزاد رسید: من دارم زائرها رو میبرم مرز مهران؛ با پول سه نفر ۷ نفر دارند میرن. گفتند کمتر خرج میکنیم تا چند نفر دیگه بیان. همگی زائر اولی و نائب زیاره شما هستند.
آرام تایپ کرد: و اگه معشوق بخواد چه کارهایی که نمیکنه تا عاشقش رو ببره. بهشون بفرمایید سلام منو هم به ارباب برسونند.
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیــــــــلی
داستانی کاملا واقعی👆👆👆
#داستانک
#هفت_نفر
#امام_حسین
#اربعین
╔ 🖤 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝