°•| ترک گناه |🏴•°
⭕️ نکته بسیار مهم اینه که در هر صورت امر به معروف کردن نباید موجب بی احترامی نسبت به طرف مقابل بشه.
⭕️امر به معروف در جای خودش باید باشه و لازمه.
مثلا یه پدر میبینه که دخترش داره با یه حجاب نادرست میره بیرون. اینجا باید پدر مهربانانه دست روی سر دخترش بکشه و بگه: عزیز دلم فکر کنم حواست نبوده روسریتو درست نکردی موهات یه کوچولو پیداست.
یا بگه عزیزم اگه یه لباس مناسب تر برای بیرون بپوشی بابا رو خوشحال میکنی. 😊
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#حجاب
─┅═༅✿@TARKGONAH1✿༅═┅─
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دروغی به نام رطب!
#استادعلیتقوییگانه
─┅═༅✿@TARKGONAH1✿༅═┅─
#آگاهی_بصیرت
آیا #نعل_اسب شانس میاره؟
در گذشته، مردم، بالاي درِ خانه ها، مغازه ها و گرمابه ها نعل اسب ميآويختند و به اين كار اعتقاد داشتند؛ بيآن كه از پيشينه اين باور غلط آگاه باشند،
ريشه منحوس آن اين بود كه پس از شهادت امام حسين (عليهالسلام) به فرمان عمر بن سعد، گروهي براي تفاخر بر سم اسبهايشان نعل تازه زدند و با آنها برروي بدنهاي مطهّر شهيدان تاختند و بدينسان سينه و پشت شهيدان زير سم اسبان نرم شد.
هنگام بازگشتِ اسبْتازان به كوفه، عدهاي بر آن نعلها بوسه زدند و آنها را بر ديده نهادند و براي تبرّك، بالاي درِ خانه هايشان آويختند.
بعدها بزرگاني چون «ابوريحان بيروني» پرده از راز اين كار نابخردانه برداشتند و مردم را آگاه كردند. متأسفانه تا حدود پنجاه سال پيش نيز اين كار رايج بود و چيزي كه نحس محض و پليدي صرف بود، مايه تيمّن و پايه تبرّك تلقّي ميشد تا اين كه با رونق يافتن حسينيهها و مسجدها و تلاش عالمان آگاه، اين سنّت خرافي از ميان برداشته شد.
پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: هنگام شيوع بدعتها در ميان امّت اسلام، عالم بايد با بهره گيري از سلاح علم با آنها مبارزه كند؛ وگرنه خداوند و فرشتگان و همه
مردمان بر او لعنت ميفرستند؛ «إذا ظهرت البدع فى أُمّتى، فليظهر العالم علمه و إلاّ فعليه لعنة الله و الملائكة و النّاس أجمعين»
بحار الأنوار، ج54، ص234
آیت الله جوادی آملی
#نشرصدقهجاریهاست.
─┅═༅✿@TARKGONAH1✿༅═┅─
#تلنگرانه
اگر الان نمیتونی
دو سه ساعت از گوشیت دل بِکَنی
تا تکلیفتو انجام بدی و درس بخونی؛
چجوری توقع داری بتونی
از تموم دلبستگیات بگذری
و شهید بشی؟:)
آره خلاصه...👩🦯
اینجا.گناه.ممنوع📗🖇
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
13.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دخترااا ببینند / افترکات ❌
دوستیدختروپسر
ازنظردخترامقدمهازدواجِ
وازنظرپسراجایگزین
ازدواج !
همینقدرتفاوت ..
حالاهیتوجیهکنکهدوستمدارهواسم میمیره😏
#تلنگر⚠️
#تویهتیکهازوجودخدایی🙂
#دخترسرزمینممراقبخودتباش♥️
─┅═༅✿@TARKGONAH1✿༅═┅─⠀⠀
✨͜͡✉️
#حدیث 🌻
امام صادق(ع) ‹ به خداوند امید داشته باش، امیدی که تو را بر معصیت و گناه، گستاخ نسازد و از او بترس، ترسی که تو را از رحمتش ناامید نکند.›
📚تحف العقول ص۳٠۴
⛔️#گناه_ممنوع
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
#من_میترا_نیستم 🍓 #قسمت_هفتاد برادران پاسدار احتمال می دادند که زینب قبل از شهادتش توسط منافقین ت
#من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_هفتاد_و_یک
نامه ها و دست نوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود شعرها و جملات قشنگی داشت. در بین نوشته هایش چرک نویسِ چند نامه که به دوست صمیمی اش زهرا «اهل مسجد سلیمان»نوشته بود به چشم میخورد.
او در مدرسه زینب درس میخواند و بعد از مدتی زندگی در شاهینشهر به مسجدسلیمان برگشت.
اول نامههایش را اینطور می نوشت به نام او که از اویم، به نام او که به سوی اویم، به نام او که به خاطر اویم، به نام او که زندگیام در جهت اوست ، رفتنم به اوست، بودنم به اوست،جانم اوست احساسش می کنم، با ذره ذره وجود، اما بیانش نتوانم کرد.
چند نفر روحانی که در بنیاد شهید اصفهان بودند وقتی نوشته های زینب را خواندند برایشان باور کردنی نبود که یک دختر نوجوانِ دانش آموز به لحاظ روحی تا این حد بالا رفته باشد.
دفترهای زینب بوی بهشت و آسمان می داد. خیلی سخت است وقتی جگرگوشه آدم کنارش باشد و مادرش نفهمد که در دل و فکر بچه اش چه می گذرد.
با خواندن هر کاغذ معصومیت و بیگناهی زینب برایم روشنتر می شد او خانهاش را ساخته و آماده کرده بود تا به جایی برود که به آنجا تعلق داشت.
دخترهای هم سن و سال زینب هم دفتر خاطرات دارند اما زینب اصلا شبیه آنها نبود یک دفتر به اسم دفتر پند و نصیحت داشت. اول دفتر اسم ۱۸ نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هر کدام از آنها یک صفحه گذاشته بود که اگر انتقادی از زینب داشتند در آن صفحه بنویسند.
با این کار می خواست به عیب هایش پی ببرد و خودش را اصلاح کند. من قبل از شهادت زینب از وجود این دفتر خبر نداشتم.
در خانه هر وقت چیزی به او میگفتم کافی بود یک بار بگویم به همه حرفها توجه داشت و آن قدر افتاده بود که همیشه در همه چیز کوتاه میآمد.
در همه نوشته هایش علاقه به شهادت و شهدا دیده می شد در یکی از نامههایش درباره قطعه شهدا اینطور نوشته است:
تکه شهدا پر شده است. من به دعای کمیل قطعه شهدا رفتم. سر قبر دوست برادرم حمید یوسفیان خیلی گریه کردم قبرهایی در اطراف کنده بودند تا دوباره شهید بیاورند.
از خدا خواستم که من در آنجا خاک شوم اما هنوز لیاقتش را پیدا نکردم تکه شهدا بوی خون، بوی عطر، بوی عشق میدهد.
در یادداشت هایش اشارهای هم به دیدار با مجروحان در بیمارستان داشت نوشته: کتابهایی را میخرید به مجروحانی هدیه می کرده که از همه نورانی تر بودند
زینب با آنها صحبت میکرد تا توقعات و خواستههای آنها را به دخترهای دبیرستانی بگوید. او خودش را مدیون مجروحان میدید
#من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_هفتاد_و_دو
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نماز غفیله و نماز امام زمان تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن و خوردن صبحانه و ناهار و شام.
جلوی این موارد ستون هایی کشیده و تاریخ هر روز را یادداشت کرده بود و هر شب بعد از محاسبه کا هایش جدول را علامت میزد.
وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در خوردن و پوشیدن افتادن به یاد آن اندام لاغر و نحیف که چند تکه استخوان بود به یاد آن روزهای مداوم و افطاریهای ساده نماز شب های طولانی و بی صدا فریاد گریه های او در سجده هایش و دعاهایی که در حق امام داشت در عمل تکتک آن جدول خودسازی و خیلی چیزهای دیگری که در آن جدول نیامده بود رعایت میکرد.
هیچ وقت صدایش را برای من بلند نکرد اگر شهلا شهرام با من بلند حرف می زدند به آنها میگفت با مامان بلند حرف نزنید از خدا بترسید.
برای هر مادری داغ از دست دادن اولاد سخت است اما داغ از دست دادن اولادی که بدی ندارد و افتخار پدر و مادر است خیلی سختتر است.
ای کاش زینب اذیتی کرده بود یا چیزی از من خواسته بود اما هرچه فکر میکنم او بی آزارترین بچم بود.
۱۴ سال در اصفهان از دادگاه انقلاب سپاه پاسداران از سپاه به بسیج از بسیج به اداره آگاهی رفتن. هر روز به امید پیدا کردن قاتل زینب و قصاص آن از خدا بی خبر ها به جاهای مختلف سر می زدم تا جایی که استخوان هایم به درد آمد.
در همان سالها یک گروه از منافقین را در شیراز دستگیر کردند آنها اعتراف کردند که ترور چند نفر از حزب اللهی ها به عهده گروه آنها گذاشته شده بود.
در بین اسامی هدف آنها اسمزینب هم بود البته آن دو نفر ماموریت ترور حزب اللهی های شیراز را داشتند و دو نفر از افراد تیمشان در اصفهان ماموریت داشتند که سپاهیان آن دو نفر را پیدا نکردند.
باور شهادت یک دختر ۱۴ ساله برای خیلی از مردم سخت بود بعضی ها حتی سخت شان بود که زینب را شهید بخوانند. من خیلی غصه میخوردم وقتی میدیدم که زینب مظلومانه شهید شد و مظلومانه مورد بیمهری و بیتوجهی قرار گرفت غصه میخوردم و کاری از دستم بر نمی آمد.
دلم میخواست داستان زندگی زینب را برای همه بگویم و او را به همه بشناسانم اما ۲۶ سال گذشت و چهره زینب همچنان پشت ابر ماند.
هر بار که میگفتم من مادر شهید هستم کسانی که میشنیدند یک دختر شهید شده است با تعجب می پرسیدند مگه شهید دخترم داریم؟
زینب به خانواده ما ثابت کرد که شهادت مرد و زن ندارد به پشت جبهه ندارد اگر خدا نخواهد وسط میدان هم که باشی زنده می مانی و اگر خدا بخواهد با فرسنگها فاصله از جبهه به شهادت می رسی.
زینب با شهدای فتح المبین تشییع و به خاک سپرده شد در میان شهدا. همانطور که خواب دیده بود شاهین شهر جبهه زینب بود.
بعد از سالها دوری از زینب،بعد از مرگ پدر و مادر بزرگش مجبور شدم از غم تنهایی از شاهین شهر به تهران بیایم.
من که بعد از زینب به هر روز آماده رسیدن به او بودم هنوز نفس می کشم اما پدر و مادر بزرگش پیش او رفتن.
من ماندم که بالاخره امروز بعد از ۲۶ سال داستان زندگی دخترم را که گوشه دلم مانده بود بگویم و به آخرین آرزوی معرفی و شناساندن زینب برسم تا دختر معصوم و بیگناهم زره ای از مظلومیت خارج شود تا مردم بدانند یک روز دختری ۱۴ ساله برای دفاع از عقیده اش با بی رحمی تمام به دست منافقین کوردل به شهادت رسید.
بعضی شب ها خواب تکه شهدا را میبینم خواب درخت های کاج تکه شهدا درخت هایی که سایبان قبرهای شهدا و قبر زینب و حمید یوسفیان هستند.
صدای نسیمی را که میان برگهای آن میپیچید. میشنوم یک تکه از جگر من از قلب من زیر آن درخت هاست گمشده من آنجا خوابیده است.
#پایان
#حرفقشنگ
بعضۍوقـتهابہچشـمهیچکسنمیـاۍ
امـابہچشـمخدامیـایۍ🙂🤍
بعضیوقتهابہچشـمهمہمیاۍامـا
بہچشـمخدانمیـایۍ💔..
#دنبـاللایکخـداباشرفیق🌱
اینجا.گناه.ممنوع📗🖇
------------------✨----------------
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪