فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️شبهه
امام حسین و عاشورا را سیاسی نکنید!
بگذارید عزاداری بکنیم!
❇️پاسخ استاد ازغدی رو ببینید👆
#محرم
#امام_حسین
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امام رضا میگم حرفامو
آخه بهتر میدونه دردامو...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
آزمونِ تعیین سطح.mp3
10.61M
📊 نمرهی عزاداریِ خودت رو
با همین یک فرمول از امام مهدی علیهالسلام مشخص کن !
#پادکست
#استاد_شجاعی #استاد_حیدری_کاشانی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه امام حسین (علیهالسلام) داشتن میرفتن کوفه، چه جوری سر از کربلا در آوردن؟
اونم وقتی که فاصله کوفه تا کربلا حدود ۸۰ کیلومتره🤔
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_54🌹 #محراب_آرزوهایم💫 برای دانشگاه حاضر میشم. دوباره عهدی رو که
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_55🌹
#محراب_آرزوهایم💫
در ادامه با پوزخندی حرفش رو ادامه میده.
- مگه خودت بهش نگفتی بهم بگه؟
با عصبانیت تمام دنبال نازنین میگردم که با یک سینی آبمیوه داره به سمتمون میاد. چند تا نفس عمیق پیدرپی میکشم تا کمی آروم بشم و دوباره به سمت همون آقا مهدنس میچرخم.
- هر چرت و پرتی بهتون گفته فراموش کنین، من از هیچی خبر نداشتم!
صداش رو بلند تر میکنه و سرم داد میزنه.
- مگه من مسخره توی املم که وقتم رو برای زر زرهای تو و امثال تو هدر بدم؟
نازنین خودش رو با سرعت میرسونه و با ترس میگه:
- چی شده؟
- از این رفیق کلاغ سیاهت بپرس که من رو مسخره خودش کرده!
از شدت این آبرو ریزی دلم میخواد زمین دهن باز کنه و من رو داخل خودش دفن کنه. در حالی که خودم رو نگه داشتم اشکهام سرازیر نشه صدام تحلیل میره.
- لطفا آبرو ریزی نکنین فقط یک سوء تفاهم بوده.
- آخه تو آبرو داری که به فکر آبروت باشی؟ منم که چند ساعته وقتم رو حروم تو کردم.
با حس سوزشی روی صورتم طعم خون رو داخل دهنم حس میکنم و از شدت این همه بیشرمی پاهام سست میشه، برای تعادل خودم دستم رو به صندلی میگیرم تا روی زمین نیوفتم.
- الکی ادای مظلومها رو در نیار، فکر کردی یک چادر سرت کردی چی شدی؟!
تمام صداهای اطرافم گنگ میشن، کمکم همه دورمون جمع میشن و سعی میکنن ازم دورش کنن، قبل از اینکه بیشتر توی نگاه بقیه بد بشم از جام بلند میشم، به سمت در دانشگاه میرم و بدون معطلی میزنم بیرون.
گلوم از شدت بغض نفس کشیدن رو برام سخت میکنه، دیگه نمیتونم جلوی اشکهام رو بگیرم و روونه گونههام میشن. سریع خودم رو به کوچه پشتی مدرسه میرسونم که خلوت باشه و بتونم حتی شده برای چند دقیقه تنها باشم. کنار دیوار روی زمین میافتم، چادرم رو دورم میگیرم، یک دستم رو روی قلب زخم خوردم میزارم و دست دیگهم رو روی دهنم تا کسی صدام رو نشنوه اما کمکم به هقهق میافتم و دیگه نمیتونم جلوی اشکهام رو بگیرم. یکدفعه دستی روی شونهم میشینه که با ترس از جام بلند میشم، یک خانم چادری تقریبا هم سن و سال خودم. تا چشمهای قرمز و پف کردهم رو میبینه یک دستمال از داخل کیفش در میاره و میگه:
- اتفاقی افتاده؟
ممنونی زیر لب میگم و دستمال رو ازش میگیرم تا صورتم رو پاک کنم اما تا میام جوابش رو بدم سرگیجه میگیرم و دستم رو به دیوار میگیرم تا نیوفتم. تنها چیزی که قبل از بسته شدن کامل چشمهام میبینم لبخند بدجنس و شیطانی اون زنه که بهم خیره شده...
☞☞☞
امروز نسبت به روزهای دیگه بیشتر کارم طول میکشه، به همین دلیل ساعت یازده شب بالاخره به خونه میرسم. آروم کلید میندازم تا کسی بیدار نشه اما به محض ورودم میبینم که همه داخل حیاط جمع شدن و ملیحه خانم روی تخت کنار حیاط نشسته و چشمهاش مثل ابر بهاری میباره، با اضطراب و دلهره به سمت بابا میرم و ازش دلیل این همه آشفتگی رو میپرسم.
- چی شده بابا؟
- نرگس هنوز خونه نیومده.
با شنیدن صدای ما گریه ملیحه خانم تشدید میشه، هانیه خانم از پلهها پایین میان و خاله خانم سریع شروع میکنن به سوال پیچ کردنشون.
- چی شد بالاخره جواب داد؟ ازش خبری داشت؟ چی گفت؟ چرا حرف نمیزنی.
- دو دقیقه محلت بدین! بالاخره جواب داد و گفت امروز یک ساعت بیشتر دانشگاه نبود و بعد از کلاس اول از دانشگاه زده بیرون، خبری ازش نداشت.
ملیحه خانم دستهاش رو به طرف آسمون بلند میکنه و با همون حال نزارش زیر لب دعا میکنه.
- خدایا دخترم رو به خودت سپردم!
برای اینکه کمی جو رو آروم کنم دست به کار میشم.
- شما آروم باشین، اگه تا فردا نیومدن منو و مهدیار میریم دنبالشون...
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_56🌹
#محراب_آرزوهایم💫
قبل از اینکه جست و جوهای گسترهمون رو شروع کنیم، طبق دستور رئیس یک سر اداره میرم تا کمی دربارهی پرونده باهم حرف بزنیم.
پرونده زرد رنگ روی میزش رو سمتم میگیره و نقشه جدید رو کامل برام توضیح میده.
- حاجی یک جلسه دیگه با بچهها بزارم؟
از لیوان روی میزش جرعهای آب میخوره و حرفم رو تأیید میکنه.
- به مرتضی گفتم که تا بعدازظهر بچهها رو جمع کنه.
- پس با اجازتون من برم یک سری کار دارم باید هرچه زودتر رسیدگی کنم.
سرش رو به نشونهی تأیید تکون میده و اجازه رفتن میده.
- مرخصی.
تا از جام بلند میشم و به سمت در خروج قدم برمیدارم با صداش متوقفم میکنه.
- راستی علی آقا.
سمتش برمیگردم و منتظر میمونم تا فرمان بده.
- بله رئیس؟
- مرتضی میگفت هنوز ذهنت درگیر کیف قاپهست.
تا میخوام اطلاعات جدیدم رو بگم صدای در بلند میشه و حاجی اذن ورود میده که یکدفعه با چهره نگران مهدیار روبهرو میشیم...
☞☞☞
چشمهام رو به سختی باز میکنم، سرم به شدت درد میکنه و انگار کل دنیا دور سرم میچرخه. تا یادم میافته چه اتفاقی افتاد با ترس به اطرافم نگاه میکنم.
داخل یک اتاق کوچیک هستم که چوبهای ضخیم و باریکی دور تا دورش رو احاطه کردن، درست مثل یک کلبه قدیمی. زمین با کاههای خشک شده پر شده. کل اتاق با یک فانوس قدیمی، کمی نور به خودش میگیره.
ضربان قلبم به قدری بالا میره که درد عجیبی رو سمت چپ سینهم احساس میکنم. عرق سردی روی پیشونیم میشینه. تا میخوام از جام بلندشم متوجه دستهام میشم که با تناب بسته شده، تناب رو که دنبال میکنم به یک ستون چوبی بزرگی میرسم که درست وسط اتاق علم شده و پایه سقف چوبی بالای سرم شده که بعضی از جاهاش از بین رفته و ستارهها، بالای سرم چشمک میزنن. دوباره نگاهم رو به دستهام میدم، بهخاطر سختی و ضخیمی تناب مچهای دستم زخم شده.
لحظه به لحظه ترسم بیشتر میشه و هر آن امکان سرازیر شدن اشکهام وجود داره. مدام این سوالها داخل ذهنم مانور میدن "من کجام؟ اینجا کجاس؟ قراره چه بلایی سرم بیاد؟"
بدون اینکه به هیچ چیزی توجه کنم شروع میکنم بیمحابا به جیغ و داد کردن. با تمام توان جیغ میزنم و تقاضای کمک میکنم که باعث خراشیده شدن حنجرم میشه و به سرفههای پیدرپی میافتم.
بدنم از شدت ترس و سرما به لرزه میافته، تا مرز قالب تهی کردن میرسم اما در باز میشه و قامت یک مرد توی چارچوب در نمایان میشه. از ابروهای گره خوردهش میترسم و خودم رو روی زمین میکشم تا بتونم از دستش فرار کنم اما دستهای بسته شدم متوفقم میکنن.
نزدیکم میشه و جلوی پام میشینه، تا دستش رو بالا میاره سریع دستهام رو جلوی صورتم دفاع قرار میدم تا دستش به صورتم نخوره.
پوزخند مشمئز کنندهای میزنه و میگه:
- شناختی؟
با احتیاط کمی دستهام رو کنار میکشم تا بتونم صورتش رو ببینم، نور که به صورت کریهش میخوره خاطرات اون شب توی ذهنم تداعی میشه و مثل بید شروع میکنم به لرزیدن.
- گفتم تو برگ برندهی مایی!
- مـ...مـ...نظورت...چـ...چیه؟
از لکنت زبونم خندهش میگیره و درحالی که ازجاش بلند میشه میگه:
- بزودی میفهمی، فعلا سعی کن زنده بمونی.
در انتها پوزخندی میزنه، از اتاق خارج میشه و در روهم پشت سرش قفل میکنه. صدای بادی که از بیرون میاد و با در برخود میکنه ترسم رو دو چندان میکنه.
توی خودم جمع میشم و انقدر اشک میریزم که از خستگی و کوفتگی بدنم بیهوش میشم...
☞☞☞
با تعجب به صورت مهدیار نگاه میکنم و میگم:
- چی شده؟!
- هانیه زنگ زد گفت ملیحه خانم حالشون بد شده بردنش بیمارستان. بهنظرم سریع جمع کن بریم پیداشون کنیم.
کمی توی فکر میرم و تصمیم میگیرم که از کجا کارمون رو شروع کنیم.
- آدرس خونه دوستشون رو از خانمت بگیر، من تا چند دقیقه دیگه میام.
تا میخوام از رئیس خداحافظی کنم طلبکار سرجاش میایسته و بهم میگه:
- نمیخوای بگی چی شده؟
- نرگس خانم از دیروز خونه نیومده و حدس میزنم کار همون کیف قاپهست...
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیــه۸۷] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜ ت
02.Baqara.088.mp3
1.12M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیــه۸۸]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
از شیخ انصاری پرسیدند :
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن
برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند :
فکری مانند فکر جنابحُر در روز عاشورا...!
مداحی_آنلاین_احترام_حُر_به_حضرت_زهرا_حجت_الاسلام_علیرضا_پناهیان.mp3
4.42M
خدایا محبت مارو تو دل حسین(علیه السلام) بنداز مثل حُرّ
#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگذریم از تن، میگذریم از سر
مثل حبیب، مثل زهیر، شبیه حرّ بشیم عاقبتبخیر...
#مهدی_رسولی
#امام_حسین ؛ #محرم
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#صلوات_حضرت_زهرا
#السلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا_س ✋🏻🖤
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ
بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
33.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
■ماجرای شنیدنی از معجزه حضرت رقیه (س)-
حاج غلامرضا سازگار
#محرم
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
قصه های کربلا.mp3
1.89M
🏴داستان اسب تیزپایی که سوارش را نجات نداد!
#قصه_های_کربلا
#پادکست
#محرم1446
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹*
ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
🌹محب اهلبیت
سرباز امام زمان🌹
🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍
*امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀*
*❤️ #شهید_مهدی_اسحاقیان❤️*
💚💚💚💚💚💚💚
💞💞ان شاءالله #شهید_مهدی_اسحاقیان*
دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️
*اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️*
*#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع*
*#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَجبحقزینبکبرے*
*مشمولدعایشهداءباشید*
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 #اعمال وقت خوابیدن 😴
وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری
💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢
⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸
↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.
🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷
💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠
🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁
1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است.
2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
🔸یک مرتبه🔸
3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات
🔸یک مرتبه🔸
4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد.
🔸یک مرتبه🔸
التـــــماس دعــــ❤️ــــــا
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی✋🏼🌱
قرار هرشب مون🌸
『بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم』
📿 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ و اَنتَ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين🤲🏼
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
@madahi - حاج مهدی سلحشور.mp3
6.13M
🎶 #روضه | #حضرت_عبدالله(ع)
📔 عاشق که باشی وضع من را....
👤 #حاج_مهدی_سلحشور
🏴 #شب_پنجم_محرم
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1