eitaa logo
رسانه مطالبه گر تاشا
2.6هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
48 فایل
رسانه مطالبه گر تاشا در کانال ایتا: @tashaa1400 کانال سروش کانال بله کانال آی گپ اینستاگرام : https://www.instagram.com/tashaa1400/ ادمین : @peromait شماره موبایل : ۰۹۹۰۹۹۳۳۰۳۳
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ضرب المثل آش شور و خرزوخان .....‼️ 👈 وقتی دیدم بوی تعفن سهم خواهی جریان از رئیس جمهور منتخب، حتی شامه ی را هم آزرده و گفته: "به خاطر دکتر پزشکیان بینوا ،دست از سهم خواهی از این گوشت قربانی بردارید" اگر چه معتقدم پزشکیان نه گوشت قربانی بلکه لقمه ی گلو گیر از لاشه ایست که به حرام ذبح شده و نشان آن هم گرد آمدن همین لاشخورها به گردا گرد اوست، اما ذوق مرگی این جریان فکری معلوم الحال این داستان را در خاطرم تداعی کرد. در زمان های نه چندان دور ، هر روستایی صاحبی داشت که به او " خان " می گفتند. مردم روستا مجبور بودند هر سال مقداری از گندم و جو و ميوه هايی را که با زحمت به دست می آوردند ، به خان بدهند ،خان همه کاره ی روستا بود و هر کاری که دلش می خواست انجام می‌داد این خوانین تعدادی آدم هم دور و برش داشتند که دستوراتش را مو به مو اجرا می کردند و تا می توانستند به مردم روستا زور می گفتند ،خان يکی از اين روستاها ، مردی به نام " خرزو خان " بود، خروزخان درون خانه بزرگی زندگی میکرد، نه کاری داشت و نه زحمتی می کشيد کارش خوردن و خوابيدن بود ، خان آشپزی داشت که شب و روز برايش غذا می پخت،آشپز خرزو خان آشپز بدی نبود ، اما چون از کارهای خان و ستم کاری های او ناراحت بود ، توجهی به درست پختن غذا نمی کرد. غذاهايی که برای خان می پخت ، بد طعم و بد بو و بی ارزش بودند، يک روز غذا شور می شد ، يک روز آبکی ، يک روز سفت و ... اطرافيان خان نیز اصلاً دلشان نمیخواست چنان غذاهايی را بخورند ، اما چاره ای نداشتند، زیرا خرزو خان اصلا اعتراضی به آشپز نمی کرد. خان علاوه بر ستم کاری و تنبلی ، بد سليقه هم بود، برايش فرق نمیکرد که چه غذايی جلو او گذاشته اند ، هرچه بود می خورد و به به و چه چه زنان انگشتان خود را هم در پایان سفره ليس میزد ،اطرافيان خان چند بار به آشپز تذکر دادند که بهتر غذا بپزد،اما آشپز به حرف آنها گوش نمیکرد . چند بار هم تصميم گرفتند درمورد بد بودن غذاها با خان صحبت کنند . اما جرأت اين کار را نداشتند ، چون می ترسيدند خان آنها را از خانه بيرون کرده و کار پردرآمد خود را از دست بدهند . يک روز که آشپزباشی مشغول پختن غذا بود ، ناگهان سنگ نمک از دستش رها شد و داخل ديگ غذا افتاد ،آشپزباشی اول تصميم گرفت سنگ نمک را از ديگ بيرون بياورد ،اما بعد با خودش گفت چرا خودم را به خاطر خرزو خان و اطرافيان ستمگر و تنبلش به زحمت بيندازم ؟ وقتی غذا آماده شد ، خان و اطرافيانش دور سفره بزرگی نشستند و آشپزباشی مثل هميشه غذا را توی ظرف های بزرگ کشيد و بر سر سفره نهاد ، هرکس با بی ميلی برای خودش کمی از آن غذا برداشت ،خان هم مقدار زيادی غذا توی ظرف خودش کشيد. اولين لقمه ها که به دهان رفت ، آه از نهاد همه برآمد،غذا آن قدر شور بود که قابل خوردن نبود،اطرافيان خان چهره درهم کشيدند و با اشاره چشم و ابرو برای آشپزباشی نقشه کشيدند . خرزو خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد ،اما انگار که متوجه موضوعی شده باشد ، دست از غذا خوردن کشيد و رو به آشپز کرد و گفت : ببينم اين غذا کمی شور نشده است ؟ آشپز گفت خیر قربان ، فکر نمی کنم ، اطرافيان که برای اولين بار اعتراض خان را به غذای آشپز ديده بودند ، از جواب آشپز عصبانی شدند و يکی از آنها فرياد زد : خجالت بکش ، اين غذا آن قدر شور شده که خان هم فهميد. خان گفت : يعنی غذا هميشه بد بوده و من تاحالا نفهميده ام ؟ يکی از اطرافيان گفت : "بله قربان" خان که اصلا تحمل حرف های توهين آميز ديگران را نداشت ، چوبی برداشت و به جان اطرافيانش افتاد و آنها را از خانه اش بيرون کرده رو به آشپز کرد و گفت : ديگر به اينها غذا نده و نشست و بقيه غذای شور را هم خورد. این داستان "خرزو" بابی شد که از آن به بعد ، هنگامی که کسی در انجام کارهای نادرست و استفاده نابجا از موقعيت ها زياده روی کند تا جايی که کسانی را که حتی فکرشان را هم نمی کنند را به اعتراض وا دارد ، می گويند : " آن قدر شور بود که خان هم فهميد" حالا داستان سهم خواهی اصلاحات از پزشکیان آنقدر چندش آور شده که خان این طایفه هم طاقتش به سرآمده و از شوری بیش از حد ماجرا، لب به اعتراض گشوده است. ..😉 ✍باقر ولیان ┄┅┅٭❅💠❅٭┅┅┄ ✅ رسانه مطالبه گر تاشا @tashaa1400 @tashaa1400