eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
📃فــرازی از #وصیتنامه 💢ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ؛ 🔹 ڪﺴﺎﻧﯽ ڪﻪ ﺩﺭ ﭘﻮﭺﮔﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﯽ ڪﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﯽ ﻫﺪﻑ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ؛ 🔹 ﻭ ڪﺴﺎﻧﯽ ڪﻪ ﺑﺎ ﻣڪﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ دﻧﯿﻮﯼ ، ﺭﻭﯼ ﺧــﻮﻥ ﺷﻬــﺪﺍ ﻣﻮﺝﺳﻮﺍﺭﯼ ڪﻨﻨﺪ. #شهیدمدافع_حرم #شهید_حسین_امیدواری @taShadat
از امام صادق(ع): هنگامی که فرا رسد ملائکه ای به تعداد مورچگان[حاکی از کثرت آنهاست] از آسمان فرود می آیند و در دستانشان قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره است و تا شب شنبه چیزی نمینویسند جز صلوات بر محمد و آل محمد. پس زیاد بفرست. 📚الکافی جلد3ص 416
به #نماز_اول_وقت، گوش کردن به روضه اهل‌بیت، خوش‌اخلاقی، احترام به پدر و مادر تأکید داشت☝️، همچنین عقیده داشت در منزل باید راجع به موضوعاتی مانند دین، انقلاب و سیاست روز صحبت شود. عاشق ولایت فقیه بود♥️ می‌گفت اگر در منزل بحث سیاسی شود فرزندان با انقلاب و امامشان و زندگی اهل‌بیت و اینکه چه بر سر آل الله آمد مطلع و آگاه می‌شوند👌. اشعار حافظ شیرازی و فیض کاشانی را می‌خواند و به #نماز_شب اهمیت می‌داد. چندسال به‌عنوان راوی به مناطق جنوب اعزام شد، عاشق خواندن و مطالعه زندگی و خاطره‌های شهدا بود...🍃 #شهید_مدافع_حرم ابراهیم عشریه🌹 @taShadat
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه می‌گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش بود یکی از آشناهامون داشت می‌رفت مشهد... مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.. 🌷 منبع: فهمیده های کلاس @taShadat
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر🛣 ، صدای نوار ترانه🎼 را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات📿 داد و مسافران بلند صلوات فرستادند. من یک لحظه به ابراهیم نگاه👀 کردم ، دیدم بسیار عصبانی😡 است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را می‌بست.😑 حدس زدم بخاطر نوار ترانه🎼 است. گفتم: ،آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ... نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه. رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت ، نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم و گرنه خوابم میبره!😴 ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی📔 کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد. همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.... @taShadat
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 🕊 سر كلاس فن سخنوری استاد دهقانی قرار شد هر كس تو خونه يه سخنرانی كنه و ازش فيلم📹 بگیره بياره يكی يكی بچه ها رو استاد خوند و رفتن سی دی رو تحويل دادن قرار بود آقای دكتر فيلما رو ببينه و جلسه ی بعد نمره بده جلسه ی بعد استاد تک تک اسما رو ميخوند و نكات مثبت و منفی سخنرانی رو ميگفت تا رسيد به دهقان اميری 😂 ما ديديم استاد رنگ عوض ميكنه😒😠 محمدرضا هم ميخنده 😅 يه سكوت چند دقيقه ای به همين منوال سپری شد... بعد استاد دهقانی گفت خجالت بكش و از اسم محمد رضا رد شد!! بعد از كلاس استاد گفت حالا آقای دهقان اين همه لباس چرا با ركابی سخنرانی كردی؟؟؟ 😅😅😅😅 🔺نقل از هم کلاسی @taShadat
🔸 " در محضـر شهیــد " ...✨ ببخشید تا خداوند ببخشد شما را بپوشید گناهان دیگران را تا بپوشاند خداوند گناهان شما را قرآن بخوانید و تا می‌توانید آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. 🌷 @taShadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#قاب_‌ماندگار - عزیزم اینجا چه می‌کنی؟ لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد،  سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت + عاشقـم !!! آنقدر کوچک بود ،  که پاسخش من را مبهوت کند ... - عاشـق کی؟! + معلومه ، عاشق امام !  لحظه‌ای ترنم زیبای اشک در چشمانش جاری شد، انگار موجی از نور ، قطراتِ اشکش را به آسمان متصل می کرد ... - کجا می روی؟ + ان‌شاءالله، می‌ریم تا راه ڪربلا باز بشه !  عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم، اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار  زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به  اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ... نازنینم . . .  حالا دیگر قول می‌دهم که مبهوت نشوم، حالا می‌فهمم برای عاشق ، ماندن جایز نیست،  ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی،  حالا دیگر راه ڪربلا باز شده ،  بی علت نبود امام عاشـق شما بود ... ✍ راوی : عکاس دفاع مقدس سید مسعود شجاعی طباطبایی  #تیرماه_۱۳۶۵  #عملیات_ڪربلای_یک
#دل_بده ♥️ شهید حسن باقری می گفت : آن نیرویی ڪه نمازش را اول وقت نخواند ، خوب هم نمی تواند بجنگد . ✍ پ.ن : برا جنگ با شیطون و نفس ، نماز اول وقت بهت انرژی و قدرت میده ؛ از دستش نده . خسته نباشی مبارز @taShadat
🌸خاطره ای از خواستگاری حمید آقا🌸 ❣وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنمکه حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود😂، برای همین گفتم: « من آدم عصبی هستم😓، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره اذیت بشی،» حمید انگار متوجه قصد من از این حرفها شده بود گفت: «شما هر چقدر هم عصبانی بشی من ارومم🙂، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم.» گفتم : « اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی🙁؟» گفت: «اشکالی نداره، زن مثل گل میمونه، حساسه😌، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم!» شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی🌹 @taShadat
🔸 " در محضـر شهیــد " ...✨ ببخشید تا خداوند ببخشد شما را بپوشید گناهان دیگران را تا بپوشاند خداوند گناهان شما را قرآن بخوانید و تا می‌توانید آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. 🌷 @taShadat
📜✨ آیت الله بهجت (رحمه الله) 🌼هر کس به هر کدام از 14 معصوم محبت داشته باشد 😍❣کارش تمام است. فقط شرطش این است که محبتش راست باشد. 🙃 ✅نکته های ناب ؛ ص 74 @taShadat
خیلی برای کارش دل میسوزاند میگفت : مهم نیست چه مسئولیتی داریم وکجا هستیم، هر جا که هستیم باید☝ درست انجام وظیفه کنیم .🙂 جاوید الاثر مدافع‌حرم @taShadat
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ کرامات شهدا ✨ سرهنگ خلبان حق‌شناس، نماینده نیروی هوایی در قرارگاه هویزه بودند. من به همراه سرهنگ بابایی که در آن زمان پست معاونت عملیات را به عهده داشتند، برای تحویل پست سرهنگ حق‌شناس به قرارگاه رفته بودیم. در برخوردهای گذشته، برخورد جناب حق‌شناس با عباس زیاد دوستانه به نظر نمی‌رسید ولی در آن روز ایشان خیلی گرم و صمیمانه با عباس برخورد کردند. او را در آغوش کشیدند و بوسیدند. حق‌شناس گفت: جناب بابایی! من نمی‌دانم چرا این‌قدر شما را دوست دارم! عباس هم گفت: خدا را شکر! ما فکر می‌کردیم شما از ما ناراحت هستید، ولی خدا شاهد است که من هم شما را دوست دارم. جناب حق‌شناس پس از سفارشات لازم به همراه سرباز راننده خداحافظی کردند و قرارگاه را به مقصد تهران ترک گفتند. عباس پس از رفتن سرهنگ حق‌شناس شروع کرد به خواندن قرآن. پانزده الی بیست دقیقه‌ای نگذشته بود که بی اختیار روی به من کرد و گفت: خداوند او را بیامرزد. خدا رحمتش کند. گفتم: که را می‌گویی؟ یک‌باره به خود آمد و گفت: همین‌طوری گفتم. لحظه‌ای بعد باز زیر لب گفت: خدا رحمتش کند. سپس چهره‌اش در هم کشیده شد و غمگین و ناراحت به نظر می‌ر‌سید. علتش را پرسیدم، ولی چیزی نگفت. ده دقیقه‌ای گذشت. ناگهان خبر آوردند سرهنگ حق‌شناس در جاده با تریلی تصادف کرده و به شهادت رسیده است. بی درنگ سوار ماشین شدیم و به محل حادثه رفتیم. هنگام برگشت عباس سرش را به شیشه‌ی ماشین چسبانده بود و به یاد شهید حق‌شناس قرآن می‌خواند و می‌گریست. راوی: ستوان حسن دوشن کرامات شهدا، ص۴۶ 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 @taShadat
شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً جز مخلصین ڪسی بدان نخواهد رسید ... ڪاش بجای زبان با عملم ، طلب شهادت می ڪردم . سلام🌷 روزتون مزین بہ نگاه پرمهر شهدا @taShadat
﷽ شڪایت نـامهٔ ما سنگ را در گریـه می‌آرد مهیای گریستن شو، دگـر مڪتوبِ ما بگشا @taShadat
°•|🍃🌸 #دلنوشتـــــہ ◽️ما مـــــــرد نبردیـم چھ بـُــرنا و چھ پیـــر ▫️در مکتــــــب مــــــا مرگ حقیر است حقیر ▫️بر منبــــــر نیــــــزه این چنین گفت حسین مردانھ بجنـــگ یا دلیرانھ بمیـــر °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_محمودرضا_بیضایی🍃🌹}•° @taShadat
#شهردار_جبهه: در جبهه هر فرد به مدت ۲۴ ساعت، شهردار یا خادم الحسین بود و مسئولیت تهیه ی غذا و مخلفات آن را و همچنین انداختن و جمع کردن سفره، شستن ظروف صبحانه، نهار و شام را بر عهده می گرفت …. البته بچه های دیگر در پهن ڪردن سفره، چیدن لوازم، آوردن خوراڪی ها و جمع کردن و نظافت وسایل کمک می کردند. وقتی قرار بود خودشان غذا درست ڪنند، یکی می پرسید: «برادرا! چی میل دارید؟» و اگر قرار می شد سبزی پلو باشد، دو نفر کارشناس سبزی بیابانی به سراغ سبزی می‌رفتند. یکی دو نفر هم به دنبال هیزم می‌رفتند و آشپز و همدستانش هم مشغول پخت و پز می شدند چنان چه شهردار در نوبت وظیفه اش خوب عمل می کرد و سلیقه به خرج می داد، مرتب برای سلامتی اش صلوات می فرستادند و از او می‌خواستند در پُستش باقی بماند. گاهی این رفتار را برای برادری که خوب از عهده‌ی کار برنیامده بود انجام می دادند تا در این کار استاد شود و با او شوخی می ڪردند ڪه «ننه چرا غذا سرد است؟» چرا غذا کم نمک است و از این حرف ها… @taShadat
#امام_خمینی(ره): تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا(ع) معلوم کرده است ، در میدان جنگ از قلّت عدد نترسید ، از شهادت نترسید ... #امام_میراث_فرهنگی_نیست @taShadat
اے ڪاش شویم، همچون ؛ ڪه در خواب هم، دنیا را بیدار ڪردند... ۱۳ساله @taShadat
خاطرات روز اول عید نوروز غلامحسین هزار تومان(حدود ۸۰ هزار تومان کنونی) عیدی جمع کرد.من و خواهرم هر کدوم برا خودمون قرار بود چیزی بخریم.برا همین به غلامحسین گفتیم تو با عیدی ات چی می خواهی بگیری?او هم گفت:من هیچی برا خودم نمی خوام بگیرم،پول عیدی ام رو می خواهم بدم به یک مستضعف تا برای بچه هاش کفش و لباس نو بخره و از بچه هاش خجالت نکشه.این حرف غلامحسین چنان منو لرزاند،که منم پول های خودم رو بهش دادم تا به فقرا کمک کنه. شهید غلامحسین تیمورزاده حصاری
🌷 💠عباس ي است كه در ما به علقمه زد 🌷 🔰بغداد ميزبان اجلاس سران عدم تعهد بود و اجراي آن، خدشه ناپذير اين شهر را نشان ميداد و به شدت روي آن تبليغ مي كرد. ايران هرچه كرد تا با ها، محل اجلاس تغيير كند نتيجه اي نگرفت. تصميم براين شد كه بغداد ناامن شود. ارتش مامور اين كارشد 🔰صدام مي گفت: هیچ جرات نزدیک شدن به آسمان بغداد را ندارد❌ هوايي بغداد با مسكو مقايسه ميشد. 🔰ساعت ٥:٣٠ صبح⏰ ۳۰ تیر ۱۳۶۱ شش خلبان با ٣ فروند فانتوم براي این عملیات آماده شدند. فرمانده آنها سرهنگ خلبان بود. 🔰طرح اين بود: ٣ فروند فانتوم مسلح به پرواز درآیند. هرسه تا مرز بروند. ٢ فروند از مرز گذشته و به هدف شوند. فانتوم سوم بايد رزرو ميماند هدف🎯 فانتوم ها، «الدوره»، اتمی و ساختمان الرشید یا محل اجلاس در بغداد بود. 🔰هواپیماها در۳۰کیلومتری بغداد با ۳ دیوار آتش🔥 مواجه می‌شوند. چند گلوله به هواپیماي 🕊 برخورد می‌کند و موتور سمت راست از کار می‌افتد، حاضر به لغو عمليات نيست❌ 🔰هواپیماها✈️ به‌سمت جنوب شرقی بغداد (پالایشگاه الدوره) ادامه مسیر داده و تمام را روی آن ميريزند. 🔰بعداز تخلیه بمب‌ها💣، به مسیری ادامه می‌دهند كه به سالن محل اجلاس ختم می‌شد. درهمین زمان، عقب هواپیمای نیز مورد اصابت💥 قرار می‌گیرد. 🔰علائم و نشانگرهاي كابين از كار مي افتد و منصور کاظمیان (خلبان عقب) مي كند.عباس دوران بيرون نمي پرد و هواپيماي نيمه سوخته را به مكاني در نزديكي هتل محل اجلاس مي كوبد 🔰عمليات به نتيجه رسيد. با ناامن شدن بغداد، اجلاس سران عدم تعهد نيز به دهلي نو منتقل شد. بقاياي پيكر ٢٠ سال بعد در ٣٠تيرماه ٨١📆 به ميهن بازگشت و در زادگاهش به خاك سپرده شد. شادی روح این قهرمان وطن @taShadat