eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر صفحه۷۷
سلام اولین قدم برای خواندن قرآن☀️ یادگیری روخوانی است. اگر دوست دارید یاد بگیرید بامدرک پیام بدید کلاس به صورت مجازی📱به صورت فیلم برگزاری کلاس روخوانی قرآن ۱۲۲ از مجمع جهانی دعوت به قرآن کریم💫 همراه با اعطای مدرک🔖 مخصوص بانوان🧕🏻 کلاس به صورت مجازی در ایتا📱 افراد خواهان لطفا پیام بفرستند لطفا اگر کسی علاقه دارد هم معرفی کنید و در ثوابش شریک باشید @F_Fff222 ان شاءالله در ایام تابستان ان شاءالله این دوره باعث انس بیشتر ما با قرآن شود🌟
مداحی آنلاین - به طاها به ياسين - علی فانی.mp3
5.77M
ویژه (عج) 🍃ندیدم شهی در دل آرایی تو 🍃به قربان اخلاق مولایی تو 🎙 👌بسیار دلنشین 💔 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۵۹ و ۵۶۰ :+ممنون بشقاب دوم را تا نصفه میریزد و مردد میگوید _:پس من
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۱ و ۵۶۲ دختربچه ي همسایه ام براي فرار از شیطنت چهره ي من ، میخواهد بحث را عوض کند ! :+بین غذا، آب خوردن اصلا درست نیست..نمیدونم چرا خواستم لیوان بیارم ؟ و لبخند میزند،شیرین و پر از زندگی.. شیطنت را از نگاهم میگیرم،لبخندم را میخورم. دوست ندارم اذیتش کنم،ولی سرخ و سفید شدنش بامزه ترین تصویر حیات از شرم است! در فراموش کردن اتفاق چند لحظه قبل،همراهی اش میکنم. _:چرا بین غذا آب خوردن درست نیست؟ چنگال را داخل دهانم میکنم،مثل همیشه هنر دستش ستودن دارد! میگوید :+حدیث داریم از امام رضا از نظر پزشکی هم ثابت شده که میتونه منشأ بیماري باشه.. آخ.. یادم رفت. بلند میشود و دست هایش را میشوید. میخندم :+خانم دکتر اینم حدیث داره؟ _:من دکتر نیستم که.. ولی حضرت امیر فرمودن: شستن دستها پیش و پس از غذا، موجب فزون شدن عمر است و سبب زدودن چربی از جامه هاست و دیده را جلا می دهد. سر تکان میدهم،عجب سخن پر مغزي و چه چینش و بلاغت بی نظیري... نمیتوانم نظرم را مخفی کنم. _:عجب جمله بندي معرکه اي! با لبخند سر تکان میدهد :+طبیعتا تو ترجمه،نمیشه همه ي مفهوم رو رسوند.. براي درك عمق مطلب،باید عربی بلد باشید تا ببینید چه شاهکار بی نظیریه نهج البلاغه.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۱ و ۵۶۲ دختربچه ي همسایه ام براي فرار از شیطنت چهره ي من ، میخواهد بحث را عوض کند ! :+بین غذا، آب خوردن اصلا درست نیست..نمیدونم چرا خواستم لیوان بیارم ؟ و لبخند میزند،شیرین و پر از زندگی.. شیطنت را از نگاهم میگیرم،لبخندم را میخورم. دوست ندارم اذیتش کنم،ولی سرخ و سفید شدنش بامزه ترین تصویر حیات از شرم است! در فراموش کردن اتفاق چند لحظه قبل،همراهی اش میکنم. _:چرا بین غذا آب خوردن درست نیست؟ چنگال را داخل دهانم میکنم،مثل همیشه هنر دستش ستودن دارد! میگوید :+حدیث داریم از امام رضا از نظر پزشکی هم ثابت شده که میتونه منشأ بیماري باشه.. آخ.. یادم رفت بلند میشود و دست هایش را میشوید. میخندم :+خانم دکتر اینم حدیث داره؟ _:من دکتر نیستم که.. ولی حضرت امیر فرمودن: شستن دستها پیش و پس از غذا، موجب فزون شدن عمر است و سبب زدودن چربی از جامه هاست و دیده را جلا می دهد. سر تکان میدهم،عجب سخن پر مغزي و چه چینش و بلاغت بی نظیري... نمیتوانم نظرم را مخفی کنم. _:عجب جمله بندي معرکه اي! با لبخند سر تکان میدهد :+طبیعتا تو ترجمه،نمیشه همه ي مفهوم رو رسوند.. براي درك عمق مطلب،باید عربی بلد باشید تا ببینید چه شاهکار بی نظیریه نهج البلاغه.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۳ و ۵۶۴ _:نهج البلاغه؟ :+اوهوم،مجموعه نامه ها و خطبه ها و حدیث هاي حضرت امیره... من اول دبیرستان که بودم،قبل از اینکه ...اممم... اینجوري بشم...(به روسري اش اشاره میکند)یه دختر ارمنی تو کلاسمون داشتیم.اون موقع خیلی سخت عربی یاد میگرفت تا بتونه قرآن و نهج البلاغه رو کامل درك کنه.. هیچ وقت یادم نمیره،گاهی وقت ها سر کلاس چندین ساعت تو فکر بود،میگفت خوش به حالتون،عجب امامی دارین.. من اون موقع ها بهش میخندیدم.. ولی الآن به پاکی قلبش و حق پذیري اش حسودي میکنم.. _:چی شد؟ :+مسلمون شد... مسلمون شد و یه مدت بعد، همه ي خانواده اش رو مسلمون کرد... لبخند میزند و آه میکشد...چه حال پر از ابهامی دارد! صداي زنگ موبایلش میآید. خم میشود و از روي کابینت،موبایل را برمیدارد. نگاهی به صفحه میاندازد ؛ (ببخشید) میگوید و جواب میدهد. چنگال را سه دور،میچرخانم و داخل دهانم میبرم. الحق که دست پختش فوق العاده است. :+سلام پرستوجان.. چند لحظه میگذرد :+ببخشید... ؟؟ شما؟ نیم رخ راستش را نگاه میکنم،او آن طرف خانه را... :+بله بله.. شناختم.. آقاي شریفی.. موبایل پرستو دست شما چی کار میکنه؟ گوش هایم تیز میشوند،شریفی! آقاي شریفی! چند ثانیه میگذرد،به ظاهر مشغول خوردنم.. اما... همه ي حواسم معطوف نیکی است. :+نه آقاي شریفی.. خواهش میکنم ادامه ندید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۵ و ۵۶۶ :+نه من اصلا موقعیتش رو ندارم... آقاي شریفی... نه من اصلا قصدش رو هم ندارم... تنم میلرزد،از چیزي که گوش هاي من،و از آن بدتر گوش هاي نیکی میشنوند واهمه دارم... خودم را دلداري میدهم،حتما هم کلاسی اش میخواهد پروژه اي،تحقیقی،زهرماري با هم انجام دهند... چنگال را در دستم تکان میدهم و پاهایم را روي زمین.. :+نه آقاي شریفی لطفا به پدرم زنگ نزنید... چنگال از دستم با صداي بدي درون بشقاب میافتد. نیکی صورتش را بیشتر برمیگرداند. ولی میبینم گوشه ي لبش را به دندان گرفته.. هرچقدر هم نیمه ي پر لیوان را ببینم،براي پروژه و درس که اجازه ي پدر لازم نیست... :+خواهشا ادامه ندین آقاي شریفی دوست دارم خرخره ي بی شرفِ شریفی را بجوم... دوست دارم موبایل را از نیکی بگیرم و هرچه فریاد در گلو دارم،نثار گوش هاي شریفی بکنم.. دوست دارم هرچه دشنام بلدم و بلد نیستم به این شریفی بدهم... من چرا اینقدر دست و پایم را گم کرده ام؟ نیکی بلند میگوید :+میشه تمومش کنین... خدانگه دار... و موبایل را محکم،روي میز میگذارد.. نفس عمیق میکشد.. نمیتوانم نگاهم را از صورتش بگیرم. دست چپم را پشت گردنم میبرم و شاهرگ هایم را به آرامش دعوت میکنم. نمیشود.. آرام نمیشوم... چشمانم را میبندم و باز میکنم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۷ و ۵۶۸ نگاهم به دست چپ نیکی میافتد. جاي خالی حلقه،به چشمانم دهن کجی میکند. کور شد،تمام اشتهایم! یعنی در تمام این دو هفته،بدون حلقه راهی دانشگاه شده؟ فوران خشم،از درونم.. پاشنه ي پاي چپم که مدام روي زمین کوبیده میشود.. و دست بدون حلقه ي نیکی نطقم را باز میکند. آرام میگویم _:حلقه ات کو؟ صدایم رگه دار و بم تر شده...سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند. پلکم میپرد. با صداي نسبتا بلندتري میگویم :_با توام حلقه ات کو؟ از صدایم جا میخورد. ولی خودش را نمیبازد +:ببخشید؟؟ صداي موبایل من،حواسم را پرت میکند. مامان است. رد تماس میدهم و دوباره به نیکی خیره میشوم. شمرده شمرده میگویم :_یه سوال خیلی ساده پرسیدم،حلقه ات چرا تو دستت نیست؟ دوباره موبایلم زنگ میخورد،باز هم مامان. با عصبانیت،رد تماس میدهم. نیکی سرش را پایین میاندازد. +:پسرعمو چرا عصبانی هستین؟ :_عصبانی نیستم... از لحن خودم،جا میخورم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۶۹ و ۵۷۰ دوباره موبایل زنگ میخورد،مانی است. شاید بهتر است جواب بدهم،شاید التهاب درونم فروکش کند. نگاهم را از صورت نیکیـنمیگیرم... من،همان مسیح سابق نیستم!؟! :_الو مانی.. زود بگو کارمهم دارم.. +:مسیح کجایی؟مامان بهت زنگ زده میگه ردتماس دادي.. خوبی؟ :_کارتو بگو +:باشه ولی جواب مامان رو بده،هم نگرانه هم شک کرده..مسیح شهرداري پروژه ي زعفرانیه رو متوقف کرده.. از جا میپرم :_چی؟؟ +:میگن نقشه هات پر ایرادن... هرچی من گفتم صبر کنین قبول نکردن... مسیح بیچاره میشیم،نزدیک یه ماه تا عید مونده.. اگه پرونده بیفته تو خط کاغذبازي هاي شهرداري تا اردیبهشت سال دیگه هم به دستمون نمیرسه.. چی کار کنم؟ :_صبر کن.. صبر کن من میام شرکت باهم میریم شهرداري... نقشه ها ایراد نداشتن... +:کجا میاي؟ تو مثلا فرانسه تشریف داریا... دست در موهایم میکنم. :_لعنتی.... نگاهم به نیکی میافتد،مضطرب به حرکاتم خیره شده.حرف هایش با شریفی ذهنم را آشفته کرده... چرا حلقه اش... +:الو مسیح حواست با منه؟؟ نگران نباش خودم یه کاریش میکنم... :_بی خبرم نذار.. تلفن را قطع میکنم و باز به نیکی خیره میشوم. چرا از تأهلش چیزي نگفت؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۵۷۱ و ۵۷۲ صداي زنگ موبایل،این بار به شدت عصبانی ام میکند. کاش امروز تلفن هایمان را خاموش میکردیم.. روز تماس تلفنی نحس! مامان است،باید جوابش را بدهم وگرنه خیلی بد میشود. روي صندلی مینشینم. نفس عمیق میکشم و تلفن را حواب میدهمـ :_سلام مامان جان +:اصلا معلومه از صبح کجایی ؟ میدونی دلم هزار راه رفت؟؟ نیکی چرا موبایلش رو جواب نمیداد؟؟ با اخم به نیکی نگاه میکنم،جواب آشناها را نمیدهد ولی تلفن خواستگار... از تصورش بدنم میلرزد. :_حق با شماست مامان.. خوبین شما؟ بابا خوبن؟ +:گوشی رو بده به نیکی :_چرا نیکی آخه ؟ +:مسیـــــــح؟ :_خیلی خب مامان،گوشی موبایل را به طرفش میگیرم. از دستش دلخورم،دو هفته ي تمام بدون حلقه در خیابان هاي پر از نگاهِ ناجور رفت و آمد کرده؟ بدون حلقه رفته که هرکس به خودش اجازه داده براي خواستگاري.... لب میزند:من نمیتونم... دستم را تکان میدهم:بگیر مجبور میشود تلفن را بگیرد. +:الو سلام زنعمو... +:بله سلامت باشین +:جاي شما خالی،ممنون.