eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۹۶۳ و ۹۶۴ +:ربطش اینه که قبلا هروقت میگفتم شوهرت،میگفتی شوهرم نیست.. اما اینبار... ادامهي جملهاش را از چشمانش میخوانم. راست میگوید.من عوض شدهام.اینقدر نگرانش شدن،به فکرش بودن، دغدغهاش را داشتن... اگر نشانهي علاقه نیست،پس... سرم را تکان میدهم. :_ول کن این حرفا رو..پاشو جمع کنیم اینا رو از وسط.. کلی کار داریم. فاطمه،لبخند خاصی میزند :+چشم خانم آریا برق از تنم میگذرد. بابا نخواست که آریا باشد.اما حالا من چه بخواهم،چه نخواهم آریا هستم،همسرِ مسیح آریا! به کمک فاطمه،دستی به سر و روي خانه میکشم. به مامان و زنعمو زنگ میزنم و براي شام دعوتشان میکنم. به مانی هم زنگ میزنم تا سرِ راه،کیکی که سفارش داده ام از قنادي بگیرد. فاطمه نگاهی به کمدم میاندازد. +:چی میخواي بپوشی؟ جلو میروم و کنارش به لباسها نگاه میکنم. :_این چطوره؟ و پیراهن بلندِ صورتی روشنم را بیرون میکشم. فاطمه نگاهی میاندازد. :+این خیلی گشاده تو تنت نیکی :_این چطوره؟ پیراهن بلند و سادهام را بیرون میآورد. :_نه،مامانم از این لباسم متنفره. فاطمه میخندد. +:به این خوشگلی! شانه بالا میاندازم. مردد و مستأصل به لباسها نگاه میکنیم. ناامیدانه میگویم :_فکر نکنم چیزي پیدا بشه..کاش لباس میخریدم. فاطمه نگاهی به ته کمد میاندازد. چشمانش برق میزنند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۹۶۵ و ۹۶۶ +:پیدا کردم! ★ سینی چاي را به طرف مامان و زنعمو میگیرم. مامان کت قرمز و شلوار و شومیز مشکی پوشیده. موهاي لخت و هایلایت شده اش را از بالاي سرش بافته و یک طرف شانهاش انداخته. شیک و دلنشین.مثل همیشه! زنعمو هم کت و دامن کاربنی خوشدوختی به تن کرده که حسابی به او میآید. موهاي طلایی و مجعدش را آزاد،روي شانههایش ریخته و آرایشِ سادهاش،او را دلرباتر کرده. زنعمو فنجان چاي را از سینی برمیدارد و خریدارانه نگاهم میکند:مرسی عروس خوشگلم. لبخند میزنم:نوشجان مامان هم فنجانش را برمیدارد و تشکر میکند. صداي در میآید.آیفون را برمیدارم. مسیح پر انرژي میگوید:سلام حاجخانم! بدون هیچحرفی دکمه را میزنم و بلند میگویم:مسیح اومد. مانی سریع کلیدهاي برق را پشت سر هم میزند و خانه،تاریک میشود. سینی را روي کابینت میگذارم و با عجله از کنار بابا که با تلفن صحبت میکند میگذرم. آباژور اتاق را روشن میکنم و یکبار دیگر خودم را در آینه برانداز میکنم. پیراهن بلندِ سفید پوشیدهام که از کمر به پایین راسته است و بالاي کمرش کمی تنگ. یقه بسته است و آستین هایش حریر، اما آسترِ ساتنِ زیر آستینها،دست ها را محفوظ نگه میدارد. روي یقه و کمر و سرآستینهایش گلدوزيهاي رنگی دارد. قبل از ازدواج با مسیح،با فاطمه این پیراهن را خریدم،اما بعد از خریدنش پشیمان شدم،به قول فاطمه" به درد تازهعروسها میخورَد" و من حالا،یک تازه عروسم... شالِ قرمزم را لبنانی سهگوش سر کردهام. چشمانم را میبندم و نفس عمیقی میکشم. آمادهام. انگار همه چیز خوب است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۹۶۷ و ۹۶۸ مانی صدایم میزند. صلواتی زیر لب میفرستم،نفس عمیقی میکشم و از اتاق بیرون میروم. همه،جلوي در منتظرند. به کمک مانی،کیک را از جعبه اش بیرون میآورم ،آن را روي دستانم میگیرم و به طرف بقیه میروم. در تاریکروشن مانی را میبینم که در یک دست دوربین عکاسی و در دست دیگر،برف شادي به دست دارد. صداي قدمهایی نزدیک میشود. نفسم را در سینه،حبس میکنم و چشمانم را روي هم فشار میدهم. صداي چرخیدنِ کلید درون قفل میآید. همین که در باز میشود،مانی با سر و صدا برف شادي را روي صورت مسیح میپاشد و همهجاي صورتش سفید میشود. زنعمو کلیدها را میزند و سالن غرق نور میشود. همه با سر و صدا تبریک میگویند. مسیح با دست،جلوي چشمانش را از برف شادي پاك میکند و اطراف را میکاود. بادکنکهاي رنگی که به پایههاي میز بستهام ،آویزهاي تولدت مبارك و کیک روي دستهایم. مسیح شوکه شده! انگار واقعا نمیدانست که تولدش امروز است. جلو میروم و کیک را به طرفش میگیرم : تولدت مبارك! با قدرشناسی و لبخند،فقط نگاهم میکند. انگار نمیداند چه بگوید. نگاهی به کیک میاندازد. لبخندش عمیقتر میشود و چیزي در چشمانش میدرخشد. با قدرشناسی نگاهم میکند و به آرامی یک قرن،چشمهایش را روي هم میگذارد و باز میکند. انگار از من تشکر میکند. حس میکنم با این کار،کل خستگی از تنم رفت. زنعمو و مامان مسیح را به طرف مبل بزرگ سهنفره راحتی، راهنمایی میکنند. مسیح،بین مامان و زنعمو مینشیند. مانی،دستتنها،کلِ شیطنت مراسم را به عهده دارد. گاهی بمب کاغذي روي سر مسیح میترکاند،گاهی عکس میگیرد و گاهی برف شادي را به طرفمان اسپري میکند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۹۶۹ و ۹۷۰ کیک را برابر مسیح روي میز میگذارم و تازه،چشمم به نوشتهي رویش میافتد. با خامه و شکلات،نوشتهشده "عشقم،تولدت مبارك" با اخم به مانی نگاه میکنم. من فقط سفارش کیک شکلاتی داده بودم! مانی کیک را از قنادي گرفت،پس این نوشته قاعدتا شیطنت اوست. مانی میخندد و شانه بالا میاندازد. میخواهد بحث را عوض کند :خب همه بشینین یه عکس بگیریم.. بابا و عمو محمود،بالاي سر مامان و زنعمو میایستند و مانی برابرشان زانو میزند. چند عکس که میگیرد،دوربین را به دست من میدهد :از من و خانداداش عکس میگیري نیکی جون؟ سر تکان میدهم. مامان و زنعمو، به نوبت مسیح را میبوسند و بلند میشوند. مانی کنار مسیح مینشیند و دستش را دورگردن او میاندازد. بعد بلند میگوید :ببخشید من یه کم ناهنجار شدمها...تا حالا مسیح رو اینقدر خوشحال از برگزاري تولد ندیده بودم.. اینقدر مطیع و آروم..من اگه میدونستم تو زن بگیري اینهمه آقا میشی،خودم برات آستین بالا میزدم! مسیح با تلفیقی از اخم و لبخند به مانی نگاه میکند. سرم را بلند میکنم:آقامانی؟اگه ممکنه یه کم حرف نزنین بذارین من عکس بگیرم. مانی میخندد:چشم زنداداشِ غیرتی! به صفحهیدوربین نگاه میکنم. مسیح به لنز خیره شده و انگار من را نگاه میکند. لبخند قشنگی روي لبهایش نشسته. چیزي درون قلبم فرو میریزد.آبدهانم را قورت میدهم. نمیتوانم چشم از لبخندش بگیرم. چشمهایم را میبندم و شاتر را فشار میدهم. :_گرفتم.. مانی به طرفم میآید:ببینم!عه مسیح چه خوب افتادي! خواستی عکس سه در چهار هم واسه کارت ملی و گواهینامه و پاسپورت بگیري،بده نیکی بگیره ازت! خوشگل بودیا! لبخند میزنم. زنعمو صدایم میکند:نیکیجان بشین پیش مسیح دیگه. ادامه دارد... نویسنده✍: فاطمه نظری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌷@tashahadat313 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۴ تیر ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 05 July 2023 قمری: الأربعاء، 16 ذو الحجة 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم ▪️14 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️23 روز تا عاشورای حسینی ▪️38 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️48 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
تفسیرصفحه ۱۰۱
📚 🌺امام علی(علیه السلام): زنان را با اذیت و آزار به هیجان نیاورید، هر چند آنها به شما دشنام دهند، زیرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحیّه و خرد ضعیف اند. 📚نهج البلاغه/نامه14
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام پدر:حاجیعلی تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۰۵/۲۴ محل تولد : دزفول - خوزستان تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۸/۲۷ محل شهادت : بوکمال - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : خوزستان - دزفول - گلزار شهید آباد - قطعه اصلی شهدا ردیف دوم 📜_ یادتان باشد قیامت باید در چشمان تک تک شهدا زل بزنید و جواب بدهید قیامت یقه تان را میگیریم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید! 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸
🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣کاش تو ؛ همه آرزوی دلم بودی... آنوقت... از دغدغه های کوچک دنیا... خالی می شدم... 💓و پر می شدم از تو... از خود خود تو....