🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#پیامکی_از_بهشت 💐
از ملت می خواهم که همیشه در صحنه حضور داشته باشید و به حرفهای امام یک به یک عمل کنید و حرفهای امام را در قلبهای خود جای دهید و بر آن باشید که منافقین و ضد انقلابیون را سرکوب کنید و نگذارید که این مزدوران ، خون شهدای گرانقدر انقلاب ، اسلام و جنگ تحمیلی را پایمال کنند .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #حسین_حجتی
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۷ دی ۱۴۰۲
میلادی: Thursday - 28 December 2023
قمری: الخميس، 14 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️15 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️16 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️18 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️25 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
💠 حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) :
مؤمن همانند کفه ترازوست؛ هرچه بر ایمانش افزوده شود، بر بلا و سختیهایش اضافه خواهد شد.
📚کافی، ج۳، صفحه ۳۵۴
#حدیث
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
#شهید_محسن_رضایی
فرزند شیرمحمد
تولد 1370/10/24
محل تولد : ایرانشهر
تاریخ شهادت : 1401/08/08
محل شهادت : حومه روستای خیرآباد ایرانشهر
محل دفن : گلزار شهدای زاهدان
خبر شهادت استواردوم محسن رضایی از ماموران تکاور 112 عمار ایرانشهر و نحوه شهادت او را کمتر کسی شنیده و دلش به درد نیامده است، شهیدی که شناسایی چهره اش ممکن نبود، گوشتو پوست و خونش برای حفاظت از وطن، برای آرامش من و و توی سیستان و بلوچستانی و ایرانی فدا شد در آتش فتنه گروهکهای معاند سوخت تا ما در آرامش باشیم.
آخر برایم خاکسترش را آوردند💔
✍ مادرش با صدای لرزان اشکهای جاری شده بر گونههایش را پاک میکند و میگوید: پسرم خودش این راه را انتخاب کرده بود، مدام کلمه شهادت بر زبانش جاری بود، او میگفتو منِ مادر بحث را عوض می کردم. آخر برایم خاکسترش را آوردند که در میدان مبارزه، در خون و گوشت و پوست خود غلتیده و مانند فرمانده اش سردار #حاج_قاسم_سلیمانی در راه حفظ وطن سوخت و پر کشید.
مادرش میگوید: به او افتخار می کنم که هرگز از شغلی که انتخاب کرده و راهی که برگزیده ابراز پشیمانی و ترس نکرده بود.
🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_محسن_رضایی_صلوات🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
نماز سکوی پرواز 18.mp3
4.91M
#نماز 18
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣زندگی مثل يه دريا،باموج های بلنده!
اماصخره هايي هم،
برای پناه گرفتن ما وجود داره؛
مراقب باش،این صخره ها روگم نکنی
این,آغاز غرق شدن توست
Goroh Surod Abadeh - Reza Reza.mp3
5.19M
#ویتامین_عشق
دوست دارم نگات کنم توام منو نگاه کنی
من تو رو صدا کنم
توام منو صدا کنی❤️
قربون صفات برم
از راه دوری اومدم
جای دوری نمیره
اگه به من نگاه کنی
❤یـا فـاطـــمه
{♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡}
🌹شهادت آیت الله حسین غفاری
7 دی 1353
♦️شهید آیت الله حسین غفاری، در سال 1295 در آذرشهر تبریز متولد شد و دیری نپایید که پدرش را از دست داد و پس از طی تحصیلات مقدماتی، عازم تبریز شد و 30 سال فقیرانه زندگی کرد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. در سال 1324 عازم قم گردید و در محضر بزرگانی چون آیت ا... بروجردی به کسب فیض پرداخت و پس از 11 سال راهی تهران شد. ایشان در سال 1340، زمانی که حسنعلی منصور، طرح انجمن های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد، به فعالیت علیه این لوایح پرداخت و تا قیام پانزده خرداد، با سخنرانی های خود به افشای ماهیت رژیم پهلوی پرداخت.
♦️در شب 12 محرم، 15 خرداد 1342، هنگامیکه از سخنرانی برگشته بود، ماموران به خانه اش حمله کرده و او را دستگیر و زندانی و در زندان شهربانی مورد بازجویی و شکنجه قرار دادند. پس از آزادی، همچنان به مبارزه خود ادامه داد و بار دیگر توسط ساواک دستگیر شد. ایشان طی سالهای 53-1350 به مبارزات خود شکل تازه ای داد و کمتر در میان آشنایان ظاهر می شد. شهید آیت ا... غفاری در تیر ماه 1353، در تهران دستگیر شد و این آخرین دوران زندان این مبارز نستوه بود.
♦️پسر ایشان در مورد آخرین ملاقات با پدر می گوید : "پدر را در آخرین ملاقات، کشان کشان، با پاها و دست های شکسته و در حالیکه بیش از یکی دو دندان در دهانش باقی نمانده بود و سراسر صورت و اندامش زیر شکنجه های وحشیانه، در هم کوبیده شده بود، پشت میز ملاقات آوردند. بیش از یکی دو جمله بین ما رد و بدل نشد؛ او گفت: تصور نمی کنم دیگر یکدیگر را ببینیم ... فردای همان روز شنیدیم که ساعت 2 بعد از ظهر ( 7 دی 1353 )، پدر، از محیط رنج آوری که آخرین مرحله امتحان بندگی را در آن گذراندند، آسوده شده و به وصال معبود رسیده است."
📚کتاب مرتبط: مسافر ملکوت مقاله مرتبط: بیوگرافی آیت الله حسین غفاری سند مرتبط: سندی از آیت الله حسین غفاری در بایگانی ساواک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خَراش خورده
بلندای قامتت اِی پسرم
چو سرو رفتی و
صد پاره استخوان شدهای ...
لالایی مادر شهید سبز علی آژگان
برای استخوان های فرزندش
بعد از ۲۶ سال
#مادرانه
#ام_البنین_های_زمانه
#شهید_سبزعلی_آژگان
📌 وعده دیدار حضرت سیدالشهداء به محمدباقر
🔷️ قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خـواب دیدم! قـاصد امـام حسـین (ع) بـود.
◇ به من گفت: آقـا سـلام رساندند و فـرمودند: بــزودی بـه دیدارت خواهــم آمـد.
◇ یه نـامه هم از طـرف آقــا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
◇ همینـطور کـه داشت حـرف می زد
گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود.
🔻 چند شب بعد هم شهید شد
آقـا بـه عهـدش وفــا کــرد ..
📚 برگرفته ازکتاب خط عاشقی
#شهید_محمد_باقر_مومنی_راد
مزار مطهـر گلـزار شهدای همدان
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت 46 بهم ريخته بود ... تحمل اون همه فشار ... و گرفتن چنين تصميمی كا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#مردی_در_آینه💗
قسمت47
سكوت آزار دهنده ای توی اتاق بود ... اگر قبول نمی كرد و اسم اون مرد رو نمی برد ... همه چيز تموم بود همه چيز
- 🏼🦱دمطمئنيد پای من وسط نميا...
شك نكن ... هيچ جايی از پرونده ... اجازه نميدم هيچ كدوم بفهمن تو چيزی می دونستی ... فقط اين
فرصت رو به ما بده ...
نگاهش رو از من گرفت ... چند قطره🥺 اشك بی اختيار از چشمش اومد پايين ... مصمم بود ... هر چند
ترسيده بود ...
🦱 الكس بولتر ... معاون دبيرستان ...
اون بود كه كريس رو با چاقو زد ...
رابرت فلار ... ملانی استون ... يج سون بلك ... اينها مواد رو از اون می گيرن و توی دبيرستان و چند بلوك
اطراف پخش می كنن ... برای بچه های زير سن قانونی ... كارت شناسايی جعلی و الكل هم جور می كنن 🥺
🦱الكس بولتر ... معاون دبيرستان ... چطور نفهميده بود...
6 فوت قد ... جثه ای درشت تر از مقتول ... راست دست ... سرباز سابق ارتش
كی بهتر از يه سرباز دوره ديده می تونه با چاقوی ضامن دار نظامی كار كنه... و با آرامش و تسلط كامل
روی موقعيت، مانع رو از بین ببره...
باورم نمی شد چطور بازيچه دستش شده بودم ... اون روز تمام اين راه رو اومده بود ... تا با تظاهر به
اينكه نگران بچه هاست ... ذهن من رو بفرسته روی مدير دبيرستان كسی كه جلوی فروش مواد رو
گرفته بود ... و بعد از سؤال من هم ... تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره ... چون نفوذ اون روی
بچه ها ... مانع بزرگی سر راهش بود ...
برگه ها رو گذاشتم جلوی 🦱لالا ... و از اتاق بازجويی كه خارج شدم ... سروان، تمام هماهنگی های لازم
حفاظتی از لالا رو انجام داده بود ... و حالا فقط يك چيز باقی میمموند ... بايد با تمام قوا از اين فرصت
استفاده می كرديم ...
تلفن اوبران كه تموم شد اومد سمتم ...
برنامه بعديت چيه ... چطور می خوای بدون اينكه لالا كل ماجرا رو تعريف كنه ...الكس بولتر رو گير
بندازی... تو هيچ مدركی جز شهادت يه دختر بچه معتاد نداری ... نه آلت قتاله، نه اثر انگشت يا چيزی
كه اون رو به صحنه قتل مربوط كنه چطوری می خوای ثابت كنی بولتر برای كشتن كريس تادئو انگيزه داشته.. فكر می كنی آدمی به تجربه و زيركيه اون كه هيچ ردی از خودش نگذاشته ... حاضره اعتراف كنه ...
گوشی تلفن رو از ميز برداشتم و شروع به شماره گيری كردم ...
- نه لويد ... مطمئنم خودش اعتراف نمی كنه ... منم چنين انتظاری رو ندارم ...
كوين گوشی رو برداشت ...
- پرونده دبيرستانيه چند ماه پيش رو يادته... اگه شرایطی كه ميگم رو قبول كنی ... می تونم بهتون
بگم از كجا می تونيد شروع كنيد ... سرنخ گم شده تون دست منه
توی زمان كوتاهی ... نيكو با چند نفر ديگه از دايره مواد خودشون رو رسوندن ... و بعد از حرف ها و
بحث های زياد ... پرونده قتل كريس وارد مراحل جديدی شد .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردی در آینه💗
قسمت48
2 ماه فرصت ... بدون اينكه اسم شاهدم رو بهشون بدم یا... اينكه بگم از كجا حقيقت رو پيدا كرده
بوديم ... فقط اسم🦱 الكس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتی كه ازش به عنوان طعمه برای گير انداختن
بقيه اعضای اون باند استفاده كنن ...
بعد از اين مدت ... حتی اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده كنن ... من از شاهدم استفاده می كردم
... هر چقدر هم سخت يا حتی غير ممكن ... مجبورش می كردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه
می كشيدم ... اما دلم نمی خواست به اين راحتی تموم بشه ... اون بايد تاوان تمام كارهايی رو كه كرده
بود پس می داد ...
جلسه مشترك تموم شد ... به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... كوين از گروه شون
جدا شد و اومد سمتم ...
- می خواستم ازت عذرخواهی كنم ... حرف های اون روزم خوب نبود ... كه گفتم پليس خوبی نيستی ... و
تو واقعاً پليس خوبی هستی ... در تمام اين سال ها بهترين بودی . ..
نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت به سمت مون می اومد ... نمی خواستم جلوی اون حرفی زده بشه شايد كوين داشت ازم عذرخواهی می كرد ... ولی اتفاق 10 سال پيش ... چيزی نبود كه هرگز از خاطرات
من پاك بشه ... خاطره ای كه امثال كوين ... هر چند وقت يك بار، با همه وجود ... دوباره برام زنده اش
می كردن ...
فراموشش كن ...
اوبران ديگه كاملاً بهمون نزديك شده بود ... كوين كه متوجهش شد ... با لبخند سری برای لويد تكان
داد و رفت ...
- پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ...
داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه می كردم . .. توش نوشتن چند سال پيش توی يه حادثه دختر 3
ساله اش كشته شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثه عنوان كرده اما فكر كنم بايد دوباره اين
پرونده باز بشه ...
پرونده رو كشيد سمت خودش ... و شروع به ورق زدن كرد ...
- فكر می كنی حادثه نبوده...
- اگه حادثه نبوده باشه چی... جان پروياس كسی بوده كه با همه قوا جلوی اونها رو گرفته ... اگه حادثه،
صحنه سازی بوده باشه ... و توی اون صحنه سازی به جای خودش، دخترش كشته شده باشه چی ...
فكر می كنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ...
پرونده رو بست و گذاشت روی ميز خودش ...
- اينكه ارزش داره يا نه رو من پيگيری می كنم ... و تو همين الان، يه راست برمی گردی بيمارستان ... با
زبون خوش نری به خاطر عدم ثبات عقلی و روانی... و به جرم خودآزادی و اقدام به خودكشی، بازداشتت
می كنم
رفت سمت ميزش و كتش رو از روی پشت صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت
- قبل از اينكه من رو ببری بيمارستان ... يه جای ديگه هم هست كه حتماً بايد خودم برم ...
دستم رو گذاشتم روی ميز ... و به زحمت از جا بلند شدم ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردی در آینه💗
قسمت49
در رو باز كرد ... بعد از ماه ها كه از قتل پسرش می گذشت ... و تجربه روزهايی سخت و بی جواب ...
دوباره داشت، من رو پشت در خونه شون می ديد ...
كارآگاه منديپ... چی شده اومديد اينجا ...لبخند خاصی صورتم رو پر كرد ...
- قاتل پسرتون رو پيدا كرديم آقای🦳 تادئو ...
🥺اشك توی چشم هاش جمع شد . .. پاهاش يه لحظه شل شد و دستش رو گذاشت روی چارچوب در ...
نمی دونست بايد بخنده و شاد باشه ... يا دوباره به خاطر درد از دست دادن پسرش سوگواری كنه ...
بفرماييد داخل ... بيايد تو ...
با سرعت رفت و🦳همسرش رو صدا زد ... و من بدن بی حالم رو روی مبل رها كردم . ..
- كی بود كارآگاه ... كی پسر ما رو كشته... به خاطر چي ...
مارتا تادئو ... زن پر دردی كه بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش
نشسته بودم ... هر چند برای پذيرش اين افتخار دردناك، هنوز زود بود ...
تمام حرف هايی كه قبلاً در مورد علت قتل کريس ... و اينكه زندگی گذشته اش، زندگی آينده اش رو
نابود كرده ... يا اينكه اون دوباره به همون زندگی قبل برگشته ... اشتباه بود...
كريس، نوجوان شجاعی بود كه جانش رو برای كمك و حفظ زندگی ديگران از دست داد ... اون چيزهايی
رو فهميده بود كه می تونست مثل خيلی ها بهشون بی توجه باشه و فقط به خودش فكر كنه ... به موفقيت
خودش ... به آينده خودش ... به زندگی خودش
اما اون شجاعانه ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن كمی كه داشت نتونست چشمش رو به روی
اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظه برای نجات اونها و حمايت از انسان هايی كه دوست شون داشت
مبارزه كرد ...
و اين كاريه كه من می خوام بكنم ... نمی خوام اجازه بدم تلاش و فداكاری اون بی ثمر بمونه ... الان اگه
چيز بيشتری بهتون بگم ... ممكنه همه چيز رو به خطر بندازم ... حتی جان شما رو ... اما می تونم بگم .. .
همون طور كه به قول دفعه قبلم عمل كردم ... اين بار همه تمام تلاشم رو می كنم تا خون پسرتون
پايمال نشه ... فقط تمام حرف های امشب بايد كاملاً مثل يه راز باقی بمونه ... رازی كه تا من نگفتم ...
هرگز از اين اتاق خارج نميشه ...
از منزل اونها كه خارج شديم ... هر دو ساكت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ...
پای ماشين كه رسيدم ... سرمای عجيبی وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ...
اوبران در و باز كرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... كه ... حس كردم
چيزی توی بدنم پاره شد و پام خالی كرد ... افتادم روی زمين ...سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز كرد ... ريز بغلم رو گرفت و من رو نشوند روی صندلی
اون تمام راه رو با سرعت می رفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلی بيشتر از رانندگی اون بود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردی در آینه💗
قسمت50
زمان به سرعت برق و باد گذشت ... و فرصتی كه به دايره مواد داده بودم تموم شد .
توی اين فاصله پرونده جان پروياس رو هم دوباره باز كرديم ... شك من بی دليل نبود ... هر چند توی
اين پرونده ... 🦱الكس بولتر قاتل نبود ...
دادگاه تشكيل شد ... دادگاه آخرين پرونده من ... پرونده ای كه ماه ها طول كشيد ...
به اتهام قتل نوجوان 16 ساله، كريس تادئو ... و اتهام پخش مواد و فروش كارت های شناسایی جعلی
متهم شناخته شد ... قاضی رأی نهايی رو صادر كرد ... و 🦱الكس بولتر 42 ساله ... به 30 سال زندان غير
قابل بخشش محكوم شد
از جا بلند شدم و از در سالن رفتم بيرون ... دنيل ساندرز هم دنبالم ...
كارآگاه منديپ ...
ايستادم و برگشتم سمتش ...
- می خواستم ازتون به خاطر تمام زحماتی كه كشيديد تشكر كنم ... هر چند، داغ اين پدر و مادر هرگز آروم نميشه ... اما زحمات شما برای پيدا كردن قاتل ... چيزی نيست كه از خاطر اطرفيان و دوستان
كريس پاك بشه ...
دستش رو آورد بالا ... باهام دست بده ... چند ثانيه به دستش نگاه كردم ... نه قدرت پذيرش اون كلمات
رو داشتم ... نه دست دادن با دنيل ساندرز رو ...
بی تفاوت به دستی كه به سوی من بلند شده بود ازش جدا شدم ... اونجا بودن من فقط يه دليل داشت ...
نمی خواستم آخرين پرونده ام رو با خاطرات تلخ و افكار مبهم به بايگانی بفرستم ...
برگه استعفام رو علی رغم ناراحتی های اوبران پر كردم ... و وسائلم رو از روی ميز جمع كردم ... اين كار
رو بايد خيلی زودتر از اينها انجام می دادم ... قبل از اينكه يه روز كارم به اينجا بكشه ...
يه دائم الخمر ... يه عصبی ... يه عوضی ... كسی كه تا جايی پيش رفته بود كه نزديك بود یه بچه رو با
تیر بزنه ...از جا كه بلند شدم ... چشمم به اطلاعات پرونده كريس افتاد ... اطلاعاتی كه قبل از دادگاه دوباره روی
تخته نوشته بودم تا مرورشون كنم ... نمی خواستم وقتی وكيل مدافع قاتل مشغول پرسيدن سؤال از منه
... اجازه بدم كوچك ترين اشتباهی ازم سر بزنه ... و راه رو برای فرار اون باز كنه ...
تخته پاك كن رو برداشتم و تمامش رو پاك كردم ... تصوير كريس رو از بين گيره های روی تخته بيرون
كشيدم ...
چه چيز اينقدر من رو مجذوب اين پرونده كرده بود ... من نوجوانی درستی داشتم با آينده ای كه نابودش
كردم ... و اون نوجوانی پر از اشتباهی داشت ... كه داشت اونها رو درست می كرد ...
منديپ ...
صدای سروان، من رو به خودم آورد ... برگشتم سمتش ...
يادم نمياد با استعفات موافقت كرده باشم ... و اجازه داده باشم بری كه داری وسائلت رو جمع می كنی....
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
#قرارشبانه_شهادت_زیباست
#هرشب_معرفےیک_شهید
🌷شهید دفاع مقدس مجید خدمت🌷
نام:شهید مجید خدمت
نام پدر: عبدالخالق
ولادت: ۱۹/۶/۱۳۴۶ (تهران/اتابک)
شهادت: ۵/۲/۱۳۶۶ (بانه/عملیات کربلای۱۰)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ندارند اما معروف به داش مجید سوزوکی
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره) سرباز لشکر۲۷محمدرسول الله
نحوه شهادت: در عملیات کربلای ۱۰ در اثر اصابت گلوله ی ۱۲۰ به سنگر به همراه فرمانده ی شهیدش تورجی زاده سر تعظیم در طریق حق فرود آورد و برای همیشه هم جوار آسمانیان گشت.
سن شهادت: ۲۶
علاقه: سماورسازی
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ـــــ ندارند
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما
ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است)
زکات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ «فرزند صالح»
🥇 مجموعه تصویری #میخواهم_از_تو_بخوانم
🏡 گزیدههایی از وصیتنامههای شهدا که رهبر انقلاب آنها را بخشی از منشور معنوی انقلاب میدانند.
💬 از تمامي پدر و مادران مي خواهم که به امانتهاي خداوندی خيانت نکنند و فرزندان صالحی تحويل جامعه اسلامی دهند زيرا که هيچ چيز بهتر از فرزند صالح نيست.
💌 وصیتنامه شهید دانشآموز محمدامین احمدپور شهید اهل سنت استان فارس
🌹 وصیتنامه شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 به خدا بدبین نباش ...
▫️استاد #عالی
🔹در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مىخوانيم كه فرمود:
«وَ احْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَانَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: انَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى الْمُؤمِنِ بى انْ خَيْراً فَخَيْراً وَ انْ شَرّاً فَشَرّاً؛
نسبت به خداوند حسن ظن داشته باش، چرا كه خداوند متعال مىفرمايد: من در نزد گمان بنده مؤمن خويشم (و با آن همراهم) اگر گمان خير داشته باشد به نيكى با او عمل مىكنم و اگر گمان بدى داشته باشد به بدى».
📚اصول كافى، جلد 2، صفحه 72، حديث 3
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
کاش بودید!
چفیه های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته اند، در لایه های زیرین هستی، غوغایی است.
قسم به نام سرخ #شهادت که پس از جنگ، راهی که شما به خون گلو پیموده اید، به خون دل می رویم.
ما هر روز، در راه مولای #شهیدان روی زمین، فلسفه می خوانیم و هر شام، عده ای پشت سیم خاردار ابتذال گیر می کنند.
هر روز، روز شماست؛ کاش بودید!
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #محمدعلی_موحدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای شهیدی که برای مدافع حرم شدن ۲۰ کیلو وزن کم کرد
🔹️روایت مادر شهید لنگریزاده از لحظه جدایی از تمام دلخوشیاش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟💫
💫دعـا قشنگ ترین
⭐️بـده بستون دنیـاست
💫تو نگرانے هات رو
⭐️میدے و خــدا
💫بـه جـاش آرامش میـده
⭐️خـــدایا🙏
💫به همه دوستانم آرامش عطا فرما
💫شبتون خوش🌙
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۸ دی ۱۴۰۲
میلادی: Friday - 29 December 2023
قمری: الجمعة، 15 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️14 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️15 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️17 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️24 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
#حدیث
خیلی روشنه!😊
فقط این وسط اونایی که به این حرفا اعتقاد ندارن، اما وسط بلاهای نازل شده دارن دست و پا میزنن!🤦♂
سیل، زلزله، کم آبی، فقر و....
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر