6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلایی رجب که بینی نداره🥺الان با گلودرد چطوری از راه دهن نفس بکشه؟😔فکر میکنم نفس کشیدنش از همیشه سخت تر باشه.
استکان☕️را نزدیک دهانم بردم و گفتم: نمیدونم؛گاهی با خودم فکر میکنم اگه یه دقیقه نتونم با بینی نفس بکشم چیکار باید بکنم،حالا فکرکن رجب....
🌖متن بالا بریدهای از کتاب #بابارجب هست.
روایت زندگی و خاطرات همسرشهید رجب محمدزاده.
ورق ورق این کتاب از خودگذشتگی و ایثار رو لمس میکنید.
🔖همراه با مسابقه کتابخوانی🥳
🎁 همراه با ۳۰میلیون تومان جوایزنقدی
#دبیرخانه_کتاب_یار
#برشی_از_کتاب_بابارجب
😘🚫 در حسرت یک بوسه!
در حیاط تمام سعیام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظهای گذشت، بهحدی سرگرم بچهها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش میریخت. هر چند کلمهای که حرف میزد، صورتش را تکان میداد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم میآمد. بیاختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم. سرم را که بالا گرفتم، رجب پرده تور را کنار زده بود و با گریه نگاهمان میکرد. یاد حرف چند ماه پیشش افتادم که میگفت: «دلم میخواد یه شب خواب ببینم، لب و دهنم سالمه و دارم بچهها رو میبوسم». حواسم نبود با بوسیدن الهه چه حسرتی را در دل رجب زنده کردم.
تا به خودم آمدم، بچهها رجب را دیده بودند و صدای جیغ و گریههایشان در حیاط پیچیده بود.
شهداستارهنبودندستارهشدند.
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
روانشناسی قلب 16.mp3
6.31M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️دو بیماری شک و شرک...
قلب را نابود می کنند ؛
انقدر که...آرامش،
آرزوی دست نيافتني قلبمان می شود.
چگونه آرام باشیم؟
@tashahadat313
⭕️با حکم رهبر انقلاب اسلامی
محمد مخبر مشاور و دستیار رهبری شد
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکمی آقای دکتر محمد مخبر را به عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب و وظیفه ایشان را امتداد سیاست مدبرانه دولت شهید رئیسی برای شناسائی و بکارگیری نیروهای جوان و نخبه جهت کمک به دستگاههای مختلف، تعیین کردند.
متن حکم رهبر انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر محمد مخبر دام توفیقه
با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جنابعالی در عرصههای مدیریتی و اقتصادی بویژه در دولت شهید رئیسی، و سیاست درست و مدبرانهی بکارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرحهای گوناگون، شما را به عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب میکنم.
انتظار میرود در امتداد سیاست مزبور، شناسائی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامهریزی منطقی، پی گرفته و در کمک به دستگاههای
دولتی و غیره از آن بهرهبرداری نمائید.
توفیقات شما را از خداوند متعال مسألت میکنم.
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 96 صحبت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 97
تکیهام را از دیوار برداشتم و خوشحال از این که زودتر از شر گالیا و بوی بیمارستان خلاص شدهام، خواستم به سوی خروجی پرواز کنم؛ اما صدای گالیا با لحن قاطع و رئیسمآبانهاش متوقفم کرد.
-صبر کن...
ایستادم و روی پاشنه پا چرخیدم. نگفتم بله؛ فقط نگاهش کردم و منتظر شدم حرفش را بزند. به من چه که معاون رئیس کل بود؟
از نگاه گالیا میشد فهمید احساسم یکطرفه نیست و او هم از من خوشش نمیآید؛ هرچند کلا رفتارش طوری بود که انگار از هیچکس خوشش نمیآمد! گفت: کسی هم تو رو دید؟
وای نه... شروع شده بود بازجوییهایش. خودم را به آن راه زدم.
-نمیدونم. من همراه مئیر توی آمبولانس بودم و بعدم توی بخش اورژانس و تا الان هم بیمارستان بودم.
سرش را پایین انداخت و آرام گفت: پس حتما دیدنت...
توی دلم گفتم «خب به درک»؛ اما در جواب گالیا سکوت کردم. رافائل عرق کرده بود و نگاهش تندتند میان گالیا و من و مئیر میچرخید. گالیا دوباره با آن چشمان ترسناک خاکستریاش به من خیره شد و گفت: حواست باشه گیر خبرنگارا نیفتی. فعلا چیزی درباره شرایط جسمی مئیر به کسی نگو، تا وقتی تکلیف روشن نشده نمیخوام اخبارش درز کنه.
سر تکان دادم و درحالی که عقبعقب میرفتم، چندبار گفتم «باشه». بعد هم برگشتم و دویدم سمت خروجی. دیگر داشتم توی آن هوای سرشار از بوی ضدعفونیکننده و راهروهای سفید و آبی حالت تهوع میگرفتم.
در اتوماتیک بیمارستان که مقابلم باز شد و نسیم شبانگاهیِ بهاری به صورتم خورد، حالم بهتر شد و معدهام یادش افتاد به خودش بپیچد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 98
از ظهر چیزی نخورده بودم و تریای پایین بیمارستان با خوراکیهای توی قفسههایش، داشت به من چشمک میزد.
برای خودم یک بسته شیرکاکائو و کیک شکلاتی خریدم و همانجا، روی یکی از نیمکتهای محوطه بیمارستان نشستم. نی را داخل قوطی شیرکاکائو زدم و بسته کیک را باز کردم تا بوی شکلاتش هوش از سرم ببرد. من طرفدار پروپاقرص شکلاتم؛ شاید هم معتادش.
انقدر سرگرم کیک و شیرکاکائو بودم که متوجه نشدم یک نفر دیگر هم بعد از من روی نیمکت نشست. چند قطره شیرکاکائو در گلویم پرید و به سرفه افتادم؛ ولی کسی که روی نیمکت نشسته بود، تلاشی برای کمک کردن نکرد. او هم اصلا حواسش به من نبود.
وقتی به ضرب و زور سرفه و نوشیدن کمی دیگر از شیرکاکائو، گلویم آرام گرفت، چشمانم را چرخاندم سمت کسی که روی نیمکت نشسته بود و متوجه شدم که دارد نگاهم میکند. داشت مثل من، کیک شکلاتی و شیرکاکائو میخورد و با بیتفاوتی نگاهم میکرد؛ بیتفاوتی هم نه... حالتی از تحقیر و نیشخند؛ احتمالا بخاطر سرفههایم.
خودم را جمع و جور کردم و صاف نشستم. نگاهش همچنان همان بود. احساس کردم یک پسرکوچولو هستم که درحال ارتکاب جرم مچش را گرفتهاند. واقعا هم مچم را گرفته بود، من میخواستم دزدکی نگاهش کنم.
دختر جوانی بود، لاغر و ریزنقش. شاید در اوایل دهه سوم زندگی. عینک فریم مشکی بزرگش اولین چیزی بود که در صورتش به چشم میآمد، و بعد از آن موهای خرماییاش که آنها را در کلیپسی روی سرش جمع کرده بود، و بعد از آن صورت بیضیشکل و کشیدهاش، و آخرین چیزی که میشد دید، چشمان طوسیای بود که پشت شیشه عینک نگاهم میکردند. طوری حین شیرکاکائو خوردن و گاز زدن به کیک نگاهم میکرد که انگار دارد یک مستند درباره کوچ گلهی گورخرها تماشا میکند. کمی از خردههای کیک دور لبش مانده بود.
سعی کردم به نگاه خیرهاش توجه نکنم و شیرکاکائوی خودم را بخورم؛ اما او نگذاشت. گفت: تو میدونی حال هرئل چطوره، نه؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۰۳ مهر ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 24 September 2024
قمری: الثلاثاء، 20 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺14 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
🌺18 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️20 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌺44 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️52 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
@tashahadat313
🍀معیار در ارزشیابی کارها، چگونگی نیت هست، و با محک نیّت، درجات ارزش اعمال سنجیده و تعیین می شود، و با ترازوی نیت مراحل کیفیّت کارها مشخص می گردد.
بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود:
«یحشر النّاس علی نیّاتهم؛
مردم در قیامت بر اساس چگونگی نیت های خود محشور می گردند.» یعنی اگر نیّت هایشان خالص و پاک بود، نجات می یابند، و گرنه در معرض هلاکت می باشند
📙کنزالعمال، حدیث 7258
#قرآن
#احادیث
#حدیث
🍃
#شهید_دهقان، تکه کلامی داشت که میگفت:
یه چادری از حضرت زهرا (س)
به خانم ها ارث رسیده و
داشتن این حجاب و
حفظ کردن اون
لیاقت میخواد..❤️
و حجاب دری ست به سوی بهشت
همان حجابی که تقوا را افزون میکند
#شهیدمحمدرضادهقان...🌷🕊
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این صدای #شهید_ابراهیم_عقیل است!
عمق نگاه، افق نگاه و #تکلیفگرایی
همه و همه در یک دقیقه قابل مشاهده است...
@tashahadat313
روانشناسی قلب 17.mp3
3.08M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب
🎧 آنچه خواهید شنید ؛
❣️شادی و آرامش قلب شما؛
کاملا باسلامت جسم شما،
ارتباط مستقیم داره😊
💓قلب تون..
علاوه بر سلامت باطنی،
به سلامت جسمی نیاز داره
@tashahadat313