eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جانم! هرگز نمی‌شود که تـو را دید و بعد از آن جایی نفس کشید‌ به جز در هوای تـو! 🌺 🌙 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز جمعه: شمسی: جمعه - ۳۰ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Friday - 20 December 2024 قمری: الجمعة، 18 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺2 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️11 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺12 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️14 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺21 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام @tashahadat313
🔅امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: ✍️ ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ؛ 💠 چه کور است نفس طمع‌ورز از دیدن فرجام دردآور. 📚شرح غررالحکم، ح۹۶۴۳ ▫️ @tashahadat313
♥️ 🌱بی تو یعقوب ترین دلهره ها سهم من است کاشکی پیرهنی از تو به کنعان برسد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱ســـلـام جمعه مهدویتون بخیر و نیکی @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد خدا ۷.mp3
12.12M
مجموعه ۷ | وابستگی های عاطفی اذیتم میکنه! فکر سفر همسرم، فوت پدرم، بیماری مادرم، قهر رفیقم ازدواج دخترم، و .... دیوانه ام میکنه ! √ چجوری خودمو رها کنم؟ @tashahadat313
🌌 هرچند بر دلباختگان، شب هجرش چون «یلدا» یی بی‌شفق و روز جداییش مانند روزی «پنجاه هزار ساله» طولانی می‌گذرد، ✨ اما سرانجام او می‌آید ⛈ و آمدنش چون تندر بهاره، ناگهانی است و یکباره، 🌅 قسم به فجر که پگاه شب دهم نزدیک است، رسیدن «ملایک» و «روح» نزدیک است، «مطلع فجر» در افق نمایان و «سلام» نزدیک است. موعود موعود ما «صبح» است و صبح، پشت پنجره‌ها و نزدیک است. 📜 إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ، أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟ «۱» 📃 وعده گاهشان [هنگام] صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ ✨ صدای بال ملایک ز دور می‌آید مسافری مگر از شهر نور می‌آید ⭐️ ستاره‌یی شبی از آسمان فرو افتاد و مژده داد که صبح ظهور می‌آید «۲» ⛅️ طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی ز سَمتِ مشرق جغرافیای عرفانی‌ 🌸 دوباره پلک دلَم می‌پرد، نشانه‌ی چیست شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی‌ ❤️ کسی که نقطه‌ی آغاز هرچه پروازست تویی، که در سفر عشق خط پایانی‌ 💕 کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق بیا که یاد تو، آرامشی است طوفانی «۳» 🤲🏼 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم و فَرَجنا بِه ⬅️ برگرفته از در انتظار ققنوس کاوشی در قلمرو موعودشناسی و مهدی باوری، ص: ۳۲۴ (۱). هود/ ۸۱. (۲). ناصر فیض. (۳). قیصر امین‌پور. 🏷 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یا اباصالح کاش حافظ مژده‌ی آمادنت را در شب یلدا بگوید ‌ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس 🔥 قسمت8 (مصطفی) نمی‌دانم، شاید هم من توهم توطئه داشته باشم و الکی نگرانم؛ اما فقط
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥🔥 قسمت9 (مصطفی) قلبم از ضربان می‌ایستد. ناخودآگاه چشمانم می‌جوشد، اما نمی‌گذارم ببارند. صدایم از پشت بغض نفس گیرم به سختی شنیده می‌شود: -راست میگی؟ پیاده؟ چشمان او هم می‌درخشد؛ اما او هم نمی‌بارد: -آره... راست میگم... پیاده... پیاده را که می‌گوید، یک خط نازک روی صورتش کشیده می‌شود. از چشمش تا پایین. حس می‌کنم قلبم دارد می‌سوزد. به زمین خیره می‌شوم و یک کلمه از آن همه حرف را به زبان نمی‌آورم؛ خودش می‌فهمد: - آره می‌دونم، الان نمیـ... جمله‌اش تمام نشده، باران می‌گیرد. حتما قلب او هم می‌سوزد. هیچ حرفی لازم نیست برای فهمیدن اینکه اگر ما برویم، سنگر خالی چه می‌شود؟ الهام خیلی تلاش کرد جلوی من خودش را نگه دارد و اشک‌هایش را سر به راه کند، اما نتوانست. من هم قبول ندارم که مرد گریه نمی‌کند. مرد اگر گریه نکند، قلب ندارد. مرد، بی قلب هم مرد نیست. برای اثبات مردانگی‌ام هم که شده، مثل بچه‌ها می‌زنم زیر گریه. هردو، مثل بچه‌ها شده‌ایم. مثل بچه‌هایی که زمین خورده‌اند و بابا می‌خواهند که بلندشان کنند. مثل بچه‌هایی که کتک خورده‌اند، بابا میخواهیم! حسن و مریم هم دل‌شان نیامد این وضع را رها کنند. اگر قرار به یاری اباعبدالله باشد، این‌جا صدای هل من ناصر را بهتر می‌شنویم. خودمان با خنده و اشک پدر و مادرها را بدرقه می‌کنیم و اشک پشت سرشان می‌ریزیم. نگاه‌مان پر از التماس دعاست؛ آنقدر هوایی شده‌ایم که دل‌مان زودتر از آن‌ها به کربلا می‌رسد. پدر و مادر که می‌روند، حس می‌کنم تمام روح و تنم درد می‌کند. الهام و مریم با صورت خیس به دیوار تکیه داده‌اند؛ مثل دختربچه‌ها. حسن هم سرش پایین است و بغضش را می‌خورد. فکر کنم حسن معتقد است مرد نباید گریه کند. دستی به صورتم می‌کشم و به حسن می‌گویم: -تو هم روحت درد می‌کنه؟ حسن هم بچه می‌شود. خودش را در آغوشم می‌اندازد و مثل بچه‌ها می‌شکند. دل‌مان بابا می‌خواهد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت10 (مصطفی) ذولجناحم را می‌برم داخل حیاط مسجد و روی جک می‌زنم. هنوز قفل نزده‌ام که صدایی شبیه صدای تصادف، باعث می‌شود سرم را بلند کنم. از داخل کوچه سر و صدا می‌آید. سراسیمه به کوچه می‌روم. هنوز ازدحام طوری نیست که نبینم حاج آقا محمدی، خون‌آلود روی زمین افتاده. با دیدن این صحنه دو دستی می‌زنم توی سرم و خودم را می‌رسانم به حاج آقا که الان نشسته است و دست و پایش را می‌مالد. نمی‌دانم باید چکار کنم. حاج آقا که درد و خنده‌اش باهم درآمیخته می‌گوید: - زد و رفت پدر صلواتی! -چی شد حاج آقا؟ کی زد؟ الان خوبین؟ وایسین... تکون نخورین تا زنگ بزنم اورژانس... -چرا انقدر شلوغش می‌کنی؟ در حد یه زمین خوردن بود! حاج کاظم (خادم مسجد) درحالی که لیوان آب را دست حاج آقا می‌دهد و با دستمالی خون روی صورتش را پاک می‌کند، می‌گوید: -یه موتوری دوترک بود... اومد زد، یه چیزی گفت و رفت! رو به حاج کاظم می‌کنم: - پلاکش رو کسی برنداشت؟ حاج کاظم کمی فکر می‌کند و می‌گوید: -نه! آخه پلاک رو با یه چیزی پوشونده بود، لامروت! -نشنیدین چی گفت؟ حاج آقا جواب می‌دهد: -چرا... بعدا بیا به خودت بگم. علی و حسن که تازه رسیده‌اند، نفس نفس زنان جمعیت را می‌شکافند و از اوضاع می‌پرسند. به علی می‌گویم به اورژانس زنگ بزند و به حسن می‌سپارم مردم را متفرق کند. حاج آقا همان‌طور که دستش را از درد گرفته، می‌گوید: -نماز جماعت تعطیل نشه ها، آقاسید! خودت یا حاج کاظم وایسین جلو، مردم نمازشون رو بخونن... نگاهی به حاج کاظم می‌کنم: - من که می‌خوام با حاج آقا برم بیمارستان... دست خودتون رو می بوسه! حاج کاظم چاره‌ای جز پذیرش ندارد. آمبولانس می‌رسد و حاج آقا را به زور و اصرار من داخلش می‌گذاریم. خودم می‌نشینم کنار حاج آقا و علی و حسن می‌روند دنبال کارهای کلانتری. می‌پرسم: -چی گفت حاج آقا؟ -منم دقیق نشنیدم؛ ولی انگار گفت تو طرفدار دشمن اهل بیتی و با مرجعیت در نیفت و اینا... باورم نمی‌شود. یعنی آنقدر حواس جمعند و... توضیح دیگری لازم نیست تا بفهمم کار کیست. معلوم است عده‌ای از حرف‌های اخیر حاج آقا درباره شیعه انگلیسی دردشان آمده که... فکر کرده‌اند خانه‌ی خاله است که بیایند و بزنند و دربروند. نشانشان می‌دهم، اینجا بسیج دارد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزشنبه: شمسی: شنبه - ۰۱ دی ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 21 December 2024 قمری: السبت، 19 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ازدواج حضرت عبدالله با حضرت آمنه سلام الله علیهما 📆 روزشمار: 🌺1 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️10 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺11 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️13 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺20 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام @tashahadat313
🌱 امیرالمؤمنین عـلــے عليه‌السلامـ أجدَرُ الأشياءِ بصِدْقِ الإيمانِ: الرِّضا و التَّسليمُ. سزاوارترين چيزها به ايمانِ راستين، رضا و تسليم (در برابر قضاى الهى) است. 📚 غرر الحكم، حدیث ۳۲۴۷ @tashahadat313
🕊🕊 ✍ راوی؛ همسرشهید: وقت رفتن به او گفتم اگر دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدم چه بگویم؟ گفت: بگو خودش رفت، با عشق هم رفت، بگو خودش را فدای اهل بیت(ع) و دینش کرد. من هم این روزها خودم را با همین موضوع دلداری می‌دهم. هر زمان غم به قلبم فشار می‌آورد به این فکر می‌کنم که محمد نعمت و امانتی از طرف خدا بود و من امانتی را به صاحبش پس دادم و خدا را شکر می‌کنم که در این امتحان سربلند بودم و این قلبم را آرام می‌کند. 🌹 @tashahadat313
یاد خدا ۸.mp3
11.08M
مجموعه ۸ | ✘ حد پایین، و حد بالای «ذکر» چقدر هست؟ من چقدر باید «اهل یاد» باشم؟ اصلا «یاد» به چه معناست؟ @tashahadat313
📲 💐ویژه (س) 💐ویژه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @tashahadat313