eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰آخوند واقعی 🌾خبر رسید که با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. 🌾مصطفی، به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به نگاه می کردند👀 🌾باور نمی کردند او اهل و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر مصطفی، ول کن او نبودند. 🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن ، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن . اینو می گن سبیل😄 نثار روح مطهر شان صلوات مْ اللہم عجل لولیڪ الفـــرج 🌷 @taShadat 🌷
قسمت هشتم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا می خواستیم برای جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟ _شرمنده ، کاش زودتر اطلاع می دادید من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود خانم خوش سلیقه است فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره حیطه ایشونه اگر کمک هم خواستید بگید ، هر کاری که بود، به روی فقط لطفا باشه اشرافیش نکنید!! مادرم با چشم های گرد و بهم نگاه می کرد ، اشاره کردم چی میگه ؟ از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با خودت بخر، هر چی می خوای دوباره خودش رو کنترل کرد این بار با بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا هم وقت کمه و ... بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد هنگ کرده بود چند بار تکانش دادم چی شد؟ چی گفت؟ بالاخره به خودش اومد، گفت خودتون برید دو تا خانم و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ای اجازه بگیرن برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم فقط خریدهای بزرگ همراه مون بود برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت شما باید راحت باشی باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده یه ساده یه شام ساده حدود 60 نفر مهمون پدرم بعد از خونده شدن و دادن امضاش رفت برای عروسی نموند ولی من برای اولین بار خوشحال بودم علی جوان آرام، طبع و بود... . . . ادامه_دارد ...... 🌷 @taShadat 🌷
شان عالی بود، این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید تأیید می کند. یادم نمی آید دل کسی را شکسته باشند. اولین اولویت ایشان بود، هیچ وقت من ندیدم به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا کم بگذارند برایشان. فکر می کنم عاقبت به خیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود. تأکیدشان این بود که من هم اگر ناراحت شدم دل کسی را نشکنم هیچ وقت.  اهمیت زیادی به می دادند مخصوصا نماز صبح و نماز به جماعت در مسجد. های پاکی داشتند، حتی یک بار هم ندیدم به نامحرم نگاه کند. خیلی هم به فکر بودند. ایشان هم مثال زدنی بود. از همان کودکی  در مکتب (ع) شاگردی کرده بود. آقا هادی خیلی با محرم و صفر مأنوس بودند. 1⃣1⃣ @tashadat
عجب حکایتی دارد، حکایت انقلاب و حکایت شهدا و جانبازان.🌹 با هیچ قلمی نمی‌شود ، و و را روی کاغذ آورد، چون قلم قاصر از آن است که رشادت عارفان الی الله را به تصویر بکشد...🍃 3⃣ @tashadat
مدت های زیادی در منطقه های نبرد به مبارزه ادامه داد كه در نهایت ، خداوند در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۹۶ در منطقه البوكمال سوریه قسمتش را شهادت قرار داد. ❤️🕊 ، و ، و بودن در امور و با دوستان از بارزترین مشخصه هایی است كه همرزمان این شهید بزرگوار بر می شمارند. 🌹   9⃣ 🌷@tashadat 🌷
داوود که حالا کارمند صدا و سیما بود و دارای خانواده‌ای 4نفره با شنیدن صدای حرمله‌های زمانه، امتحان سختی در پیش گرفت🍁 و همسر و دو دختر خود (زینب و صبورا) را به حضرت زینب (سلام الله علیها)💚 و مادر و پدر دردکشیده از سختی‌های زمانه را به حضرت زهراء (سلام الله علیها) ❤️سپرد و بدون خبر و بی سر و صدا در ایام اربعین سال94 عازم سوریه شد🙂 و در 25 روز مبارزه در سوریه، همه اطرافیان خود را شیفته ، ، ، ، و خود کرد ✨🌈 و در آخــَــرین روز پاییز ماه 94 برای برگرداندن پیکر 4 شهید در منطقه حلب سوریه داوطلب می‌شود و پس از برگرداندن 3 پیکر مطهر، به چهارمین نفر که می‌رسند داود از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و می‌شود نخستین شهید مدافع حرم رسانه ملی…🕊🇮🇷 6⃣ 🌷 @tashadat 🌷
در والفجر مقدماتی و والفجر یک به عنوان تخریب ماموریت بزرگی را انجام داد. ایشان و گروهش با در خاک عراق تلمبه خانه های مهم منطقه را منهدم کردند. 🍃⚘🍃 #شجاعت و اش باعث شد تا به عنوان فرمانده تیپ امام موسی (ع)⚘ نیروهای تیپ را به عهده بگیرد. 🍃⚘🍃 در والفجر ۴در منطقه پنجوین و همچنین پیروز خیبر لحظه به لحظه در کنار همرزمانش جنگید. در این پیش از دیگران خود را به بصره- العماره رساند. 🍃⚘🍃 پس از ازدواج با همسری مؤمن و وفادار به امام خمینی رفت.و سپس به های جنگ بازگشت. هنوز چندماه نگذشته بود که به خانه خدا مشرف شد حج تحول بزرگی در شخصیت و روحیه ایشان پدید آورد. 🍃⚘🍃 پس از سفر بلافاصله راهی مقدم شدو میمک را کرد. و سرانجام در بیست و هشت آذر ماه ۱۳۶۳با اصابت گلوله ی مستقیم به سرش به رسید. 🍃⚘🍃 5⃣ 🌷 @tashadat 🌷
مشکلی که با آن مواجه شدیم تعداد بسیار کم نیرو بود که در اختیار داشتیم. به همراه و یکی دو تا از نیروها مجبور شدیم به منطقه درگیری حرکت کنیم تا فرد مورد نظر را به عقب بکشانیم. وقتی به آنجا رسیدیم از خواستم از ماشین پیاده شده، طول خیابان را با آتش تامینی پوشش دهد تا زمینه برای تخلیه ی فرمانده فراهم شود. چیزی که واقعا نظر مرا به خود جلب کرد، بود که با وجود آلودگی منطقه و حضور مسلحین در آن، با هر چه تمام تر اقدام به تامین نمود و تا زمان عقب نشینی و خروج از منطقه به این کار ادامه داد. آن روز بنا به دستور، عقب نشینی کردیم و عملیات ادامه پیدا نکرد. 🍃⚘🍃 از طرفی باید همه ی نیروها را از منطقه خارج می کردیم که خود یک پروژه بود اما چیزی که نگاه ما را به خود معطوف کرده بود بی وقفه ی در کمک به نیروها و تخلیه ی سریع از منطقه بود به طوری که همه را روانه کرد و خود نفر بود که از منطقه درگیری خارج شد." 4⃣ 🌷 @tashadat 🌷 🍃⚘🍃
و بدون خبر و بی سر و صدا در ایام اربعین ۹۴ عازم سوریه شد و ۲۵ روز در مبارزه می کرد. 🍃⚘🍃 در سال‌های بعد جنگ در نیروی هوایی سپاه خدمت می‌کرد تا اینکه شنید غرب کشور ناامن است و منافقین و گروهک‌ها در فصل بهار و تابستان که ارتفاعات از برف‌ها خالی می‌شود تحرک‌هایی دارند. توسوریه همه ی اطرافیان شیفته ی ، ، ، ، و ایشان شده بودند‌. 🍃⚘🍃 6⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•