﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_صدو_نهم
🔹 بی عرضه؟ ...
الهام روحیه لطیف و شکننده ای داشت ... فوق العاده احساساتی ... زود می ترسید ... و گریه اش می گرفت ...
چند لحظه همون طوری آروم نگاهش کردم ...
ـ به داداش نمیگی چی شده؟ ...
- مامان قول گرفت بهت نگم ... گفت تو کنکور داری ...
یه دست کشیدم روی سرش ...
ـ اشکال نداره ... مامان کجاست؟ ... از خودش می پرسم ...
ـ داره توی پذیرایی با عمه سهیلا تلفنی حرف میزنه ... حالش هم خوب نبود ... به من گفت برو تو اتاقت ...
رفتم سمت پذیرایی ... چهره اش بهم ریخته بود ... و در حالی که دست هاش می لرزید ... اونها رو مدام می آورد بالا توی صورتش ...
ـ شما اصلا گوش می کنی من چی میگم؟ ... اگر الان خودت جای من بودی هم ... همین حرف ها رو می زدی؟ ... من، حمید رو دوست داشتم که باهاش ازدواج کردم ... اما اگه تا الان سکوت کردم و حتی به برادرهام چیزی نگفتم ... فقط به خاطر بچه هام بوده ... حالا هم مشکلی نیست اما باید صبر کنه ... الان مهران ...
و چشمش افتاد بهم ... جمله اش نیمه کاره توی دهنش موند ... صدای عمه سهیلا ... گنگ و مبهم از پای تلفن شنیده می شد ...
چند لحظه همون طور ... تلفن به دست، خشکش زد ... و بعد خیلی محکم ... با حالتی که هرگز توی صورتش ندیده بودم بهم نگاه کرد ...
ـ برو توی اتاقت ... این حرف ها مال تو نیست ...
نمی تونستم از جام حرکت کنم ... نمی تونستم برم ... من تنها کسی بودم که از چیزی خبر نداشتم ... بی معطلی رفتم سمتش و محکم تلفن رو از توی دستش کشیدم ...
ـ چی کار می کنی مهران؟ ... این حرف ها مال تو نیست ... تلفن رو بده ...
و با عصبانیت دستش رو جلو آورد و سعی کرد تلفن رو از دستم بیرون بکشه ... اما زور من ... دیگه زور یه بچه نبود ...
عمه سهیلا هنوز داشت پای تلفن حرف می زد ...
ـ این چیزها رو هم بی خود گردن حمید ننداز ... زن اگه زن باشه ... شوهرش رو جمع می کنه نره سراغ یکی دیگه ... بی عرضگی خودت رو به پای داداش من نبند ...
نویسنده: #شهید سید طاها ایمانی📝
🌷 @taShadat 🌷
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷
#اطلاعیه
سردار عزیز اسلام، جانباز شیمیایی سردار عزیز الله فرجی بعد از تحمل سالها رنج و بیماری به یاران شهیدش پیوست😔
ایشون اهل گرگان و جانبازشیمیایی بودند و در قلبشون هم ترکش بود و سالها درد و رنج فراوانی رو تحمل کردند وبخاطر عوارض اون مجبور ب ترک گرگان شدند و در مشهد ساکن بودند
سردار شهید عزیز الله فرجی🌹
🌷 @taShadat 🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
میلادی: Wednesday - 10 June 2020
قمری: الأربعاء، 18 شوال 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️13 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️23 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️41 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️48 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
🌷 @taShadat 🌷
✨فرمودند
"جواب سلام واجب است"
و مگر مےشود
سلام مرا پاسخ نگویی؟!!!❤️
سـلام🌹
صبحتون متبرک به نگاه
#شهید_رسول_خلیلی 🌺
🌷 @taShadat 🌷
#اخلاق_شهدایی 🌹
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون میآمد 🤕
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه😰. چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون🚶🚶 ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود ‼️
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن😔 ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت روشڪستم توحتی نگاه نڪردی ببینی ڪارڪی بوده😔
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه☝️ ، این ڪه چیزی نیست 😊
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم ☝️.
#سردار_شهید_محمود_کاوه 🌺
#درس_اخلاق
🌷 @taShadat 🌷
شهید محمد نصرتی
فرزند موسی
متولد 1366/06/29
محل تولد : نيدر- کامياران
تاریخ شهادت : 1387/06/29
محل شهادت : مريوان
مذهب : شیعه
دین : اسلام
تحصیلات : پنجم ابتدایی
درجه : سرباز
استان سکونت : كردستان
شهر سکونت : کامیاران
روستا سکونت : نیدر
نوع استخدام : وظیفه
تاریخ حادثه : 1387/06/29
استان حادثه : كردستان
سلام بر شهدا
سلام بر شهید گمنام
سلام بر سربند یا زهرا شهید
شهدا گاهی نگاهی
شرمنده ایم
بعد ۱۷ سال چه شد دلت برای کی تنگ شد که آمدی چقدر انتظار 😭😭😭
خوش آمدید...خوش آمدی شهید عزیز
@tashadat🌷