eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
1588827451699KtkGuUDa3zxyEMnZmOfAW1bsJrCdTR50.mp3
8.75M
💖یه آرزو مونده تو سینه 💖نَه مکه میخوام نَه مدینه 💖زنده باشم چشام روزِ 💖نصب ضریحتو ببینه 🌸السلام علیک یاامام حسن مجتبی 🎊میلاد کریم اهل بیت تبریک🎊 🎤جواد مقدم ❣ 🌷 @taShadat 🌷
#خاطرات_شهید °•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . °•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ °•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . °•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . #همسرانه_شهدا #شهید_رضا_حاجی_زاده 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 "یک پایان خوب یا یک خوبی بی پایان؟" 📖 «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ...»*۱ 🌸 رسول خدا فرمود: «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیتم را درک کند. (زمان ظهورش باشد) در حالی که در دوران غیبت و پیش از ظهورش به او اقتدا کرده باشد... او از همراهان و دوستان و گرامی ترین امتم در روز قیامت نزد من خواهد بود.»*۲ 🔹 هر انسانی باید ببیند در این دنیا دنباله روی چه کسی است؟ چه کسی را امام و مقتدای خود قرار داده تا در قیامت همراه او باشد و جایی برود که امامش می‌رود. بیایید اولویت بندی کنیم! هر دو دنیا با اولویت دنیای ابدی یا...؟ وقتی صحبت از ابد می‌شود، چیز دیگری برای گفتن نمی ماند. 💢 با این شرایط الگو و پیشوای تو چه کسی است؟ انسانی معمولی هرچند خیلی موفق که نهایتا تو را تا پایان دنیا همراهی می کند، یا انسانی کامل که تا ابد همراه توست و لحظه ای رهایت نمی کند. حالا بگو یک پایان خوب بهتر است یا یک خوبی بی پایان؟ ۱. سوره اسراء، آیه ۷۱ ۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، باب ۲۵ (جزء پانزدهم) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷 @tashadat 🌷
•• 🦋🌱 روزی سلیمان‌نبی از بیت‌المقدس بیرون آمد و بر مرکب خود نشست و به باد دستوری داد تا اورا به مدائن و از آنجا به شیراز ببرد تا شب را در آنجا بگذرانند . و امر نمود به باد که آنقدر پایین حرکت نماید تا پاهای او و اطرافیانش به آب رسد. در آن حال تعدادی از همراهان آن حضرت به یکدیگر گفتند: هرگز پادشاهی ازین عظیم تر دیده اید؟ در همان لحظه مَلَکی از آسمان به سوی آنان با صدای بلند ندا کرد: + ای جماعت! آگاه باشید که ثواب یک سبحان‌الله گفتن از برای خداوند متعال؛ است ازین پادشاهی که شاهد آن هستید...:) 🌷 @tashadat 🌷
🌷انتصاب «زینب سلیمانی» به ریاست بنیاد شهید حاج قاسم سلیمانی 👤رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، در نامه‌ای انتصاب «زینب سلیمانی» به ریاست بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوان‌الله علیه) را تبریک گفت 🔖متن این نامه به شرح زیر است: سرکار خانم زینب سلیمانی (دامت‌برکاته) رئیس مکرم بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوان‌الله علیه)🌹 سلام‌ علیکم انتصاب سرکارعالی به عنوان یادگار سرور مجاهدان در مسئولیت بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوان‌الله علیه) به تشخیص زعیم حکیم امت حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (دام‌ظله‌الوارف) در جهت تکوین و ترویج مکتب حاج قاسم (رحمه‌الله علیه) در جهان اسلام و نیز حفظ و نشر آثار این شهید اسوه، مظلوم و ظلم‌ستیز با هدف تحرک معنوی و انقلابی نهضت بیداری اسلامی براساس نظریه و الگوی مقاومت، مایه‌ی امتنان و موجب مسرت شد.🌹 بی‌شک به سرانگشت تدبیر، این فرصت مغتنم در جهت تحقق منویات منور رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر ادامه خط جهاد و مقاومت با انگیزه مضاعف، می‌تواند مجالی مبارک باشد و به سرکارعالی اطمینان می‌دهم در این مسیر، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها برای تحقق این هدف متعالی آماده هرگونه همکاری و مساهمت در جهت برقراری ارتباط موثر و عملیاتی میان آن بنیاد و جوانان مؤمن و انقلابی است.✅ از بارگاه بلند باری برای سرکارعالی، دیگر اعضای محترم بیت شهید سلیمانی و همکاران‌تان در آن بنیاد، دوام سلامت و توفیق روز‌افزون مسألت می‌نمایم. ✍مصطفی رستمی 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══🍃🌷🍃══════ 🔹 میراث خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود ... بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود ... تا مادربزرگ تکان می خورد ... دلسوز و مهربان بهش می رسید ... توی بقیه کارها هم همین طور ... حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود ... با اومدن ایشون ... حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم ... سبک تر شده ... اما این حس خوشحالی ... زمان زیادی طول نکشید ... با درخواست خاله ... پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه ... من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم ... جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود ... فقط از حالت چهره خاله ... می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست ... بعد از گذشت ماه ها ... بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم ... خاله با همه تماس گرفت ... بزرگ ترها ... هر کدوم سفری ... چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی ... دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد... از همه بیشتر دایی محمد موند ... یه هفته ای رو پیش ما بود ... موقع خداحافظی ... خم شد پای مادربزرگ رو بوسید ... بی بی دیگه حس نداشت ... با گریه از در خونه رفت ... رفتم بدرقه اش ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... - خیلی مردی مهران ... خیلی ... برگشتم داخل ... که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد ... - مهران ... بیا پسرم ... - جونم بی بی جان ... چی کارم داری؟ ... - کمد بزرگه توی اتاق ... یه جعبه توشه ... قدیمیه ... مال مادرم ... توش یه ساک کوچیک دستیه ... رفتم سر جعبه ... اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد ... ساک رو آوردم ... درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد ... - این ساک پدربزرگت بود ... با همین ساک دستی می رفت جبهه ... شهید که شد این رو واسمون آوردن ... ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه ... همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار ... آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد ... - وصیتم رو خیلی وقته نوشتم ... لای قرآنه ... هر چی داشتم مال بچه هامه ... بچه هاشونم که از اونها ارث می برن ... اما این ساک، نه ... دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه ... این ارث، مال توئه ... علی الخصوص دفتر توش ... 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌷🍃══════ 🔷 دستخط تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ... دو دست پیراهن قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ... و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ... با یه دفتر ... تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ... کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ... چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم ... که بی بی صدام کرد ... - غیر از اون ساک ... اینم مال تو ... و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ... - این رو از حج برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا که آزاد بشه ... اونجا هم واست تبرکش می کنم ... خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام گرفته بود ... - بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ... - مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ... دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم بالای سرش ... و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم ... اما بازم دهانش خشک خشک بود ... 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌹رازاتیکت لباس شهیدحججی اززبان همسرش🌹🍀 🌙شب رفتن خودم برایش اتیکت«جؤن خادم المهدی»را به لباس شخصیش زدم/با لباس بیت المال نرفت تایک نفر دیگر بتواند ازلباس استفاده کندت⭐️ 🌷 @taShadat 🌷
⚘﷽⚘ سالهاست نگاهم پشت پنجره اےکه متعلق به فرداست قاب گردیده وگردوغبارهجران برآن سایه افکنده عمرےاست که برای آمدنت بیقرارم. ببین ازفراقت سخت بارانیم ببین ثانیه ها چگونه ازهجرتوبغض کرده وبه هق هق افتاده اند. آقاجان حیف نیست ماه شب چهارده پشت ابرهاےتیره وپاره پاره پنهان بماند حیف نیست دیده راشوق وصال باشدولےفروغ دیده نباشد بیاوقراردل بیقرارم باش بیاوصداقت آینه رابه زلال آبےنگاهت پیوندبزن بیاتاسربه دامانت بگذارم وعقده هاےچندین ساله ام رابازکنم بیاتوکه معناےسبزلحظه هایے بیاتوکه ترنم الطاف حق تعالےِ بیاکه ازهجرت چون اسپندےبرآتشم یوسف فاطمه کےطنین دلنوازانابقیه‌الله توازکعبه مقصودجانها رامعطرمینماید؟ کےکعبه به خودمیبالد وزمین برقامت دلربایت طواف عشق میگذارد براےآمدنت تمام دلهاےعشاق دنیارا،به ضریح چشمهاےعباس گونه ات گره زده ایم بگذارصادقانه بگویم که کهن سالترین آرزوےدلم آرزوےوصال توست آرزویےکه براےبدست آوردنش تمام کلاف هاےعمرم رابه بازارمعشوق فروشان برده ام وخودم رادرجرگه خریداران یوسف زهراقرارداده ام. در افق آرزوهایم تنها⚘ ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج ⚘رامیبینم....🥀 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمضان است و تو نیستی بابا😔 چہ ڪنم با این درد ؟ ماہ من یڪ طرف و ماہ خدا یڪ طرف است . . . افطار بدون بابا💔 پاسـدار مدافع حرم #شهید_علی_سعد🌷 🌷 @tashadat 🌷
🌼🌷بخت باز آید از آن در که یکی چون تو درآید😍 🌼🌷روے زیباے تو دیدن در دولت بگشاید😍 🌼🌷صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را😍 🌼🌷تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید....😍 🌷👈امام حسن مجتبی(ع)👉🌷 🌼نام: حسن 🌷لقب: مجتبی 🌼کنیه: ابو محمد 🌷نام پدر: علی 🌼نام مادر: فاطمه 🌷تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال 3 هجری 🌼محل ولادت: مدینه طیب ه 🌷مدت امامت: 10 سال 🌼مدت عمر: 47-48 سال 🌷علت شهادت: تحریک معاویه وزهر جعده 🌼نام قاتل: جعده دختر اشعث 🌷محل دفن: بقیع 🍃🌷پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على(ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام(ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. 🌼🍃حسن بن على(ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. 🌹🍃 پس از درگذشت پیامبر(ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان(ع) قرار داشت و پس از شهادت على(ع) شش ماه بر مسلمین خلافت کرد. 🌸🍃آن امام والامقام در طول عمر مبارک خود دو بار تمام ثروت و دارایى خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف کرد. 🍃🌼 به گفته مورخان، امام حسن مجتبى(ع)، فردى شجاع، دلیر و مبارز بود و در غالب جنگ هایى که امام علی(ع) حضور داشتند آن حضرت نیز حضور داشت. 🌹🍃 امام حسن(ع) مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را درفضایی نا بسامان و آشفته به عهده گرفتند. 🌸🍃در این زمان امام(ع) به ناچار در برابر مکر معاویه قرار گرفت و ناچار شد صلح کند. 🌼🍃بی شک ارزش صلح امام حسن(ع)، با توجه به شرایط زمانی ومکانی خاص خود رخ داد، کمتر از جنگ و شهادت امام حسین(ع) نبود. 👈عاقبت صلح حسن (ع) جنگ حسینے(ع) دارد.... 🌹🍃خیانت طرفداران ایشان، تهدید و تطمیع های معاویه و نهایتا تشکیل مثلث زر و زور و تزویر باعث بروز وقایعی شدند که امام(ع) را مجبور به امضای صلحنامه با معاویه کردند. 🌸🍃در این شرایط امام مجتبى(ع) منطقا و قاعدتا نمی توانست وارد مبارزه با معاویه گردد تا اینکه ایشان ناچار به پذیرش صلحِ تحمیلى شد. 🌼🍃 بر اساس این صلحنامه، حکومت به این شرط که به کتاب خدا و سنت رسول او و سیره خلفاى صالح، عمل کند به معاویه سپرده می شود. در ضمن، پس از معاویه خلافت به عهده امام حسن(ع) واگذار می گردید. همچنین معاویه بر اساس این صلحنامه ملزم شد که دشنام دهی به امیرالمؤمنین على(ع) و بد گفتن از ایشان بر منابر را ممنوع سازد. 🌸🍃 در امان بودن یاران امام على(ع) عدم تعرض به آنان و محفوظ ماندن جان و مال و فرزند و ناموس شان از هر گزندى از دیگر مفاد این صلحنامه به شمار می رفت. 🌹🍃 بی تردید می توان گفت صلح امام حسن(ع)، چهره واقعى معاویه را آشکار ساخت ودستگاه جور او را به مردم شناساند. 🌼🍃از این رو معاویه درصدد حذف حضور فیزیکی امام بر آمد و سرانجام، نقشه کشتن امام را طرّاحى نمود. 🌹🍃 امام حسن(ع) در سال پنجاه هجرى، به وسیله زهرى که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگى به شهادت رسید. مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگراست. 🌹🍃 🌷🍃پیشاپیش ولادت باسعادت کریم اهل بیت آقا امام حسن مجتبی (ع)(دلارام)تبریک مینماییم🍃🌷 🌼🍃 👈✌اولـ حـرم و نجـات میدیم،تو شام وعراق جون میبازیم.... 👈✌بعدش همگے میایم مدینہ،پیش چشمشون حـــرم میسازیـــم👊 هدیه هرعاشق:💖 ۲صلوات💖 🌷اونکہ تو کشتے نجات سکان داره 🌷برق نگاش یه عالمو حیران داره 🌷حسن که وقتی میجنگه تو میدون 🌷علی میگه:به به حسن میدانداره....✌ 🌷وقتی به میدون میزنی علی میگه جون منی 🌷واسه همین میده به دستات ذوالفقارو 🌷بس که سریع ضربه هات 🌷وسط میدون دشمنات میشنون از هر صدا تکبیر خدارو.... 🌷 @taShadat 🌷
karimi-shab-veladat-emam-mojtaba-94-02.mp3
10.71M
❤️ مدح بسیار زیبا ❤️ ماه من از تو ندیدم قمری زیباتر 🎤🎤 حاج محمود کریمی 🌺 میلاد علیه السلام 🌺 🌷 @taShadat 🌷
﷽✨ 💠امروز یک شنبه 🌤۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🌛۱۶ رمضان ۱۴۴۱ قمری ‌ 📿 ذکرروز: ۱۰۰ مرتبه یاذالجلال والاکرام ‌ 🍽طبخ غذابه نیت:حضرت زینب(س) 🌷 @taShadat 🌷
﷽  ══🍃🌷🍃════ 💠وَ قَالَ [علیه السلام] أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى . 🔷 بهترین بى نیازى ، ترك آرزوهاست. 🌷 @taShadat 🌷
❤️ دلبرا چون میروی دل میرود جان میرود گر نیایی بی گُمان از عشق ایمان میرود ...! ✋🏻 💐 😇🌷 🌷 @taShadat 🌷
🔖 🍃 حسن سرش درد می کرد برای کارهای خیر. اگر دوستانش در کاری فرو می ماندند، به حسن مراجعه می کردند. یک ماشین پی کی داشت. یک باره نمی دانم چه بلایی سرش آمد. بعد از شهادتش فهمیدیم آن را فروخته هزینه زایمان همسر یکی از دوستانش کرده بود .. ✍ به روایت برادر شـ‌هید 🌹 🌷 @taShadat 🌷
ــــــــــــــــــــ🔶💐🔶ــــــــــــــــــــــ ـــــ⚜بسم رب الشهــــــــدا⚜ـــــ ‌۱۳۶/۲/۲۱ کردستان رودخانه تسود پاوه 🔶 گروهبان يكم در خانواده اي و به دنيا آمد، او فرزند ششم خانواده بود كه پا به عرصه اين دنياي خاكي گذاشت. 🔶 بعد از سپری کردن ايام كودكي، راهي مدرسه شد و تا سال سوم راهنمايي درس خواند و سپس ترك تحصيل كرد. 🔶 بعد از مدتي در سن ۱۶ سالگي وارد شد و در به خدمت مشغول شد. 🔶با شروع جنگ تحميلي، ايشان نيز همانند ديگر اين مملكت ، طي دو مرحله به اعزام شد. 🔶 او در آخرين اعزامش در تاريخ ۱۳۶۰/۱۲/۱۶ به طرف كردستان- شهرستان پاوه- اعزام گرديد كه پس از دو ماه از تاريخ اعزامش در تاريخ ۱۳۶۱/۲/۲۲در رودخانه اي در نوسود پاوه به رسيد و شد كه پس از مدتي جهت فاتحه خواني مقداري از لباسهاي ايشان را به خاك سپردند تا زيارتگاه عاشقان باشد. 🔶، اخلاق خيلي داشت؛ هميشه با چهره اي با خانواده برخورد مي كرد. 🔶فردي و بود و به تمام اهل خانه احترام مي گذاشت. 🔶 او !مومن و بود كه هيچ گاه $نمازش ترك نمي شد. 🔶 در ماه محرم و بود و از قبل از ، فعاليتهاي داشت 🔶 به خانواده خود سفارش مي كرد كه را ترك نكنيد و آن را در اقامه كنيد. 🔶در مجالس و محافل شركت كنيد و خود را تقويت نماييد. 🔶 به علاقه خاصي داشت و از طريق برادر خود- - و و هاي ايشان را پخش مي كرد. 🔶برادران خود را آگاه مي كرد. 🔶 را آرزوي خود مي دانست و مي گفت:« اي خداي مهربان! تو را شكر مي گويم كه چندين مرتبه در راهت را به من عطا كردي. 🔶 اي خدا! تو نيك مي داني كه تنها براي تو و ياري تو قدم در اين راه گذاشتم؛ پس اي مهربانترين مهربانان! تو را به مقربان درگاهت و دماء ، فوز عظيم را نصيب من بگردان كه هميشه از مردن در بستر لحاف، هراس داشتم.» و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم