خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند🎤
فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته.
آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی😞! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی😭! اگه نخره آبروت میره."
داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره...💔💔
امشب #شب_جمعه که میری پیش ارباب سفارش مارو هم بکن..
بگو آقا ما رو بخره..😔
رزق و اشک محرممون رو بده..😭
#شهید_مدافع_حرم
محمد حسین محمدخانی🌹
@taShadat
📃فــرازی از #وصیتنامه
💢ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ؛
🔹 ڪﺴﺎﻧﯽ ڪﻪ ﺩﺭ ﭘﻮﭺﮔﺮﺍﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﯽ ڪﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﯽ ﻫﺪﻑ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ؛
🔹 ﻭ ڪﺴﺎﻧﯽ ڪﻪ ﺑﺎ ﻣڪﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ دﻧﯿﻮﯼ ، ﺭﻭﯼ ﺧــﻮﻥ ﺷﻬــﺪﺍ ﻣﻮﺝﺳﻮﺍﺭﯼ ڪﻨﻨﺪ.
#شهیدمدافع_حرم
#شهید_حسین_امیدواری
@taShadat
به #نماز_اول_وقت، گوش کردن به روضه اهلبیت، خوشاخلاقی، احترام به پدر و مادر تأکید داشت☝️، همچنین عقیده داشت در منزل باید راجع به موضوعاتی مانند دین، انقلاب و سیاست روز صحبت شود. عاشق ولایت فقیه بود♥️ میگفت اگر در منزل بحث سیاسی شود فرزندان با انقلاب و امامشان و زندگی اهلبیت و اینکه چه بر سر آل الله آمد مطلع و آگاه میشوند👌. اشعار حافظ شیرازی و فیض کاشانی را میخواند و به #نماز_شب اهمیت میداد. چندسال بهعنوان راوی به مناطق جنوب اعزام شد، عاشق خواندن و مطالعه زندگی و خاطرههای شهدا بود...🍃
#شهید_مدافع_حرم
ابراهیم عشریه🌹
@taShadat
#خاطرات_شـهید
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه میگفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند...
خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش #محمد بود یکی از آشناهامون داشت میرفت مشهد...
مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد»
دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود..
#دانش_آموز_شهید
#محمد_اندرخور🌷
منبع: فهمیده های کلاس
@taShadat
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر🛣 ، صدای نوار ترانه🎼 را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات📿 داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
من یک لحظه به ابراهیم نگاه👀 کردم ، دیدم بسیار عصبانی😡 است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست.😑
حدس زدم بخاطر نوار ترانه🎼 است. گفتم: ،آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت:
قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.
رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت ، نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم و گرنه خوابم میبره!😴
ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی📔 کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد.
همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد....
#شهیدابراهیم_هادی
@taShadat
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
سر كلاس فن سخنوری استاد دهقانی قرار شد هر كس تو خونه يه سخنرانی كنه و ازش فيلم📹 بگیره بياره
يكی يكی بچه ها رو استاد خوند و رفتن سی دی رو تحويل دادن
قرار بود آقای دكتر فيلما رو ببينه و جلسه ی بعد نمره بده
جلسه ی بعد استاد تک تک اسما رو ميخوند و نكات مثبت و منفی سخنرانی رو ميگفت
تا رسيد به
دهقان اميری 😂
ما ديديم استاد رنگ عوض ميكنه😒😠 محمدرضا هم ميخنده 😅
يه سكوت چند دقيقه ای به همين منوال سپری شد...
بعد استاد دهقانی گفت خجالت بكش و از اسم محمد رضا رد شد!!
بعد از كلاس استاد گفت حالا آقای دهقان اين همه لباس چرا با ركابی سخنرانی كردی؟؟؟
😅😅😅😅
🔺نقل از هم کلاسی #شهیدمحمدرضادهقان
@taShadat
🔸 " در محضـر شهیــد " ...✨
ببخشید تا خداوند ببخشد شما را
بپوشید گناهان دیگران را
تا بپوشاند خداوند گناهان شما را
قرآن بخوانید و تا میتوانید
آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید.
#شهیدجاویدالاثر_حسن_رجاییفر🌷
#شهادت_خانطومان_سوریه95
@taShadat
#قاب_ماندگار - عزیزم اینجا چه میکنی؟
لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد،
سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت
+ عاشقـم !!! آنقدر کوچک بود ،
که پاسخش من را مبهوت کند ... - عاشـق کی؟! + معلومه ، عاشق امام !
لحظهای ترنم زیبای اشک در چشمانش
جاری شد، انگار موجی از نور ، قطراتِ
اشکش را به آسمان متصل می کرد ... - کجا می روی؟ + انشاءالله، میریم تا راه ڪربلا باز بشه !
عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم،
اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار
زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به
اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ... نازنینم . . .
حالا دیگر قول میدهم که مبهوت نشوم،
حالا میفهمم برای عاشق ، ماندن جایز نیست،
ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی،
حالا دیگر راه ڪربلا باز شده ،
بی علت نبود امام عاشـق شما بود ... ✍ راوی : عکاس دفاع مقدس
سید مسعود شجاعی طباطبایی
#تیرماه_۱۳۶۵
#عملیات_ڪربلای_یک