eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۸ شهریور ۱۴۰۲ میلادی: Tuesday - 19 September 2023 قمری: الثلاثاء، 3 ربيع أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️5 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️6 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️14 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️31 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
🌴 ✅ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: 📍اَلعِبادَةُ سَبعَةُ أجزاءٍ أفضَلُها طَلَبُ الحَلالِ؛ 📌 پرستش و عبادت، هفت بخش است و برترین بخش آن، طلب روزیِ حلال است. 📚 گزیده تحف العقول: ح ۱۷
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا #شهید_مهدی_رهبر_رضا_خانلو بسیجی گروهان شهید بهشتی گردان مالک اشتر متولد ۲ آذر ۱۳۴۷ شهادت ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ عملیات نصر ۷ ارتفاعات دوپازا مزار شهید : بهشت زهرا (سلام الله علیها) ، قطعه ۲۹_ردیف ۱۲۵_ شماره ۹ #عملیات_نصر_۷ در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۴ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) در محور قلعه دیزه - ارتفاع دوپازا به صورت نیمه گسترده به فرماندهی سپاه انجام گردید. #وصـیـت_نــامـــه_باصدای_شهید... فکر کنید من و من هایی که کشته شدیم در چه راهی کشته شدیم برای چی کشته شدیم؟ 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و #شهید_مهدی_رهبر_رضا_خانلو_صلوات🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸
در زمان غیبت عجل الله تعالی فرجه الشریف چشـم و گوشتـان بہ " " باشد، تا ببینید از ڪانون فرماندهے چــہ دســتورے صــادر میشـود. 🌹
شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود👇 ✍🏻برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است. اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. ✍🏻چقدر فرق است بین کسی که دهانش را از گِل پر میکنه تا به دشمن گرا نده، با کسی که دهانش را باید گل گرفت تا دشمن صدایش را نشنود. جهت شادی شهدای اسلام صلوات شهید سعید حمیدی‌ اصیل🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت هجده دوسه روزی میگذرد وهم علی،هم عاطفه خانم درباره سوریه حرفی نزدند.امروز قرار شد عاط
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت نوزده بعدازرفتن عطیه وخانواده اش،علی دستان مادرش رابوسید وتشکر کرد.سمیه برای خواب به اتاق عالیه میرفت. علی شب بخیری گفت و به اتاقش رفت.روی تخت خوابید وزیر لب گفت:خداجون خیلی دوست دارم،شکرت. موبایلش راازروی پاتختی برداشت و روشنش کرد.آرم پیامک رالمس کردو تایپ کرد:حسین اگه بیداری بهم زنگ بزن،کارمهم دارم.وبرای حسین ارسالش کرد.چنددقیقه که گڋشت،صدای حامد زمانی دراتاق پیچید.دکمه سبزرنگ رابه وسط کشید:الو...سلام حسین..خوبی؟ +سلام..چیشده؟اتفاقی افتاده؟ماکه سرشب باهم حرف زدیم. _حسین...بالاخره حضرت زینب(س)طلبید.. حسین ذوق زده پرسید:چی؟مامانت رضایت داد؟ _آره خداروشکر. +دیدی گفتم همه چی درست میشه؟ _اره ازفرداباید بیفتم دنبال کارام. +ان شاالله که زود کارات درست میشه میریم باهم. _ان شاالله. حسین خنده ای کرد:دیگه باید ازاین بع بعدشهید صدات کنیم. _نه بابا.شهادت لیاقت میخواد.برامن همین بسه که تورکاب آقاباشم....حسین...دلم برا سمیه میسوزه...ازیه طرف خوشال شدکه مامان رضایت داد،ازیه طرف ناراحته..دوسم داره... +توچی؟ _من چی؟ +دوسش داری؟ علی مرددجواب داد:فکرمیکردم دوسش ندارم...ولی امشب که ناراحتیشو دیدم...داشتم نابودمیشدم ازناراحتیش...مامان که رضایت دادو به این فکرکردم که باید ازش دور باشم...فهمیدم خیلی دوسش دارم...خیلی... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست علی پی در پی دنبال کارهایش بودتا هرچه زودتر برود. 🌷🌷 ده روز از شب رضایت عاطفه خانم میگذرد وتقریبا کارهای رفتنش جورشده.دراین ده روز علی هرطور که میتوانسته ازمادرش تشکر کرده وهمینطور از خدا وحضرت زینب(س).امشب سمیه وخانواده اش،علی را برای افطاری به خانه شان دعوت کرده اند. 🌷🌷🌷 دکمه زنگ را میفشارد ونگاهی به حودش درآینه در می اندازد.پیراهن سورمه ای رنگی که آستین هایش را سه ربع تازده،باشلوار مشکی رنگ پوشیده وموهایش راهم به طرف بالاشانه زده.چند لحظه بعد،صدای آرام سمیه می آید:بفرمایید. وبعد در باز میشود.داخل میشود ودررامیبندد.ازحیاط میگڋردووارد خانه میشود.سمیه و سمانه خانم کنار در ورودی ایسناده اند.باورود علی سلام میکنند. _سلام.ببخشید مزاحم شدم. سمانه خانم:چه مزاحمتی؟بیابشین. به طرف مبل تک نفره رفت و روی آن نشست.سمیه و سمانه خانم هم روی مبل روبروی علی نشستند. _آقامهدی وسینا کجان؟ سمانه خانم:سینابالاست،مهدی ام الانا پیداش میشه. _بله. +ببخشید دیگه علی جان،چایی نمیشه بیاریم. _نه بابا.خواهش میکنم،ماه رمضونه دیگه. نگاهش را به سمیه که سارافون گلبهی با روسری طوسی پوشیده دوخت:خوبی شما؟ سمیه لبخندی زد:بله. _خداروشکر... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) ﺭﻓﺖ... شهید عبدالصمد فخار علاقه و عشق عجیبی به حضرت امام رضا (ع) داشت . یکی از آرزوهای او این بود که پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر ثامن الحجج طواف داده شود . پس از شهادت شهید فخار، به علت اشتباهی که به خواست خداوند در تقسیم شهدا پیش آمده بود بدن مطهر او را به عنوان یکی از شهدای دیار خراسان به مشهد مقدس فرستادند، تنها زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنت دیرینه او را به دور قبله دل و مزار امام طواف داده بودند . بدن ﻣﻂﻬﺮ شهید, به مشهد رفت و پس اززیارت امام رضا (ع) به کازرون بازگشت و به خاک سپرده شد. 🏴🏴 ﺻﻤﺪ ﻓﺨﺎﺭ🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 اتل متل یه بابا، دلیر و زار و بیمار 🌿 اتل متل یه مادر، یه مادر فداکار ⚪️👆 ابوالفضل سپهر، شاعر بسیجی که به سبک عامیانه شعر می گفت. او در سروده هایش به توصیف مظلومیت جانبازان و خانواده های آنها و نیز بازماندگان شهدا می پرداخت. سپهر عمر زیادی نکرد و در ۲۸ شهریور ۱۳۸۳ در سن سی سالگی بر اثر بیماری درگذشت. او تا پیش از آن در دوران کودکی و نوجوانی در چندین فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بازی کرد. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🎞👆 ابیاتی در مورد جانبازان موج انفجاری و غم و رنجی که خود و خانواده آنها باید تحمل کنند.😞😞 🎤سراینده و شاعر: ابوالفضل سپهر ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ ۲۸ شهریور ۱۳۸۳ --- سالروز درگذشت شاعر، بازیگر و هنرمند بسیجی، مرحوم ابوالفضل سپهر 🌴 روحش با شهدای عزیز محشور باد🤲 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم
🌹شاعره شهیده صدیقه رودباری 📝دوران نوجوانیش در سالهایی سپری شد که سرزمینمان در پیچ وتاب روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.در ان روزها او خود را به به خیل عظیم وخروشان ملت می رساند ودر تظاهراتها شرکت می کرد وتا صبح نیز به مداوای مجروهان می پرداخت. آنقدر فعال بود که در زمان تحصیل بارها اورا در پشت بام مدرسه در حال فعالیتهای انقلابیش می یافتند. روح نا ارامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود... 5 خرداد سال 59، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیتهای جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها بود. صدیقه در آخرین تماس تلفنی اش به خانواده گفته بود که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..." 💐شهادت به دست منافقان چند نیروی خانم دیگر وارد شهر بانه شده بودند و به گروه جهاد ملحق می‌شوند. درست روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ بود و صدیقه در اتاقش مشغول تعلیم اسلحه به این گروه جدید بوده که ناگهان یکی از آنها تیری به سمت او شلیک می‌کند. او هم بدون اینکه داد و فریادی بکند، در حالی که خون از چادرش بر روی زمین جاری شده بوده، از اتاق خارج می‌شود و وقتی برادران سپاهی می‌پرسند چه اتفاقی افتاده می‌گوید: چیزی نشده، نترسید! من تیر خورده‌ام! بلافاصله او را به بیمارستان می‌برند و در آنجا هم به همه روحیه می‌داده و دائم می‌گفته چیزی نیست نگران نباشید. حدود دو ساعت بعد هم قلم و کاغذ می‌خواهد و وصیت نامه‌اش را می‌نویسد و بعد به شهادت می‌رسد.
میانبر رسیدن به خدا "نیت" است کار لازم نیست بکنیم کافی است کارهای را به خاطر انجام دهیم اگر تو این کار باشی شک نکن بعدی تویی... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 20 September 2023 قمری: الأربعاء، 4 ربيع أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️4 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️5 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️13 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️30 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
علیه السلام : حقیقت ایمان انجام واجبات و دوری از محرمات(گناهان) است. 📓تحف العقول ص۴۹۵
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا #شهید_وحید_درخشانی نام پدر: محمد تولد: ۱۳۴۷/۷/۲ محل تولد: تهران میزان تحصیلات: سوم دبیرستان رشته ریاضی فیزیک شهادت: ۱۳۶۷/۵/۴ محل شهادت: شلمچه عملیات: دفاع سراسری (غدیر) گردان: حضرت قاسم علیه سلام یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام مسئولیت: مسئول مخابرات تیپ یکم و با حفظ سمت بیسیمچی مزار: تهران، بهشت زهرا(سلام الله)، قطعه۲۱ #خاطره_ای_ازشهید ✍ _دورانی که وحید به مهد کودک می‌رفت ما در خانه معمولا مداحی و سخنرانی‌های آقای کافی را به طور مداوم گوش می‌دادیم. وحید با سن کمی که داشت آن سرود‌ها و شعر ها را به ذهن می‌سپرد. روزی مربی‌شان در مهد از آنها پرسیده بود چه کسی بلد است شعر بخواند؟ وحید دستش را بالا برده و بیتی را خوانده بود. از آن جایی که مربی‌اش مخالف انقلاب بود، او را حسابی سرزنش و گوش‌زد کرده بود که دیگر هیچ‌وقت از این شعرها نخواند. ابیاتی که خوانده بود، چنین بود: فاطمه‌جان، فاطمه‌جان، دل به تو بستیم محبان تو هستیم نظر کن به عنایت، به فردای قیامت 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و #شهید_وحید_درخشانی_صلوات🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸
💞معرفی شهید 💞 💥پیشکسوت‌جوانمردی‌و‌پهلوانِ‌کشتی💥 🌷شهید سردار حاج شاهرخ دایی پور متولدسال 1340 در شهر کرمانشاه در مبارزات حق‌طلبانه مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی فعالانه مشارکت جست و با شروع تجاوز دشمن بعثی به میهن عزیزمان به صورت بسیج نیروی مردمی در دفاع مقدس حضور پیدا نمود . 🌺شهید دایی پور در طی 85 ماه حضور در جبهه‌ها به افتخار جانبازی نائل آمد و در مسئولیت‌های مختلف از جمله فرماندهی یگان‌های توپخانه، ادوات و ضد زره لشکر نبی اکرم(ص) و قرارگاه نجف خدمت نمود و نیروهای زیادی را در این دسته‌ها تربیت نمود. 💥شجاعت و دلاوری‌های نامبرده در عملیات‌های مختلف جنگ زبان زد همرزمان و مسئولین دفاع مقدس شد بطوری که بارها مورد تقدیر و تشویق فرماندهان سپاه قرار گرفت. بعد از پایان جنگ با استفاده از تجربیات خود در دفاع مقدس به آموزش دانشجویان دانشکده دافوس سپاه پرداخت و در تربیت شاگردان بسیاری در مدیریت‌ها و مسئولیت‌های مختلف مشارکت بسیار موثری ایفا نمود. همچنین در طی این دوره موفقیت‌های زیادی در کسب قهرمانی رشته های کشتی و غواصی در سطح نیروهای مسلح کشور داشت و شاگردان بسیاری نیز تربیت نمود. ✅ این شهید والامقام جسارت به حرم حضرت زینب(س) توسط عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بین‌الملل را بر نتافت و داوطلبانه به دفاع از حرم مطهر اهل بیت(ع) شتافت و مدت‌های مدیدی با مسئولیت‌های مختلف مستشاری در جبهه مقاومت خدمت نمود و نهایتا یکم تیر ماه 1397 در سوریه به آرزوی دیرینه ی خود نائل آمد و به یاران و دوستان شهیدش پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا حاجتت رو نمیدن؟ ناامیدی؟ با شهدا قهر کردی؟ فکر میکنی نگات نمیکنن؟ صداتو نمیشنون؟ حتما گوش کنید تا جواب سوالهارو بگیرید👆👌🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست علی پی در پی دنبال کارهایش بودتا هرچه زودتر برود. 🌷🌷 ده روز از شب رضایت عاطفه خان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست و یک سینا از پله ها پایین آمد‌،علی ازروی مبل برخاست وسلام کرد. سینا جواب سلامش داد وبه طرفش رفت. دستش رابه طرفش گرفت.علی،گرم دستش رافشرد واحوالش را پرسید. +شکرخدا.خوبم. _خداروشکر. روی مبل نشستند.چندلحظه بعد صدای زنگ تلفن علی دراتاق پیچید،تصویر حسین روی صفحه گوشی نقش بست. ببخشیدی گفت وپاسخ داد:بله؟ صدای پرانرژی حسین در گوشش پیچید:سلام شهید زنده.وپشت بندش میخندد. علی لبخندی زد:سلام،چیشده کبکت خروس میخونه! +بگم چیشده؟ _بگو. +مژده بده که پس فرداعازمیم ان شاالله. علی متعجب به سمیه خیره شد وچیزی نگفت. +چیشد؟سوریه نرفته شهید شدی؟ _حسین کارام درست شده؟ +بعله.حالابگو بهم چی میدی بهت خبر خوش دادم؟ _توهرچی بخوای برای این خبرت بهت میدم. +نه بابا.هیچی نمیخام.توام فوری وسایلاتو جمع کن. _فعلا که خونه نیستم +کجایی؟ _بعدا. +باشه.فعلا یاحق. _ممنون ازخبر خوشت.حق نگهدارت. گوشی رااز گوشش جدا کرد وروی عسلی گڋاشت و ببخشیدی گفت. سینا:رفیقت بود؟ _بله.ان شاالله اگه خدابخواد پس فردا عازمیم. همه بهت زده نگاهش میکردند. به سمیه نگاه کرد.سمیه اشک هایش را که بی اجازه روی گونه ریخته بودند،ماک کردولبخندی محزون زد:مبارک باشه. علی هم لبخندی زد:مچکر... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست و دو نمازشان راخواندند وبعدافطار کردند.علی بسم اللهی گفت و خرمایی دردهانش گڋاشت:قبول همگی باشه. آقامهدی:ممنون.قبول حق...پس فردامیرید؟ _بله ان شاالله +ان شاالله. بعدجمع کردن میز،همه به هال رفتند وکنارهم نشستند.علی گوشی اش را برداشت و برای سمیه تایپ کرد:داری سخت میکنی رفتنو برام سمیه.. صدای گوشی سمیه بلند شد.بعدازچنددقیقه پاسخ داد:سخت هست برای من رفتنت...دوست داشتم حداقل شبای قدروباهم بریم هیئت... _توابنجا عزاداری کن من اونجا.انگار کنارهمیم. +بعداباهم حرفمیزنیم،الان زشته. _باشه... 🌷🌷🌷 کلید راچرخاند ووارد خانه شد.کسی درهال نبود وچراغهاخاموش بودند.ازپله هابالاوبه اتاقش رفت.لباسهایش راعوض کردوروی صندلی نشست.دفترش راباز کردوپایین(امشب بالاخره مامان رضایت داد)نوشت:امشب ۱۶ماه رمضون سال۱۳۹۵بعدازتلاشهای فراوان ودعاونذر ونیاز وچله حضرت زینب (س)طلبید.کارام درست شده و ان شاالله پس فرداعازمم.خدایاشکرت،شکرت،شکرت،شکرت. نفس عمیقی کشیدوسرش رابه صندلی تکیه داد:امام حسین(ع)ممنونم که اجازه دادی تورکابت خدمت کنم.کمکم کن بتونم به دوری از سمیه عادت کنم..زیادی بهش وابسته شدم..کمکم کن همونطوری که خودت از عزیزات گڋشتی،منم بگڋرم وکم نیارم تواین راه.... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
یکی از آشنایان خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد،شهید پلارک بهش‌ گفت: من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم...فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید،همچنین زبان‌تان را نگه دارید در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد...