eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ امام على عليه السلام: 📌 كسى كه كمتر اعتماد كند، به سلامت ماند؛ كسى كه زياد اعتماد كند پشيمان شود «مَن أقَلَّ الاستِرسالَ سَلِمَ، مَن أكثَرَ الاستِرسالَ نَدِمَ» 📚 ميزان الحكمه؛ ج۱۲؛ ص۲۰۰
بین بچه های یگان معروف بود به محمد عشقی... چون عاشق بود🍃 یه تسبیح هزارتایی داشت که خودش درست کرده بود و بعد نماز باهاش میفرستاد ، دائم ذکر میگفت حتی تو ماموریت زمزمه میکرد... قاری قرآن هم بود روز آخرم که بچه ها رفتن بالاسرش میگن لباش تکون میخورد و آروم ذکر یازهرا میگفت.‌..💔 راستی یکی از ترکشهای خمپاره به پهلوی یوسف خورده بود... شک ندارم دم آخری خود مادرمون خانم فاطمه‌زهرا(سلام‌الله‌علیها)اومد برا بدرقه اش...😔 تکاور پاسدار 🌷یادش با ذکر
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ سلام یا زهرابه سبک سلام فرمانده 🌸 عهدمیبندم که حافظ دین وچادرت باشم
نماز سکوی پرواز 04.mp3
4.02M
4 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣تا زنده ای؛ از نردبان نماز، بالا برو. وگرنه،بعد از تولدت به برزخ برای دو رکعت نماز، التماس می کنی. 💓تا دیرنشده خودتو درآغوش خدا رها کن
حسین طاهری.mp3
9.46M
مهر مادری بارونه قلب من به تو مدیونه...🖤 🥀العجل، یا منتقم فاطمه🥀
به نام خدا سلام رمان جدید رو شروع میکنیم به نام نویسنده اش هم شهید سید طاها ایمانی هستش ان شاءالله که مورد پسندتون باشه و اینو هم بگم که تمامی رمان های شهید ایمانی براساس واقعیت هست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان 💗 💗 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1_678532467.mp3
4.38M
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗موزیک انتخاب شده رمان مردی در آینه💗 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان 💗 قسمت1 همیشه همینطوره ... از یه جایی به بعد می بری ... و من ... خیلی وقت بود بريده بودم صداش توی گوشم می پیچید ... گنگ و مبهم ... و هر چی واضح تر می شد بيشتر اعصابم رو بهم می ر یخت ... هی توم ... با توئم توم ... توماس ... چشمات رو باز كن ديگه ... عصبی شده بودم ... دیگه داشت با تمام وجود روی مغزم راه می رفت ... اونم با كفش های میخ دار ... اما قدرت تكان دادن دستم یا باز كردن دهنم رو هم نداشتم ... به زحمت تكانی به خودم دادم شاید دست از سرم برداره اما فايده نداشت ... حالا ديگه داشت با لگد می زد به تخت ... به زحمت لای چشمم رو باز كردم ... اولین شعاع نور، بدجور چشمم رو سوزوند ... لعنتی هیچ جور بی خیال من نمی شد ... به زور دوباره لاشون رو باز كردم ... تصویر مات چهره اوبران در برابرم نقش بست ... بلند شدم و نشستم .... سرم داشت می ترکید ... انگار داشتن توش، سرب داغ می ر یختن ... به اطراف نگاه كردم ... - من اينجا چه غلطی می كنم... هنوز مغزم كار نمی كرد ... با تمسخر بهم نيشخند زد ... تو اینجا چه غلطی می كنی... همون غلطی رو كه نباید بكنی ... تا كی می خوای اینطوری زندگی كنی می دونی دیروز ... صداش مثل چنگك روی شیارهای مغزم كشیده می شد ... معده ام بدجور داشت بهم می پیچید ... دیگه نتونستم خودم رو كنترل كنم ... لعنت به تو توماس ... سلول رو به گند كشیدی ... من احمق رو باش كه واست قهوه آورده بودم ... برو گمشو لوید ... دست از سرم بردار ... چند قدم رفت عقب ... نگاش نمی كردم اما سنگینی نگاهش رو حس می كردم ... اومدم بلند بشم كه روی استفراغ خودم سر خوردم و محكم وسط سلول پخش زمین شدم ... دستم رو گرفتم به صندلی و خودم رو كشيدم بالا ... نمی دونم چرا توی آشغال رو اخراج نمی كنند سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه كردم ... انزجار خاصی توی چشم هاش موج می زد ... یه پرونده جدید داریم ... زودتر خودت رو تمیز كن قبل از اينكه سروان توی این كثافت ببیندت ... قهوه رو گذاشت كنارم و رفت بيرون ... و من هنوز گیج بودم... اونجا ... توی سلول چه غلطی می كردم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت2 قهوه رو برداشتم و رفتم بيرون ..افسرپشت ميز زل زده بود بهم ... چهره اش جدید بود ... نهایتاً بیست و چند ساله ... سرم تير ميكشید ... تحمل نگاهش رو نداشتم ... به چی زل زدی تازه كار... هیچی قربان ... و سریع سرش رو انداخت پایین ... قهوه رو گذاشتم روی میزش و رفتم رختكن ... شلوارم رو عوض كردم و بدون اينكه برم سمت دفتر، راهم رو گرفتم طرف در خروجی ... هی كجا میری ... با بی حوصلگی چرخيدم سمتش ... می بینی دارم میرم بیرون ... كور نيستم دارم ميبینم ... منظورم اینه كدوم گوری میری...همین چند دقيقه پیش بهت گفتم یه پرونده جديد داریم ... منتظر نشدم جمله اش تموم بشه ... رفتم سمت خروجی ... توی ماشین منتظرت میمونم ... در ماشین رو باز كرد ... تا چشمش به من افتاد با عصبانيت، پرونده های دستش رو پرت كرد روی صندلی عقب ... با معده خالی ... همین چند دقيقه پیش هر چی توی شكمت بود رو بالا آوردی... هنوز هيكلت بوی گند میده ... اون وقت دوباره ... هر احمقی می دونه قهوه ... هر چقدرم قوی خماری رو از بین نمی بره ... شیشه های ماشین رو كشید پایین ... و با عصبانيت زل زد توی صورتم ... میدونی چیه توم... من یه احمقم كه نگران سلامتی توئم ... و اینکه معلق یا اخراجت نكنن ... اما همه اش تا الان بود ... دیگه واسم مهم نيست ... هر غلط میخوای بكنی بكن ... دیگه نمی تونم پشت سرت راه بيوفتم و كثافت كاری هات رو جمع كنم با بی حوصلگی چشمم رو چرخوندم و نیم نگاهی بهش انداختم ... من ازت خواسته بودم كثافت كاری هام رو جمع كنی... تکیه دادم به صندلی و چشم هام رو بستم ... وقتی رسیدم صدام كن ... صحنه جرم ... مقتول: کریس تادئو ... 16 ساله ... سفیدپوست ... دانش آموز دبيرستانی ... ساعت تقریبی قتل 9 :صبح ... برداشت اول از علت مرگ ... خونریزی شدید بر اثر برخورد ضربات متعدد چاقو ... دو ضربه به شكم ... سه ضربه به پهلو ... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
✳️ قنبرِ درِ خانهٔ «علی» شدن آسان نیست! 🔻 برادران عزیز! آنچه ما وظیفه داریم این است که خود را شایستۀ انتساب به آن خاندان کنیم. البته منتسب بودن به خاندان رسالت و از جملۀ وابستگان آن‌ها و معروفین به ولایت آن‎‌ها بودن دشوار است. در زیارت می‌خوانیم که ما معروفین به دوستی و محبت شما هستیم؛ این وظیفۀ مضاعفی را بر دوش ما می‌گذارد. ‼ این‌طور نیست که قنبرِ درِ خانۀ علی علیه السلام شدن، کار آسانی باشد. این‌گونه نیست که «سلمان منّا اهل البیت» شدن کار آسانی باشد. ما جامعۀ موالیان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیه‌نشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشه‌نشینان خاک درگه ماست». دلمان می‌خواهد که اهل بیت دربارۀ ما این‌طور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با «ادعا» به‌دست نمی‌آید؛ این «عمل» و «گذشت» و «ایثار» و «تشبه و تخلق به اخلاق آنان» را لازم دارد. 📚 از کتاب | مجموعه بیانات دربارهٔ حضرت فاطمه (س) 📖 صص ۱۳۱_۱۲۹ 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢رفیق حواست هست ی روزی این دهن هامون همه پر از خاک میشه ... فقط یادت باشه حسرت حسین گفتن روی دلت نمونه ...💔 🌿بلند بگو مظلوم حسین ✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ابرو داری کن واسه این گدایی که دلش شکسته 🔹20آذر ماه 1402سالروز تکاور شهید مدافع وطن امین افشاری پور متولد سال1368 شهر کرمان، پرسنل یگان تکاوری ۱۱۴ بم حدود ساعت ۲۲:۳۰ ،در حال گشت زنی در محورهای فرعی و مواصلاتی ریگان بود که با یک دستگاه خودرو از قاچاقیان و اشرار مسلح درگیر شده و به شهادت می رسند.
💢قدیمی ها این تقدیر نامه خوب یادشون هست #قدیمی #خاطرات 🌷تقدیر نامه شهید اردشیر رشیدی 🔹شهید اردشیر رشیدی فرزند احمدخان متولد 1341/03/15 محل تولد : کرمانشاه تاریخ شهادت : 1373/09/20 محل شهادت : منطقه ازگله جوانرود 🔹شهید مدافع وطن اردشیر رشیدی در تاریخ20 آذر ماه ۱۳۷۳ در منطقه شیخ صالح جوانرود در حین انجام ماموریت به شهادت می رسد. 🌺شادی روح شهید والامقام صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊قدرت شهدا 🌹دایورت شماره حاج حسین یکتا به حاج حسین کاجی ✅حتما ببینید
#شهیدانه 💢خواستیم با حرف‌هایمان، راه شهدا را ادامه دهیم اما دیدیم راه شهدا رفتنی‌ است نه گفتنی. 🔹این زندان دنیا، این گناهانِ بی‌شمارمان آخر لنگ می‌کند پای رفتن را..! #با_شهدا_گم_نمی_شویم #قدیمی #خاطرات 🔻شهیدمحمود غیاثی در پنجم اسفندماه سال 1338در شهر یزد به دنیا آمد. محمودتحصیلات ابتدایی خود را در دبستان صدیق و دوره‌ي متوسطه را در دبیرستان امیرکبیر گذراند. 🔻آن بزرگوار، بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و نیز اخذ مدرک دیپلم، برای خدمت به اسلام و مملکت خود عازم خدمت سربازی شد. آن رزم آور شجاع بعد از 8 ماه خدمت، عاقبت در صبح روز 21آذر ماه سال 1359، هنگامی که در سنگر به نماز ایستاده بود، توسط مزدوران به شهادت رسید. 🔻پیکر آن شهید که در سقّز (کردستان) خون پاکش را نثار راه حق نمود، در روز 23 آذر یـعنی دو روز بـعد از شـهادتش روی دست مردم شهید‌پرور یزد تشیيع و در گلزار شهدای خلدبرین به خاک سپرده شد. 🌷انتشار تصاویر قدیمی شهید به مناسبت سالگرد شهادت ...شادی روحش صلوات
و من یقین دارم که آخر روزی دوست داشتنِ تو عاقبت به خیرم می‌کند 🔻شهيد اكبر واحدی در سال 1338 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد، دوران ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تهران سپری كرد. در دوره ي تحصيلاتش هميشه شاگرد كوشا و نمونه اي بود. بعد از به اتمام رساندن دوران دبيرستان در دانشگاه اصفهان به تحصيل در رشته فيزیک مشغول شد كه بعد از دوسال با آغاز انقلاب فرهنگی با فعاليت در كميته به جبهه رفت و در سن 21 سالگی شربت شهادت را نوشید. 🔻شهید واحدی در مورخه نوزدهم آذر ماه سال پنجاه و نه در اوایل حمله نیروهای دشمن مزدور بعثی به جنوب کشور در نبرد با کافران بعث و در راه دفاع از خاک و آرمان های ایران اسلامی به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا