eitaa logo
مهمات فرهنگی و تشکیلاتی
298 دنبال‌کننده
716 عکس
542 ویدیو
296 فایل
به نام خدا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا ای اهل ایمان! سلاح ها و ساز و برگ جنگی خود را برگیرید، پس گروه گروه یا دسته جمعی [به سوی جنگ با دشمن] کوچ کنید کانال ویژه ارائه محتوا
مشاهده در ایتا
دانلود
5 بند، آدم را می‌برد وسط پایگاه‌های بسیج دهه شصت. جایی شبیه مسجدهای بین راهی! پوسترهای قدیِ رهبری و حاج‌قاسم. بنر اسلیمی محراب. یک کارتون موزی خاک‌گرفته پر از کتاب‌های زردِ مذهبی. با انبوهی از کاغذهای آچارِ حدیثِ نماز و روزه روی دیوارها. اگر کار فرهنگی نمی‌کردند اثرش روی زندانیان بیشتر بود! دور اتاق نشستند. گفتم «نیومدم بازجویی؛ می‌خوام حرف دل‌تونو بشنوم!» پسری آبادانی گفت: «که پرونده‌مونو سنگین‌تر کنی!» یکی با لهجه اصفهانی دنباله حرفش را گرفت «بالا سرمون که دوربینه! شنودم که هست، تو هم خوب رو بازی می‌کنی که شک نکنیم!» گفتم «بسیجی پوششی رفته بود قاطی قاچاقچیا. سرسفره نمک ریخت کف دستش و زبون زد!» یخ جمع کم‌کم باز شد. بعضی هنوز از سر غیظ سرشان را بالا نمی‌آوردند. با رگ گردن متورم و نیش و کنایه حرف‌توحرف شدند. گرانی، تبعیض، اختلاس. نه خبری از بود، نه اصفهانی تیتری بچه‌ها را معرفی کرد: استاد مسلط به دوازده زبان، دانشجویِ ترم آخر پزشکی، نمایندگی کاشی، سرشیفت کارخانه. خودش هم سه‌تا مدرک بین‌المللی آشپزی و اغذیه داشت با رستوران‌های زنجیره‌ای ایتالیایی در اکثر شهرهای ایران. - جای اینا اینجاست؟! فقط می‌شنیدم. همه شاکی بودند که ما بی‌گناهیم، تر و خشک را با هم سوزانده‌اند. آبادانی اشاره کرد به یکی. - اینو می‌بینی؟! جلوی پاساژ صدف پلیس ازش می‌پرسه: کارت چیه اومدی اینجا؟ میگه: با باتوم و اسپری فلفل میفتن به جونش. تا بیاد ثابت کنه بوده دهنش به این شکل سرویس شده! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
10 دکتر پای تلفن ایستاده بود. دنبال پارتی. طبق لیست همه نوبت دارند برای تماس. با کارت تلفن و سیستم شارژ به روز. سراج اعلام کرد: "کسی شام سفارش داره؟!" _منو بازه؟ گفت: "اگه کسی غذای زندونو نمی‌خواد میتونه از رستوران بگیره؛ پیتزا، همبر، پیراشکی" بد بی‌راه نمی‌گفتند به اینجا؛ طبق قرار قبلی، باید کم‌کم می‌زدم بیرون. از بچه‌ها خداحافظی کردم. سراج پاپی شد شام بمانم. _ آش رشته داریم! نباید بدقولی می‌کردم. تا نشستم داخل ماشین رفتم سراغ گوشی‌. یک‌عالمه تماس بی‌پاسخ. زنگ زدم به قاضیِ ناظرِ زندان؛ آقای مهدی. با خنده گفتم: "ملتو فله‌ای ریختید تو گونیا!" _وسط دعوا حلوا پخش نمی‌کنن؛ هرکی تو شلوغی بوده دستگیر شده؛ ولی هشتاد درصدشون که سیاه‌لشکر بودن همون شب با تعهد آزاد شدن. اینایی که موندن حتما یه خبط و خطایی داشتن! قصه آن را گفتم. _آقایون تو ظهر رفتن جلو پاساژ صدف، قبل تعطیلی مدرسه دخترونه، ترافیک مصنوعی درست کردن و شعار دادن و جدا از تور لیدری، لیدر اغتشاش هم بودن! به آقای مهدی گفتم: "اینا سوژه جذاب نیستن برا من!" خندید: "فردا می‌فرستمت پیش " _اسم مستعارشه؟! _نه! گفتم شاید مثل فامیل خودش که اسم است، بنفشه هم فامیل یکی از آقایان باشد. _هماهنگ می‌کنم برو کمرم رگ‌به‌رگ شد. ؟! ⭕️ادامه دارد... ✍️ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht