- هَمقرار'
🏴|…
#جوهرعشق
|بسم رب ڪربلا ۶ |
[ #عمرزیادۍنبود.. ]
لب های ترک خورده اش مادر را بےتاب کرده، هے گهواره را تکان مےدهد و طفل آرام و قراری ندارد، رباب، علےاصغرش؏ را بلند مےکند و گرم در آغوشش مےفشارد، اشکهایش پوست لطیف کودک را تر مےکند، کودک همچنان بےتاب است و گریههایش دل مادر را مےلرزاند، پاهای کوچکش را تکان مےدهد مادر سرش را جلوتر مےبرد و شامهاش پر مےشود از رایحه گردن جگر گوشهاش !
چند باره نفسش را با همان رایحه تازه مےکند، بوی بهشت زیر بینےاش مےپیچد، گردنش را مےبوسد و دوباره عقب مےکشد و خیره اش مےشود :
عزیز جان و دلم ! علے کوچک من !
طاقت بیار، جان مادر !
عمو عباست (ع) آب مے آورد
تاب بیاور تا عمو بیاید !
ناگهان گریه اش شدت مے گیرد و مژگانش خیس تر مے شود !
یادش رفته بود.. عمویے دیگر نیست
و این جهان تهے از علمدار است...
کسے یال خیمه را کنار مے زند، زینب'س' نگاهے به رباب و طفلش مےکند، سپس کودک را به هوای آغوش پدر از مادر مےگیرد، رباب با دلهره به چهره علے کوچکش'ع' مےنگرد، پوست لطیف و لبهای نازک ترک خوردهاش را از نظر مےگذراند و روی گردنش ثابت مے ماند ..
کودکش تازه گردن گرفته است !
.
.
.
حال رباب بود و گهواره ای که خالے از علےاصغر'ع' بود ! آب آزاد شده بود و او رغبتے به آب نداشت! وقتے نوردیدهاش نباشد، آب که سهل است، دنیا هم مقابل دیدگانش ارزشے ندارد ..
دیر بود ؛ برای آزاد شدن آب
زود بود ؛ برای بے پسر شدن
شش ماه که عمر زیادی نبود ، بود؟ 💔
✍️بهقلم سنا لطفے 🍃
پ ن:
نمیدانم اما مادرَم میگفت :
بچِه در شش ماهگے تازه گردن میگیرَد ..
#میمساداتهاشمے
پ ن:
طفل من تیر نمےخواست ،
نسیمے بس بود 💔
+به وقت روز هفتم محرم ۱۴۴۲ 💔
.
.
#گردراینغم
#جانبدهم_رواست ..
🖤|• @tasmim_ashqane •°