🔶️نقش مشهد در انتقال دو توقیع
🔹️از دیرباز تاکنون، پژوهشهای انجام شده پیرامون دو توقیع از ناحیه مقدسه به شیخ مفید، احتجاج طبرسی را قدیمیترین منبع دستیاب آن میدانستند.
اکنون و پس از دسترسی به اقدم نسخِ خطیِ مصباح المتهجد شیخ طوسی که در کتابخانه آستان قدس رضوی است، میتوان سخن دیگری گفت. کاتبِ این نسخهی خطی مصباح، عبدالجبار بن علی بن منصور نقاش رازی به سال 502ق است. او پس از اتمام نسخهبرداری، در ضمیمهای که به نص مصباح دارد، این دو توقیع را نیز میآورد (وی این دو توقیع را یا از ضمیمهی احتمالیِ کاتب قبلی که ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ماوراءالنهری است دیده یا از جایی دیگر).
البته تقدم این نسخه مصباح بر احتجاج طبرسی، دلیل محکمی بر این نیست که طبرسی از روی این نسخه، توقیعین را نقل کرده است. بماند که اقدمیت این نسخه بر احتجاج قطعی نیست؛ شاید طبرسی احتجاج را قبل از این تاریخ نوشته باشد.
نسخه مصباح به نص کاتبِ آن در مشهد کتابت شدهاست.
چگونگی انتقال نص توقیعین به مشهد پس از گذشت 90 سال از صدور (علی فرض صدوره) و بنای مفید بر اختفاء، پژوهشی میطلبد.
https://t.me/tavanerejal
🔶️دو راویِ پیگیر
🔹️حُجر بن زائدة و عامر بن جُذاعة
در چندین روایت، این دو راوی در کنار یکدیگر حضور دارند. سبک فکری ایشان نیز در حوزه امامشناسی یکسان مینماید. روایات مدحشان در کنار روایات مذمتشان نیز تعارض نماست (کافی ج15 ص820، اختصاص ص8و62، کشی ج2 ص613، 615، 456 و 708).
بر اساس این روایات، این دو دوست این روحیه را داشتهاند که زعم خویش از انحراف افراد خاص را به اطلاع امام برسانند. در مورد مفضل و ابوحمزة ثمالی (با احتمال سوء برداشت ابوحمزه نسبت به این اطلاعرسانی) چنین بودهاست.
در میان بودن پای مفضل و انتقاد این دو راوی در مورد اعتقاد وی به رازقیت امام و نیز تعارض روایات مدح و ذمشان، همان بحث دیرین اختلاف مراتب و سخن گفتن امام با افراد بر اساس مراتب درکشان را تداعی میکند. بحث تعمد امام بر اختلاف افکنی میان شیعه با اهداف خاصی که در جای خودش بحث شده نیز، این تعارضات را توجیه میکند (البته حجر بن زائده نیز اهل نقل فضائل بودهاست-بصائر ج1 ص74، 116، 292 و 322-).
درود خدا بر مفضل بن عمر، ابوحمزه ثمالی، حجر بن زائده و عامر بن جذاعه
https://t.me/tavanerejal
🔶️حزن و عید
🔹️نیمهی شعبان، آغاز حیرت
معروف است که علی بن محمد سمری، آخرین نائب خاص امام عصر علیه السلام است. حکمت پروردگار چه بود که باید وی روز نیمهی شعبان از دنیا رود، خود آگاهتر است.
جناب سمری، شش روز قبل از فوت خویش به وسیلهی نامهای از سوی امام عصر، از زمان مرگش آگاه شد و به ساماندهی امورش پرداخت.
نقل است که در روز نیمهی شعبان در بستر احتضار بود. شیعیان نزدش گرد آمدند که: ای بزرگوار! قرار است پس از تو چه کسی بین ما و اماممان رفتوآمد کند؟ چه کسی پرسشهای ما را به وی منتقل کند و پاسخ آن امام را به جان ما بنوشاند؟
علی در حالی که به چشمان منتظرِپاسخِ شیعیان مینگریست به سختی پاسخ داد: لله امر هو بالغه، سپس جان داد.
نویسندهی این سطور وقتی خویش را جای شیعیانی که نعش بیجان سمری را دیدند و فهمیدند که دیگر امام ظاهر ندارند میگذارد، حیرت و غم را عجیب حس میکند.
الهی، امرخود را برسان ...
🔸️کمال الدین، ج۲، ص۵۰۳و۵۱۶
https://t.me/tavanerejal
🔷️کَشّیها
نقش شهر «کَشّ» در رونق حدیث شیعه مانند تمام ماوراءالنهر(فرا رود)، هنوز آنچنانکه باید و شاید پژوهیده نشدهاست. اگرچه این شهر در قرن هشتم به «شهر سبز» تغییر نام پیدا کرد، اما نام مرحوم کشّی و رجالش هنوز برای ما، کَشّ را آشناتر از هر نام دیگری حفظ کرده است.
انتقال حدیث از حوزههای حدیثی اصلی به شرق بلاد اسلامی و ماوراءالنهر، امر آسانی نبود. تلاش راویانی مانند جبرئیل بن احمد فاریابی، محمد بن مسعود عیاشی، حمدویه بن نصیر، ابراهیم بن نصیر، محمد بن نصیر و همین محمد بن عُمر بن عبدالعزیز کشی بود که شیعه را در این خطه زنده نگاه داشت.
درست است که اینان روایات عراق و قم و خراسان را به این جغرافیای متمدنِ آن روزگار رساندند؛ اما از همان خطهها، محدثینی بودند که تراثِ بربادرفتهی خود را با واسطهی کشّیها بازیابی کردند.
کشّیها ادامه دهندهی مکتب هشام بن حکم و یونس بن عبد الرحمن هستند و روایات مذمت زراره را که کم هم نیست، رواج دادند.
شهر کشّ (شهر سبز) در جنوب ازبکستان امروزی قرار دارد.
📚رجال کشی، ص ۱۴۴-۱۶۳
رجال طوسی، ص ۴۱۸
کمالالدین، ج۱، ص۳۱۵و۳۲۹و۳۵۱و۴۸۰و...
لسان المیزان، ج۲، ص۹۴و۹۵
مقاله «کشها و کشیها»
مقاله «جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر»
https://t.me/tavanerejal
🔶️ اخباری و اصولی، عنب و انگور
شیخ یوسف بحرانی (م1186ق)، نماد مقاومت اخباریگریِ معتدل در مقابل اصولیگری است؛ اما او از جایی به بعد تصمیم میگیرد که این منازعات را ادامه ندهد. شیخ در آخرین مقدمه از مقدمات دوازدهگانهی حدائق، اعلام میکند که تقسیم عالمان به دو طیف اصولی و اخباری نه به صلاح وحدتِ شیعه، نه دارای سابقه در تاریخِ فقاهت شیعه و نه دارای ثمره و فایده است. او که روزی «المسائل الشیرازیه» را در رد مبانی اصولیان نگاشته بود، در اینجا از تغییر نوعِ برخوردش با این منازعات خبر میدهد. بیشتر مانور محدث بحرانی روی این مطلب است که هیچ دلیل روشنی برای این انشقاق نیافته است. اگر اصولیان ادلهی استنباط را کتاب و سنت و عقل و اجماع میدانند و اخباریان فقط کتاب و سنت، بسیاری از اصولیان پای استنباط که میرسد آنقدر در تحقق و وجود مدلول اجماع نزاع میکنند که دیگر هیچ اثری از اجماع نمیماند. در مورد عقل نیز چنین نزاعی است؛ حتی پژوهشگرانِ اصولی، حکم به عدم حجیت عقل دادهاند.
او در این مقدمه البته به برخی تندرویها از هر دو طرفِ نزاع اشاره میکند و آن را نادرست میداند. از نگاه وی این تندرویها از روی غفلت و وهم و بی اطلاعی از برخی امور است.
خوانش شیخ یوسف از دوگانهی اخباری_اصولی، خوانشی عنب و انگوری است؛ بیهوده و فرسایشی.
البته واقعیتِ زمانِ ما، تحلیل بحرانیِ زمانِ بهبهانی را برنمیتابد. ما هم اخباری دیدهایم هم اصولی. اخباریانی که دیدهایم تقلید ندارند، قواعد اصول فقه مصطلح را نه اینکه نخوانند که مضلّ میدانند، قرآن را به عنوان منبع استنباط قبول ندارند و چیزهای دیگر. اصولیان نیز رفتن به جلسات اخباریان را علامت فسق و خروج از طریق هدایت میدانند و دختر به دو نفر نمیدهند: اخباری و شارب الخمر.
آیا اکثرِ اصولیان و اخباریانِ کنونی، همان تندروهایی هستند که شیخ میگوید؟
خواندن مقدمهی دوازدهم حدائق، به خوانندگان پیشنهاد میشود:
http://lib.eshia.ir/10013/1/167
https://t.me/tavanerejal
میشل تاردیو، تاریخدان بزرگ فرانسوی
او در این روزها و در سن ۸۲ سالگی، مشغول نوشتن کتابی با موضوع بودا و با محوریت روایت شیخ صدوق در کمال الدین از ماجرای بودا و بلوهر است.
@tavanerejal
🔷️ سرنوشت سه کتاب مهم شیعی
🔸️ امان از دست کاتبان نسخه های خطی
کاتبان نسخه های خطی حافظان تاریخ و فرهنگ یک تمدن هستند، امانت داری در انتقال میراث فکری و علمی و کیفیت این انتقال توسط آنها اولین گزینه برای شناسایی و درجه بندی ایشان است، به طور کلی ناسخان به اقسام مختلفی تقسیم می شوند، یکبار کاتب خود از قشر عالمان است و کتاب را برای خود کتابت کرده، که در این صورت قطعاً نسخه دقیق و درست کتابت شده است، صورت دیگر آن است که کاتب از راه کتابت نسخه های خطی ارتزاق می کرده که این دسته بیشترین بخش ناسخان را شامل می شوند، آنها نیز انواع گوناگونی دارند؛ دسته ای از ایشان یا فرهیخته و اهل فضل هم بوده اند و در وقت کتابت مطالب را می فهمیدند و درست قرائت می کردند و صحیح می نگاشتند، اما دستۀ دیگری فقط کتابت می کردند و نه درست سواد خواندن داشتند و نه نوشتن، بلکه به تعبیر صحیح نقاشی حروف می کردند؛ این در حالی است که بعضی از آنها نقاش خوبی هم نبودند و کتابی پر از غلط در می آمیختند که در وقت قرائت و یا تصحیحِ نسخه باید با علوم غریبه فهمید که اصل این کلمات چه بوده است.
البته این مطالب قاعدۀ کلی نیستند تمامی آنها نقض و استثنا هم دارند؛ حال من نمی دانم که کاتب سه کتاب بسیار مهم «تفسیر عیاشی» تألیف ابو نظر محمد بن مسعود عیاشی (ت 320 ق) و «تفسیر فرات» تألیف فرات بن ابراهیم کوفی زیدی (ت 352 ق) و «المستدرک المختار فی مناقب وصی المختار» یحیی بن حسن ابن بطریق حلی (ت 600 ق) از کدام یک از این دسته ها بوده اند ولی آنچه را که الان در مقابل ما قرار دارد کاری است بسیار ناقص که مهمترین بخش یک کتاب حدیثی توسط کاتبان آنها حذف شده است.
ما این سه دانشمند برجسته و حسّاس شیعی (عیاشی، فرات و ابن البطریق) را به کثرت مشایخ و اساتید و میراثی که کتابت و روایت کرده اند، می شناسیم؛ عیاشی میراث دار شیعه در دورترین بخش های کشور های اسلامی یعنی سمرقند، و فرات در قلب تپندۀ دنیای اسلام و مرکز فعالیت تمام فرق اسلامی کوفه، و ابن بطریق در مرکز دنیای تشیع در قرن ششم یعنی حله میزیسته اند که هر یک دارای تألیفات و مشایخ و طرق بسیار زیادی بودند که ما با گوشه ای از آنها آشنا هستیم.
متأسفانه کاتب «تفسیر عیاشی» تمام اسانید روایات این کتاب را انداخته و روایات را بدون سند نقل کرده است. فقط رجال شناسان و تاریخ نگاران شیعه حجم ضرری که این کاتب به تاریخ و رجال شیعه زده است را متوجه می شوند، از آنجا که او عیار روایات عیاشی را برای مفسران و حدیث پژوهان پایین آورده، و از منظر تاریخ پژوهی شیعی نیز با حذف مشایخ و طرق عیاشی که در سمرقند در حال فعالیت علمی بوده است، راه را برای شناسایی عالمان شیعۀ آن دیار بسته است، سرزمینی که آگاهی ما دربارۀ تشیع در آنجا بسیار اندک می باشد و مقداری از شناخت ما با تاریخ شیعه در این سرزمین به آنچه در «رجال کشی» آمده است، محدود می باشد.
همین موضوع دربارۀ فرات کوفی افتاده است؛ او عالمی زیدی مذهب بود که از کتاب او به خوبی واضح است که با شیعیان امامی هم ارتباط مستقیمی داشته و بسیاری از مطالب کتاب خود را از طریق میراث امامیه تنظیم کرده است. و باز کاتب با حذف بخش وسطی اسانید راه شناخت و مصادر او را برای ما دشوار بلکه محال کرده است.
کتاب دیگر «المستدرک المختار» ابن بطریق حلی از علمای شیعۀ امامی است، همۀ ما با کتاب «العمده» او که احادیث مناقب و فضائل اهل بیت (علیهم السلام) از کتب معتبر اهل سنت جمع آوری کرده، را می شناسیم و می دانیم که این کتاب با این سبک تألیفی اولین در نوع خود است با این مزیت که مؤلف دارای مشایخ و طرق گسترده برای روایت منابع اهل سنت از مشایخ سنی مناطق مختلف اسلامی است.
بله متأسفانه کتاب «مستدرک» ـ که استدراک بر کتاب العمدۀ خودش بوده ـ و مؤلف نقل هایی از منابع بسیار پر اهمیت اهل سنت دارد و این منابع در حال حاضر از کتب مفقوده هستند، نیز مبتلا به همین دست از کاتبان بی توجه شده و تمام اسانید روایات آن به همراه مقدمه حذف شده اند.
با تمام این احوال جای شکر و تقدیر از این کاتبان این چنینی هم دارد که اگر آنها نبودند و متون روایات این کتب را برای ما به ارمغان نمی آوردند شاید ما از این کتاب ها فقط نامی در منابع کتابشناسی داشتیم.
وإلی الله المشتکی
سید حسن موسوی بروجردی
@majlesilib
@tavanerejal
🔶️ هشت پارسا
🔹️ پیرامون اصطلاح «الزّهاد الثمانیة» در رجال کشّی
در کتب عامه، پیرامون زهاد ثمانیه و یادکردشان بسیار بیشتر و دیرینتر از کتب امامیه سخن رفته است(برای نمونه: زهد الثمانیه من التابعین _نسخه ابن ابی حاتم رازی_، کتاب الثقات ابن حبان؛ الاصابه ابن حجر عسقلانی). تا جایی که میتوان گفت این تعبیر ریشهای عامی دارد. در کتب امامیه، اولین نمود در کتاب رجال کشی و بر اساس روایتی از فضل بن شاذان(م260) است(ص 97و98). آن هم پیرو پرسشی بوده که از او در این مورد شده است. نمودهای بعدیِ این اصطلاح در کتب امامیه، از همین گزارش فضل بن شاذان در رجال کشی جوشیده است(برای نمونه: جامع الرواه اردبیلی، بحارالانوار).
این ترکیب در کتب عامی، فراوانتر، دیرینتر و مشهورتر از متون امامی به چشم میخورد. به گونهای که میتوان یقین کرد مورد پیگیریِ دانشیان بودهاست و پرسشی که از فضل میشود نیز پیروِ همین پیگیریهای عامی و تاثر امامیان از آن است.
گویا پدیدآورنده یا مروّج اصلیِ گفتمانِ «هشت پارسا»، علقمة بن مَرثَد تابعی (م 120) است. وی هشت نفر از تابعین را به عنوان موفقین در زهد معرفی کرده است و گزارش مفصلی از پرهیزگاری ایشان به دست داده است:
عامر بن عبد الله، اویس القرنی، هَرِم بن حیّان، ربیع بن خُثَیم، ابو مسلم خَولانی، اسود بن یزید، مسروق بن اجدع و حسن بن ابی حسن بصری(زهد الثمانیه من التابعین، ص7).
در روایت فضل که تنها روایتِ شیعیِ این گفتمان است، چهارنفر اول مورد تایید و مدح قرار میگیرند. این روایت با نکوهش ابومسلم ، مسروق و حسن پایان مییابد. در اینجا (رجال کشی) نامی از نفر هشتم که اسود است برده نشدهاست.
البته در ذیل عنوان زید بن صوحان، گویا تتمهی این گفتار فضل (با کمی ابهام) آمده است. وی در آنجا زید بن صوحان را شایستهی عنوان زهد در میان تابعین میداند. البته بازهم اسمی از نفر هشتم (اسود) برده نمیشود؛ نه مدحاً و نه ذمّاً.
طرفه آنکه به گمان بسیار، عامر بن عبد الله در روایتِ علقمه، همان عامر بن عبد قیس در بیان فضل است.این توحید مختلفات یا کشف تصحیف، دو مدرک دارد:
1. بودن و شباهت این دو نام در ذیل عنوان زهاد ثمانیه.
2. شباهت داستان زهد عامر بن عبد الله در نقل علقمه، با داستان زهد شخصی به نام قیس در رجال کشی(ص 95) (ماجرای حضور مار در محل نماز و عدم توجه قیس به آن که ظاهرا بیان آن از سوی امام رضا علیه السلام به عنوان نمونه ای از زهد، حاکی از مَثَل شدن آن است). در عنوان «قیس» که ذیل عنوان زهاد ثمانیه نیست، همین ماجرای مار و نماز به شکلی فوق العاده شبیه آمده است. در نتیجه عامر بن عبد الله، همان قیس و همان عامر بن عبد قیس تابعی، صاحب امیرالمومنین علی است.
به دیگر سخن و بنابر حساب احتمالات:
دو نامِ مشابه در دو کتاب، ذیل یک عنوان هستند (1.عامربن عبدالله و 2.عامربن عبد قیس، ذیل عنوان زهاد ثمانیه. یکی در نقل علقمه و یکی در نقل فضل). از سویی داستان زهد یکی از این دو نام (1.عامربن عبدالله) همان داستان زهد نامی دیگر است (3.قیس). از سوی دیگر این نام سوم (قیس) با نام دوم (عامربن عبدقیس) تشابه دارند.
در نتیجه به گمان بسیار میتوان گفت پرسشی که برای شخص کشی ایجاد شده که این قیس کدام قیس از قیسهایی است که صحابه امیرالمومنین هستند نیز حل شد. او یکی از زهاد ثمانیه است.
پ.ن: اهل تحقیق و تصحیح میدانند که نسخ رجال کشی دارای اغلاط فراوان است اینگونه خطاها در ذکر نام یک فرد، امر آشنایی است.
@tavanerejal
🔷 یک شباهتِ دردسرساز
🔸کتاب تذکرة الائمه با ادعای حذف دو سوره از قرآن و آوردن متن آنها، یکی از حاشیهسازهای قرن یازدهم محسوب میشود. پیوند مولف کتاب با علامه مجلسیِ پسر به حدی است که برخی گمان بردند نویسنده تذکره، همان صاحب بحارالانوار است (برای نمونه: چاپِ نشرِ مولانا؛ فهرست نسخ خطی انستیتوی بیرونی تاشکند؛ لیست کتب مجلسی). او محمدباقربن محمدتقی لاهیجی، شاگرد علامه مجلسی است. اینکه یک استاد و شاگرد اشتراک در نام و نام پدر داشته باشند و هر دو نیز اهل تالیف باشند پدیدهای کمیاب است.
این شباهت، سبب گردید که تا همین امروز برخی بگویند علامه مجلسی چنین نظری در مورد حذف سُوَر داشته است؛ شیعیان با تعجب و اهل تسنن با تمسخر.
ردیابیِ ورودِ این دو سوره در میانِ کتبِ عالمانِ شیعه و باورپذیر شدنِ نسبیِ آن برای آن عالمان، پژوهشی میطلبد. محدث نوری نیز با حکایت این دو سوره از کتابِ پرماجرای دبستان مذاهب در فصل الخطاب خویش، به این وهم دامن زدهاند. مستشرقین و سلفیان نیز ورود پررنگی به ماجرا دارند.
📚الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة ط اسماعیلیان نویسنده : الطهراني، آقا بزرك جلد : 4 صفحه : 26
📚اعلام اصفهان نویسنده : مهدوی، مصلح الدین جلد : 2 صفحه : 70
@tavanerejal
🔷️ فِرَق الشیعه در آینده
در یکی از کتب فِرَق الشیعه که در سال ۱۸۰۰ق خواهد آمد میخوانیم:
... و در اینجا به چند فرقه از فرقههای شیعی که در حدود ۳۶۰ سال پیش زیست میکردند به اختصار اشاره خواهیم کرد (برخی عناوین، همپوشانی دارند):
بهجتیّه، طهرانیّه، وحیدیّه، تفکیکیّه، وحدتیّه، لعنیّه، اخباریّه، اصولیّه، شیخیه، انقلابیه، انگلیسیه، حب اللهیّه، معزّیّه، سنَدیّه، تبریزیانیّه، حجتیه، ... .
از این فرقه ها فقط .... نجات یافته است.
#مزاح
#تاملی_در_فرق_الشیعه
https://twitter.com/Ghanaatgar1363/status/1253105562784587777?s=20
🔷 غلو و نامهای شگفت
🔹 امام صادق علیه السلام به ابوالخطاب مینویسند که به من رسیده است تو تصور میکنی زنا مَردی است و شراب مردی است و نماز مردی است و روزه مردی است و اعمال ناشایست، مردانی هستند. اینگونه نیست که تو میپنداری؛ بلکه من اصل حق هستم و فروع حق، طاعت خداست. دشمنان ما اصل شرّاند و فروع ایشان، معصیت خدا است. کسی که ناشناخته است، چگونه اطاعت میشود و کسی که اطاعت نمیشود، چگونه شناخته شده است. انتهی کلامه.
🔶گویا ابوالخطاب با این نوع تاویلات، زمینه اباحیگریِ کثیری را ایجاد کرده بود. امام با این بیان، به صراحت مخالفت خویش را با ترک عبادات و ارتکاب محارم الهی ابراز کردند.
به برداشت این کمترین، امام ما را به آگاهی دیگری نیز رهنمون کردند. ابوالخطاب گفته بود که نماز و روزه، جعفر بن محمد است. امام امّا فرمود: من نماز و روزه نیستم؛ من اصل و ریشه حق هستم. اگر نماز و روزه وجود دارد که دارد، و اگر این نماز و روزه طاعت پروردگار است که هست و باید عمل شود، من از این نماز و روزه بالاترم. من اصل و ریشه صوم و صلاتم. من اصل و ریشه حقیقتی هستم که برگ و بار آن نماز و روزه است.
وَه که چه حدیثی است! او نفی غلو فرمود، به اطاعت خدا دعوت کرد و خویش را نیز شناساند؛ شناساندنی که اگر برخی غالیانِ در غلوستیزی متفطّن شوند، همین حدیث را نیز غلوآمیز می خوانند.
حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى أَبِي الْخَطَّابِ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنْ الزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصِّيَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ الْحَقِّ وَ فُرُوعُ الْحَقِّ طَاعَةُ اللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ الشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ الْفَوَاحِشُ، وَ كَيْفَ يُطَاعُ مَنْ لَا يُعْرَفُ وَ كَيْفَ يُعْرَفُ مَنْ لَا يُطَاعُ.
📚رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 291
@tavanerejal
VSH_Volume 1_Issue 2_Pages 85-110.pdf
11.7M
مقاله: اعتبارسنجی محتوایی توحید مفضل با رویکرد عرضه بر روایات شیعی
نویسندهی مسئول: مصطفی قناعتگر
نویسندهی همکار: سید محمدجواد سیدشبیری
دوفصلنامهی مطالعات اعتبارسنجی حدیث
http://vsh.journals.hozehkh.com