eitaa logo
تاوان | پژوهش‌های قرآنی و حدیثی
440 دنبال‌کننده
76 عکس
39 ویدیو
14 فایل
مصطفی قناعتگر | کانال اصلی، در تلگرام : t.me/tavanerejal
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶️ هشت پارسا 🔹️ پیرامون اصطلاح «الزّهاد الثمانیة» در رجال کشّی در کتب عامه، پیرامون زهاد ثمانیه و یادکردشان بسیار بیشتر و دیرین‌تر از کتب امامیه سخن رفته است(برای نمونه: زهد الثمانیه من التابعین _نسخه ابن ابی حاتم رازی_، کتاب الثقات ابن حبان؛ الاصابه ابن حجر عسقلانی). تا جایی که می‌توان گفت این تعبیر ریشه‌ای عامی دارد. در کتب امامیه، اولین نمود در کتاب رجال کشی و بر اساس روایتی از فضل بن شاذان(م260) است(ص 97و98). آن هم پیرو پرسشی بوده که از او در این مورد شده است. نمودهای بعدیِ این اصطلاح در کتب امامیه، از همین گزارش فضل بن شاذان در رجال کشی جوشیده است(برای نمونه: جامع الرواه اردبیلی، بحارالانوار). این ترکیب در کتب عامی، فراوان‌تر، دیرین‌تر و مشهورتر از متون امامی به چشم می‌خورد. به گونه‌ای که می‌توان یقین کرد مورد پیگیریِ دانشیان بوده‌است و پرسشی که از فضل می‌شود نیز پیروِ همین پیگیری‌های عامی و تاثر امامیان از آن است. گویا پدیدآورنده‌ یا مروّج اصلیِ گفتمانِ «هشت پارسا»، علقمة بن مَرثَد تابعی (م 120) است. وی هشت نفر از تابعین را به عنوان موفقین در زهد معرفی کرده است و گزارش مفصلی از پرهیزگاری ایشان به دست داده است: عامر بن عبد الله، اویس القرنی، هَرِم بن حیّان، ربیع بن خُثَیم، ابو مسلم خَولانی، اسود بن یزید، مسروق بن اجدع و حسن بن ابی حسن بصری(زهد الثمانیه من التابعین، ص7). در روایت فضل که تنها روایتِ شیعیِ این گفتمان است، چهارنفر اول مورد تایید و مدح قرار می‌گیرند. این روایت با نکوهش ابومسلم ، مسروق و حسن پایان می‌یابد. در اینجا (رجال کشی) نامی از نفر هشتم که اسود است برده نشده‌است. البته در ذیل عنوان زید بن صوحان، گویا تتمه‌ی این گفتار فضل (با کمی ابهام) آمده است. وی در آنجا زید بن صوحان را شایسته‌ی عنوان زهد در میان تابعین می‌داند. البته بازهم اسمی از نفر هشتم (اسود) برده نمی‌شود؛ نه مدحاً و نه ذمّاً. طرفه آنکه به گمان بسیار، عامر بن عبد الله در روایتِ علقمه، همان عامر بن عبد قیس در بیان فضل است.این توحید مختلفات یا کشف تصحیف، دو مدرک دارد: 1. بودن و شباهت این دو نام در ذیل عنوان زهاد ثمانیه. 2. شباهت داستان زهد عامر بن عبد الله در نقل علقمه، با داستان زهد شخصی به نام قیس در رجال کشی(ص 95) (ماجرای حضور مار در محل نماز و عدم توجه قیس به آن که ظاهرا بیان آن از سوی امام رضا علیه السلام به عنوان نمونه ای از زهد، حاکی از مَثَل شدن آن است). در عنوان «قیس» که ذیل عنوان زهاد ثمانیه نیست، همین ماجرای مار و نماز به شکلی فوق العاده شبیه آمده است. در نتیجه عامر بن عبد الله، همان قیس و همان عامر بن عبد قیس تابعی، صاحب امیرالمومنین علی است. به دیگر سخن و بنابر حساب احتمالات: دو نامِ مشابه در دو کتاب، ذیل یک عنوان هستند (1.عامربن عبدالله و 2.عامربن عبد قیس، ذیل عنوان زهاد ثمانیه. یکی در نقل علقمه و یکی در نقل فضل). از سویی داستان زهد یکی از این دو نام (1.عامربن عبدالله) همان داستان زهد نامی دیگر است (3.قیس). از سوی دیگر این نام سوم (قیس) با نام دوم (عامربن عبدقیس) تشابه دارند. در نتیجه به گمان بسیار می‌توان گفت پرسشی که برای شخص کشی ایجاد شده که این قیس کدام قیس از قیس‌هایی است که صحابه امیرالمومنین هستند نیز حل شد. او یکی از زهاد ثمانیه است. پ.ن: اهل تحقیق و تصحیح می‌دانند که نسخ رجال کشی دارای اغلاط فراوان است این‌گونه خطاها در ذکر نام یک فرد، امر آشنایی است. @tavanerejal
🔷 یک شباهتِ دردسرساز 🔸کتاب تذکرة الائمه با ادعای حذف دو سوره از قرآن و آوردن متن آن‌ها، یکی از حاشیه‌سازهای قرن یازدهم محسوب می‌شود. پیوند مولف کتاب با علامه مجلسیِ پسر به حدی است که برخی گمان بردند نویسنده تذکره، همان صاحب بحارالانوار است (برای نمونه: چاپِ نشرِ مولانا؛ فهرست نسخ خطی انستیتوی بیرونی تاشکند؛ لیست کتب مجلسی). او محمدباقربن محمدتقی لاهیجی، شاگرد علامه مجلسی است. اینکه یک استاد و شاگرد اشتراک در نام و نام پدر داشته باشند و هر دو نیز اهل تالیف باشند پدیده‌ای کمیاب است. این شباهت، سبب گردید که تا همین امروز برخی بگویند علامه مجلسی چنین نظری در مورد حذف سُوَر داشته است؛ شیعیان با تعجب و اهل تسنن با تمسخر. ردیابیِ ورودِ این دو سوره در میانِ کتبِ عالمانِ شیعه و باورپذیر شدنِ نسبیِ آن برای آن عالمان، پژوهشی می‌طلبد. محدث نوری نیز با حکایت این دو سوره از کتابِ پرماجرای دبستان مذاهب در فصل الخطاب خویش، به این وهم دامن زده‌اند. مستشرقین و سلفیان نیز ورود پررنگی به ماجرا دارند. 📚الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة ط اسماعیلیان نویسنده : الطهراني، آقا بزرك جلد : 4 صفحه : 26 📚اعلام اصفهان نویسنده : مهدوی، مصلح الدین جلد : 2 صفحه : 70 @tavanerejal
🔷️ فِرَق الشیعه در آینده در یکی از کتب فِرَق الشیعه که در سال ۱۸۰۰ق خواهد آمد می‌خوانیم: ... و در اینجا به چند فرقه از فرقه‌های شیعی که در حدود ۳۶۰ سال پیش زیست می‌کردند به اختصار اشاره خواهیم کرد (برخی عناوین، همپوشانی دارند): بهجتیّه، طهرانیّه، وحیدیّه، تفکیکیّه، وحدتیّه، لعنیّه، اخباریّه، اصولیّه، شیخیه، انقلابیه، انگلیسیه، حب اللهیّه، معزّیّه، سنَدیّه، تبریزیانیّه، حجتیه، ... . از این فرقه ها فقط .... نجات یافته است. https://twitter.com/Ghanaatgar1363/status/1253105562784587777?s=20
🔷 غلو و نامه‌ای شگفت 🔹 امام صادق علیه السلام به ابوالخطاب می‌نویسند که به من رسیده است تو تصور می‌کنی زنا مَردی است و شراب مردی است و نماز مردی است و روزه مردی است و اعمال ناشایست، مردانی هستند. اینگونه نیست که تو می‌پنداری؛ بلکه من اصل حق هستم و فروع حق، طاعت خداست. دشمنان ما اصل شرّاند و فروع ایشان، معصیت خدا است. کسی که ناشناخته است، چگونه اطاعت می‌شود و کسی که اطاعت نمی‌شود، چگونه شناخته شده است. انتهی کلامه. 🔶گویا ابوالخطاب با این نوع تاویلات، زمینه اباحی‌گریِ کثیری را ایجاد کرده بود. امام با این بیان، به صراحت مخالفت خویش را با ترک عبادات و ارتکاب محارم الهی ابراز کردند. به برداشت این کمترین، امام ما را به آگاهی دیگری نیز رهنمون کردند. ابوالخطاب گفته بود که نماز و روزه، جعفر بن محمد است. امام امّا فرمود: من نماز و روزه نیستم؛ من اصل و ریشه حق هستم. اگر نماز و روزه وجود دارد که دارد، و اگر این نماز و روزه طاعت پروردگار است که هست و باید عمل شود، من از این نماز و روزه بالاترم. من اصل و ریشه صوم و صلاتم. من اصل و ریشه حقیقتی هستم که برگ و بار آن نماز و روزه است. وَه که چه حدیثی است! او نفی غلو فرمود، به اطاعت خدا دعوت کرد و خویش را نیز شناساند؛ شناساندنی که اگر برخی غالیانِ در غلوستیزی متفطّن شوند، همین حدیث را نیز غلوآمیز می خوانند. حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى أَبِي الْخَطَّابِ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنْ الزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصِّيَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ الْحَقِّ وَ فُرُوعُ الْحَقِّ طَاعَةُ اللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ الشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ الْفَوَاحِشُ، وَ كَيْفَ يُطَاعُ مَنْ لَا يُعْرَفُ وَ كَيْفَ يُعْرَفُ مَنْ لَا يُطَاعُ. 📚رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 291 @tavanerejal
VSH_Volume 1_Issue 2_Pages 85-110.pdf
11.7M
مقاله: اعتبارسنجی محتوایی توحید مفضل با رویکرد عرضه بر روایات شیعی نویسنده‌ی مسئول: مصطفی قناعتگر نویسنده‌ی همکار: سید محمدجواد سیدشبیری دوفصلنامه‌ی مطالعات اعتبارسنجی حدیث http://vsh.journals.hozehkh.com
🔶️خلاف در الخلاف 🔹️درباره اعدام شارب الخمر شیخ طوسی در الخلاف، برای شارب الخمری که سه‌بار به دلیل شرب خمر حد خورده و برای بار چهارم شراب نوشیده، حکم به اعدام می دهد. او مستند فتوای خویش را «اجماع الفرقه و اخبارهم» بیان می کند (الخلاف، ج۵، ص۴۷۳). به نظر می‌رسد شاهد یک خلاف فقهی از سوی شیخ هستیم. اخبار امامیه به اتفاق حکم به اعدام در مرتبه سوم را بیانگر هستند (حدود پانزده روایت که اکثر آن در وسایل الشیعه به نقل از کافی و تهذیب و استبصار و الفقیه و تعدادی در مستدرک و بصائرالدرجات است). خود شیخ در تهذیب و استبصار کثیری از این روایات را ذکر کرده است. حال مشخص نیست مراد شیخ از «اخبارهم» کدام اخبار است که اعدام در مرتبه چهارم را بیان می کنند. آری؛ جمیل بن دراج پس از اینکه روایت مرتبه سوم را نقل کرده، گفته است که بعض اصحاب ما روایت کرده اند اعدام پس از بار چهارم است. ابن ابی عمیر توضیح داده که مراد جمیل، شارب الخمری است که دوبار حد خورده اما در مرتبه سوم شرب دستگیر نشده و حد نخورده و در مرتبه چهارم شرب دستگیر شده که در نتیجه همان بار سومِ دستگیری محسوب می شود(کافی و علل). در فقه الرضا نیز روایت‌نمایی وجود دارد. صدوق نیز در من لایحضره الفقیه با «رُوِیَ» گزارش بار چهارم را بیان می کند. وقتی شیخ به این چند نقل متزلزل بگوید «اخبارهم» و آن پانزده روایت که حدود نیمی از آن ها صحیح السند نیز هست را وانهد، جای شگفتی دارد. احتیاط در دماء نیز که برخی در تقویت بارچهارم ذکر کرده اند، دلیل شیخ نیست که اگر بود مانند سایر احکام احتیاطی، تصریح می کرد(برای نمونه: الخلاف، ج۱، ص۱۲۴). عامه نیز اعدام در مرتبه چهارم را روایت کرده اند و به دلیلی ضعیف، آن روایات کثیره را منسوخه می دانند و حکم اعدام را نسخ شده می پندارند. شیخ در همینجا برای بی دلیل جلوه دادن حکم به نسخ، روایاتی از عامه دال بر اعدام (البته در مرتبه چهارم) می آورد تا اثبات کند نظر فرقه محقه پایه و اساس دارد. در روایات امامیه نیز حکم به اعدام در قضاوت های رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و نیز به عنوان حکم الهی ثابت توسط صادقین علیهم السلام نقل شده است و نسخی در میان نیست. به هر شکل بی اعتنایی شیخ به روایات «مرتبه سوم» در کتاب خلاف عجیب است. وقتی خود در تهذیب و استبصار آن روایات را ذکر می کند و در نهایه (ص۷۱۲) نیز بر اساس همین روایات فتوی می دهد و قبل خویش، مفید و مرتضی و صدوق را قائل به آن یافته است(نزهه الناظر، ص۱۲۳)، اجماع الفرقه نیز بر فتوای وی وجود ندارد. https://t.me/tavanerejal
🔶️ چالشِ «امامِ کودک» 🔹️ جلسه فقیهان شیعه پس از شهادت امام رضا علیه‌السلام را اثبات الوصیه (قرن۴) و پس از آن عیون المعجزات (قرن۵) نقل کرده‌اند. اتفاق مهم جلسه، این بود که یونس بن عبدالرحمن گریه و عزاداری اهل مجلس را بر هم زد و گفت: دست از گریه و زاری بردارید! این امر (امامت) اینک در اختیار کیست؟ تا آن زمان که این کودک (امام جواد علیه‌السلام) بزرگ شود، سوالات از چه کسی پرسیده شود؟ ناگهان ریان بن صلت آن دیگر فقیه و یار نزدیک امام هشتم برآشفت و برخواست و دست بر گلوی یونس گذاشت و در حالی که به صورت آن پیرمرد سیلی می‌زد می‌گفت: «يا ابن الفاعلة! أنت تظهر الايمان لنا و تبطن الشك و الشرك‏». یونس به امامت امام جواد علیه السلام معتقد بود؛ اما گویا باور داشت که تا بزرگ شدن ایشان، امر امامت باید در اختیار کسی دیگر باشد؛ شخصی که سن کودکی را گذرانده باشد. همچنین ممکن است قائل به نوعی فترت در امامت بوده و تا بزرگ شدن امام جواد علیه‌السلام، شخصی را نه در کسوت امام که به سان نایب امام لازم الاطاعه می دانسته؛ شخصی که امورات شیعه را تا رسیدن امام نهم به سن بالاتر بر عهده داشته باشد. این ذهنیت یونس، به شکلی تلطیف شده‌تر از زبان صفوان بن یحیی نیز در زمان حیات امام رضا علیه‌السلام شنیده شده است؛ پنج سال قبل از جلسه یادشده وقتی امام جواد دوساله بودند: عن صفوان بن يحيى قال: قلت للرضا قد كنا نسألك عن الامام بعدك قبل ان يهب اللّه لك ابا جعفر و كنت تقول: يهب اللّه لي غلاما و قد وهب اللّه لك و أقر عيوننا و لا ارانا اللّه يومك، فان كانت الحادثة فالى من نفزع؟ فاشار بيده الى ابي جعفر و هو قائم بين يديه فقلت: جعلت فداك و هو ابن ثلاث سنين: فقال و ما يضره ذلك؟ قد قام عيسى بالحجة و هو ابن سنتين. استبعاد صفوان و یونس و برخی دیگر از اصحاب در اینکه یک کودک در همان حال کودکی «بالفعل» امام باشد، گرچه عجیب است اما نشان می‌دهد یک مساله ساده در این سوی تاریخ، برای آن بزرگانِ امام‌دیده به سختی قابل پذیرش بوده‌است. https://t.me/tavanerejal
عن ابی‌عبدالله علیه‌السلام: «تاسُوعَاءُ» يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ َ عَلَيْهِ السَّلَام‏ وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ َ عَلَيْهِ السَّلَام‏ نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ. بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيب‏. 📚الکافی، ج۴، ص۱۴۷
🔷️از حدیث‌بسندگی، تا حدیث‌بسندگی 🔸️شیخ طوسی چندین کتاب فقهی دارد: النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی (فقه روایی) المبسوط فی فقه الامامیه (فقه تفریعی) الجمل و العقود فی العبادات (فقه فتوایی) مسائل الخلاف (فقه مقارَن) تک‌نگاری‌های فقهی دیگری نیز دارد. دو کتاب التهذیب و الاستبصار وی نیز کتب «روایی» هستند با رویکرد فقهی و از این جهت در دسته کتب فقهی نمی‌گنجند. روش شیخ در النهایه این است که متن روایات را با حذف اسانید و نام امام و با تعهدی نسبتا زیاد به تحفظ بر عین الفاظ می‌نویسد. در این کتاب به سبک صدوق اول و دوم و مفید، به احکامی که نصوص به آن اشاره کرده‌اند اکتفا کرده و سایر فروعات فقهی غیر منصوصه را ذکر نمی‌کند. فقیهان زیادی با متن این کتاب‌ها معامله حدیث کرده و می‌کنند؛ زیرا در آن دوره در میان امامیه جز فقه روایی و تحدیثی (اصول)، روش دیگری باب نبوده است. کتاب «الجمل و العقود» وی ما را یاد رساله‌های عملیه کنونی و سبک ساده‌ساز آن می‌اندازد. شیخ در این کتاب فتوای خویش را به شکلی مختصر و برای مطالعه و یادگیری بدنه جامعه شیعه نگاشته است. البته برای عالمان نیز خالی از فایده نیست. وی در الجمل به بیان احکام طهارت و نماز و زکات و روزه و حج و جهاد بسنده کرده است. شبیه این کار را قبل وی شیخ مفید در «الاشراف فی عامة فرائض اهل الاسلام» انجام داده است. شیخ الطائفه در «الخلاف»، آراء فقهى شيعه و اهل سنّت را در كنار هم قرار داده و با استدلالى مناسب با منطق اهل سنّت در مقام اثبات نظر شيعه بر آمده است. مانند مفید و مرتضی که کارهایی از این دست دارند. اما «المبسوط» شیخ، پدیده‌ای بی‌سابقه در میان امامیه است. جامعه شیعه تا عصر شیخ طوسی، به کتب فقهی که به آنچه در روایات است بسنده نکرده و قدم در تفریع نهاده باشد عادت نداشتند و از آن استقبال نمی‌کردند. اولین عالمی که با نگرانی از یک بازخورد منفی اجتماعی_مذهبی، کتابی با موضوع فقهِ تفریعی نگاشت شیخ طوسی است. او در مقدمه الجمل، وعده این کتاب را داده است. عمده توضیح وی در مورد این کتاب و وصف فضای علمی آن دوره، در مقدمه خودِ المبسوط است. شیخ، استاد نیازسنجی در حوزه تالیف کتاب است. با توجه به آمیختگی مذاهب مختلف در بغداد، زمینه بحث و جدل بسیار پیش می‌آمد. شیخ در حوزه فقه و اصول و رجال نشان داده که دغدغه داشته تا اثبات کند امامیه چیزی از عامه کم ندارد و این از مقدمه‌های وی آشکار است. در مقدمه مبسوط می گوید دیگران که ادعای فقه دارند به ما می‌گویند شما در مسائل فقهی بسیار کم مایه‌اید؛ زیرا به روایات بسنده کرده و از قیاس و اجتهاد پرهیز می‌کنید. اما من می‌خواهم بگویم که این حرف شما از روی بی‌اطلاعی است. اگر در اصولِ (روایاتِ) ما بنگرید، خواهید دید بیشتر تفریعاتی که شما از مسیر قیاس و اجتهاد به دست آورده‌اید، ما از دل روایات به دست می‌آوریم. سپس می‌گوید مدت‌هاست که می‌خواهم چنین کتابی در فروع بنویسم؛ اما مشاغل متعدد مانع شد. دیگر سببِ بی‌انگیزگی من، این بود که این طائفه (امامیه) نه تنها فقط به آنچه در روایات صریحا ذکر شده توجه دارند و به تفریع اهمیت نمی دهند که حتی اگر لفظ روایت را نیز تغییر دهیم و معنی را نقل کنیم، مخالف عادتشان است و خوشایندشان نیست. شیخ چنین ابداعِ جسورانه‌ای را انجام می‌دهد تا از کیان مذهب دفاع کند. به عقیده فقیهان و تاریخِ‌فقه‌نویسان، تا ده‌ها سال بعد تمام عالمان شیعه ریزه‌خوار مبسوط شیخ بودند و با اینکه اولین کتاب فقه تفریعی بود، حتی تا کنون یکی از کاملترین کتب در این حوزه است. آری، اهل‌حدیث بودن، بسیار متفاوت است با آنچه برخی اخباریان می‌گویند. اهل‌حدیث، شیخ بود. شیخ نیز به حدیث بسنده کرد؛ اما به حدیث بسنده نکرد. @tavanerejal
🔶️بارش خون از آسمان 📚در منابع حدیثی و تاریخی اسلام، از بارش خون در عاشورای ۶۱ هجری و تبدیل شدن برخی پدیده‌ها به خون گزارش کرده‌اند. در کتاب «تاریخ آنگلوساکسون» و دو کتابِ تاریخِ اروپایِ دیگر، در وقایع سال ۶۸۵ (یا ۶۸۰)، از بارش خون و تبدیل شدن شیر و کره به خون در بریتانیا، سخن به میان آمده است. پس از تبدیل تاریخ ۶۱ هجری به میلادی، به تاریخ ۶۸۰ میلادی می‌رسیم که این تطابق، کم شگفت‌آور نیست. این تواریخ اروپایی، می‌توانند ما را در تجمیع قراین جهت اعتبارسنجی احادیث بکاء العالَم للحسین یاری کنند. تاریخ آنگلوساکسون: https://t.co/3DtBY7Ddzm?amp=1 فیلم مستند: https://youtu.be/YaYDuFaUmpA
🔻یک مدّاحِ متقدِّم 🔹️سفیان بن مُصعب کوفی عبدی، از اصحاب امام صادق علیه السلام و از مدیحه‌سرایان خاندان وحی است. در کتاب الکافی، کامل الزیارات (بر اساس برخی نُسخ)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، رجال نجاشی، رجال کشی، رجال طوسی و نیز بسیاری از کتب حدیثی و رجالیِ پسینی از وی سخن به میان آمده است (الکافی، ج8، ص216؛ ثواب الاعمال، ص84؛ رجال نجاشی، ص65_66، رجال طوسی، ص220، رجال کشی، ج2، ص704). او از قبیلۀ «بنو عبدالقیس» است. مطالعۀ تاریخچۀ عبدی‌ها (عبدالقیسی‌ها)، دلدادگیِ دیرین و پیوستۀ ایشان را به آل‌الله علیهم السلام نشان می‌دهد. ایشان به هر کجای عراق و ایران که هجرت کردند، به نوعی ابراز علاقه خود را به امامان نشان دادند که البته برایشان کم هزینه نداشت (ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص153-159). سفیان (سیف)، به سرودن اشعارِ آیینی و ولائی و خواندن مرثیه‌های عاشورایی مشهور است. شوربختانه اشعار زیادی از وی به جای نمانده؛ اما به شهادت نجاشی، دیوان وی مورد توجهِ پیشینیان بوده است (نجاشی، الفهرست، ص65-66). شاید جامع‌ترین پژوهشِ تاکنون پیرامون وی را «سیدهاشم محمد» انجام داده است. وی یکی از شماره‌های مجموعۀ «أعلامُ الوِلاء» را به معرفی تفصیلی عبدی، ذکر روایاتِ از او و در موردِ او، گردآوری و بررسی دیدگاه‌های رجالیون حولِ او، آوردن اشعارِ موجودِ منسوب به او و تطبیق آن اشعار با روایات شیعه و سنی اختصاص داده است. به نظر می‌رسد تنها کمبود نوشتار سیدهاشم محمد، نپرداختن به پیشینه‌ی قبیله‌گی عبدی و تاثیر آن در زندگیِ ادبی_ولائی وی است. خدشه در وجودِ تاریخی عبدی، هیچ دلیل موجّهی ندارد. نیز تنها تضعیف موجود حول وی که توسط کشی صورت گرفته، به تصریح خودِ کشی، حدسی و اجتهادی است و بر اساس برنتابیدن مضامینِ اشعارِ عبدی و غلوّ انگاری آن است. نظریات محدث نوری، مرحوم مامقانی، آیت الله خویی، علامه امینی و سید محسن امین را در تحقیق سیدهاشم بخوانید. 📚لینک تحقیق سیدهاشم محمد: http://ito.lib.eshia.ir/81429/1/0 https://t.me/tavanerejal @tavanerejal
◼️این تاریخِ اجتماعیِ مغفول یکی از ظرفیت‌های مغفولِ میراث روایی، شناساییِ تاریخِ اجتماعی دورانِ امامان علیهم السلام است. تاریخ اجتماعی (Social history)، گرایشی در تاریخ است که به مطالعۀ کنش و واکنشِ مردمان در بافت‌های اجتماعی و فرهنگی می‌پردازد. به عنوان نمونه، به هنگام مطالعۀ کتاب الطهارة از کتاب وسائل الشیعة با طوفانی از داده‌های مفید پیرامون تاریخ اجتماعی آن دوره و سامان مواجه می‌شویم (مکه، مدینه و کوفۀ قرن اول و دوم)؛ مقدار توجه مردم به بهداشت، چگونگیِ ساخت ابنیه، معماریِ مساجد، معماریِ حمام‌ها، مهندسی خانه‌ها و خیابان‌ها، سیستم آبرسانی، شکل چاه‌های آب، شکل چاه‌های فاضلاب، نوع پوشش مردم با فرهنگ‌های مختلف، شکل سرویس‌های بهداشتی، فرآیند استحصال آب، تعامل مردم با حیوانات خانگی، کیفیت کشاورزی و دام‌پروری، تعامل مردم با طبیعت، توزیع جمعیت در مناطق مختلف، توزیع جمعیتِ باورمندان به ادیان و مذاهب گوناگون، مقدار تعبّد مسلمانان به فقه اسلامی، شکل و انواع ظروف و وسایل خانه و ... . همّت کتب متقدم تاریخ، بیشتر بر ثبت تاریخ حکومت‌ها و جنگ‌هاست؛ اما در روایات است که به شکل روشن به تاریخِ فرودستان و نقش و شکل زندگیِ اجتماعی آنان توجه شده است. این حوزه از علم (تاریخ اجتماعیِ مستخرج از روایات)، به شدت دارای منبع و به شدت مورد غفلت است. پژوهشگران علوم حدیث و دانشیانِ علم تاریخ دست به کار شوند. @tavanerejal