انجامه بصائرالدرجات و صفحه عنوان قرب الاسناد به خط جد بزرگوار، شیخ حر عاملی
https://t.me/tavanerejal
https://eitaa.com/tavanerejal
تصویر از @libmazaheb
🔰 اگر عُمَر زنده بود!
🔸چندی پیش همینجا پیرامون مقتل ابن اعثم (الفتوح) نکاتی بیان شد (1).
🔹باز یکی از مشکلاتی که باورپذیری و راستی انگاری الفتوح را دچار چالش میکند، عباراتی از آن است که با انگارههای امامیه در ستیز است.
در جلد ۵ صفحه ۲۶ الفتوح میخوانیم:
«لو أن أباك عمر بن الخطاب أدرك زماني لنصرني كنصرته جدي وأقام من دوني قيامه بين يدي جدي».
حسین بن علی به عبدالله پسر عمر گفته است که اگر پدرت عمر زنده بود مرا یاری میکرد چنانکه جدم رسول خدا را یاری کرد!
🔸 در کتاب «معرفی و نقد منابع عاشورا» ، به یازده مورد از متفردات الفتوح ( که در مواردی مخالف تمام تواریخ نیز هست) و سه مورد از گزارشاتِ خلافِ انگارههای امامیه، توجه دادهاند.
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
🔰 بودا و علی (علیه السلام)
در مورد اینکه بودا چه شکلی بوده است مورخین و بوداپژوهان به نتیجه قطعی نرسیده اند. اکثر مجسمه های بودا وی را دارای موی سر و بدون شکمی بزرگ تصویر کرده اند. تنها یک مجسمه از بودا که به بودای خندان معروف است، بدون مو و دارای شکمی بزرگ است.
شگفت، گزارشی در «الطبقات الکبری» اثر محمد بن سعد (م230ق)جلد 3 صفحه 27 در این مورد است. این گزارش نشان می دهد تصویر گروهی از مردمان از شمایل بودا در حدود 1400 سال پیش، بدون مو و دارای شکم بزرگ بوده است. در این گزارش میخوانیم:
«روزی علی علیه السلام وارد بازار کوفه شد. عده ای گفتند: آنکه شکمش مانند بودا است آمد»
در گزارشات فراوان داریم که امیرالمومنین علیه السلام«أنزع» (کسی که موهایش یا موی جلوی سرش ریخته باشد) و بطین (دارای شکمی نه چندان کوچک) بوده اند. اینکه این دو لغت معنای ظاهری دارند یا باطنی یا هردو و اگر هردو بوده ارتباط ظاهر با علم و معرفت والای ایشان چگونه است، موضوع بحث تفصیلی در این یادداشت نیست که البته به نظر می رسد هم معنای ظاهری (تیپ ظاهری حضرت) و هم باطنی (بدون هیچ شرک و سرشار از علم) مراد روایات «الأنزع البطین» باشد.
گروهی از بازاریانِ بازارِ کوفه در گزارش الطبقات هنگام دیدن امام علیه السلام می گویند: «بوذا شكنب آمذ».
روشن است که این گروه به زبان پارسی سخن گفته اند. در برهه ای از تاریخ ادبیات ما، مرسوم بوده که گاهی به جای حرف «دال» از حرف «ذال» استفاده می شده است. این کاربست، قاعده ای دارد که خواجه نصیر در شعری به آن اشاره می کند:
آنان که به فارسی سخن میرانند/در موضع ذال دال را ننشانند
ماقبل وی ار ساکن جز وای بوذ/دال است وگرنه ذال معجم خوانند
سعدی نیز می گوید:
هفتهای میروذ از عمر و به ده روز کشیذ/کز گلستان صفا بوی وفایی ندمیذ ...
هرچه زان تلختر اندر همه عالم نبوذ/گو بگو از لب شیرین که لطیفست و لذیذ
در گزارش فوق نیز همین ماجرا به چشم می خورد. بوذا شکمب آمذ، همان «بودا شکمب آمد» است. یعنی کسی که شکمش مانند بودا است آمد.
ممکن است انگیزه آنان از این سخن، به سخره کشیدن حضرت باشد. نیز ممکن است ایشان که گویا ایرانیانِ بودیسمِ مهاجر به عراق بوده اند، از حیث شباهت ظاهری حضرت با بودایی که می شناسند، این جمله را در مدح گفته باشند. نیز ممکن است ضرب المثلی بوده که از فرهنگ ایرانی به فرهنگ عربی وارد شده است و نه مدح یا ذم، که توصیفی مثَل گونه است. هر چه باشد، قدرمتیقنش این است که بودا در آن دوره، به شکل بودایی است که اینک به بودای خندان شناخته می شود.
مطلبی در مورد بودای بصائرالدرجات:
https://t.me/tavanerejal/209
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
◾️حکمت علیه فلسفه
🔻داستانهای حکمتآمیز، پیوسته انسانهای گوناگون با پندارهای گوناگون را شیفتهی خود ساختهاند. مجلسی در «عین الحیات» نیز وقتی در بی ارزشی دنیا و لزوم زهد قلم میزند، داستان حکمت آمیز بیداریِ بودا را با شوق میآورد. وی در کنار نُه تمثیل از امامان علیهم السلام در مذمت دنیا، دهمین تمثیل را به ماجرای بیداری بودا اختصاص داده و آن را مشتمل بر فوائد بینظیر معرفی میکند. مجلسی در پایانِ این داستان درازدامن میگوید:
«ای عزیز! این قصهی شریفه که بر حکم طریفه و امثال وافیه مشتمل است و گنجی است از گنجهای حکمت ربانی، اگر در مواعظ و حکمتهای آن نیکو تأمل و تدبر نمایی و به دیدهی بصیرت در آن نظر کنی، برای قطع محبت دنیا و رفع علایق آن و دانستن معایب آن کافی است.
و حکمتی که حکیمان الهی برای مردم بیان فرمودهاند این قسم حکمتها و سخنان حق بوده است که موجب نجات از عقوبات و فوز به مثوبات و زهد دنیا و رغبت به آخرت میگردیده است، نه دانستن مسئله هیولی و صورت و مانند آن، که موجب تضییع عمر و تحصیل شقاوت ابدی گردد. چنانچه حق تعالی لقمان را به حکمت وصف فرموده و از حکمتهای او که نقل نموده معنی حکمت ظاهر میشود که چیست و حکیم کیست».
دو نقدِ ریز مجلسی به فلسفه نیز در این عبارات، نشاندهندهی حالت آمادهباش این محدّث بزرگ برای تنقیص مباحث فلسفی است.او حاضر است ماجرای بودا را حکمت بخواند؛ اما مبحث ماده-صورت و مانند آن را خلاف حکمت که هیچ، بلکه عنایت به آن را هدردادن زندگی قلمداد کند.
نیز جذاب است که فردی حدیثگرا مانند مجلسی، برای بیدار کردن قلوب عامه ابائی ندارد که از غیر حدیث بهره گیرد بدون اینکه اصراری بر اعتبارسنجی آن داشته باشد.
https://t.me/tavanerejal
🔴حلال کردن به ولایت
همیشه ی تاریخ تشیع، گروهی از شیعیان برخی از شیعیان را مقصر در مقامات اهلبیت علیهم السلام می دانستند. گروهی نیز بخشی از شیعیان را غالی در آن مقامات می دانستند. در این میان حرف و حدیث هایی را نیز گاهی به یکدیگر نسبت می دادند و به جرح و تضعیف یکدیگر می پرداختند و می پردازند و موجبات رنجش یکدیگر را فراهم می آورند. چه نیکوست که از یکدیگر درگذریم و کار را به قیامت وامگذاریم.
به یونس بن عبد الرحمن که از خواص اصحاب امام رضا علیه السلام بود گفتند جمعیت فراوانی از مردم تو را مذمت می کنند و از تو به زشتی یاد می کنند. یونس گفت: شما شاهد باشید! هر کسی که در مورد من چنین کرده و می کند اما بهره ای از ولایت امیرالمومنین دارد، او را حلال کردم.
علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ يُونُسَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ الْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ الْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ .(رجال الکشی، الشيخ الطوسي، ج1، ص488)
رحمت خدا بر این مرد بزرگ.
https://t.me/tavanerejal
🔷تفویضِ دین به رسول
🔸شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله، اجازهی دینگذاری داشتهاند. بر اساس متون متواتر روائی، امر دین به رسول خدا واگذار شدهاست. این واگذاری و تفویض، با پشتوانهی تادیب الهی و رسیدن پیامبر به جایگاه خلق عظیم ممکن شدهاست.
🔸علاوه بر اخبار عمومی در تفویض دین به ایشان، اخباری است که آن وجودِ شارع در موارد فراوان نیز از این امکان بهره جستهاند و احکامی را تشریع کردهاند. تحریم هر مُسکری، افزایش عدد رکعات نمازهای یومیه، نمازهای نافله، برخی دیات، برخی سهم الارث ها و ... از این موارد است.
🔸تدبیر امور جامعه از سویی و آزموده شدن مردم به پیروی از فرامینی که نه در قرآن آمده و نه خداوند به شکل وحی صادر کرده از سویی، دو فلسفه اصلی پدیده تفویض دین است.
🔹برای مشاهدهی نمونه روایات تفویض، این دو باب را ببینید:
http://lib.eshia.ir/86650/1/378
http://lib.eshia.ir/27311/1/660
https://t.me/tavanerejal
🔶️ چرا سید مرتضی، متکلمی معتزلی است؟
🔹️(یادداشتی از جناب حسن انصاری که حدود چهارسال قبل نگاشته بودند)
به من انتقاد می کنند که چرا شریف مرتضی را متکلم معتزلی و بهشمی می خوانم. این انتقاد را هم می کنند که چرا می گویم تشیع امامی تفکر کلامیش برای قرنها معتزلی بوده است.
این منتقدان معتقدند کلام شیعی اگر تنزیهی است به خاطر احادیث امامان است و معتزله هم از ائمه شیعه مطالبشان را گرفته اند. در اینکه بخشی از شیعیان قبل از آشنایی با معتزله گرایشات تنزیهی داشته اند و روایات تنزیهی نقل می کرده اند شکی نیست. اما این به معنی تطابق نظریات آنان با معتزله نیست.
گروه زیادی از عالمان شیعی دو سه قرن نخست هم البته گرایشات غیر تنزیهی داشتند و این باز از اسناد موجود کاملاً روشن است. عقاید توحیدی معتزلیان با بسیاری از آنچه در احادیث عقایدی امامیه به نقل از امامان آمده تمایزی اساسی دارد؛ در مباحثی مانند صفات الهی و جبر و اختیار. بعدها که کسانی مانند شیخ مفید و شریف مرتضی و شاگردان آنان گرایشات معتزلی را پذیرا شدند مجموعه آنچه درباره مباحث توحید و صفات و بحث های مرتبط با حدوث عالم در آثارشان بیان کرده اند در چارچوب کلام معتزلی بغدادی و یا بصری بود و با بسیاری از احادیث سنت های شیعی تطابق نداشت و یا دست کم با آن زبان و اصطلاحات بیان نمی شد. در بسیاری موارد آنان ناچار بودند تعدادی از احادیث را با تأویل بیان کنند و یا اگر احادیثی در سنت های اصحاب حدیث امامی و اخباریان روایت می شد که با الزامات تفکر معتزلی آنان سازگار نبود آن احادیث را رد می کردند و روایت آن احادیث را جایز نمی دانستند و اصحاب حدیث امامی را به حشوی گری ملقب می کردند؛ مانند احادیث ابواب عالم ذر و امثال آن . اتفاقاً همین نوع احادیث از نظر شماری از منتقدان نویسنده این سطور و به دلیل تأثیری که از تفکرات معارفی های مشهد گرفته اند محور اصلی توحید امامان شیعه قلمداد می شوند که البته چنین نیست.
علاوه بر همه اینها شریف مرتضی آن زمان که الملخص و یا الذخیره می نویسد و یا در پاسخ به پرسشهای کلامی و اعتقادی رساله هایی تحریر می کند، مگر جز این است که پردازشش از مباحث کلامی به سبک و در قالب کلام بهشمی است؟ مگر در مباحث صفات خدا از نظریه احوال دفاع نمی کند و یا اینکه در مباحث حدوث عالم و جواهر و اعراض مگر نه این است که نظرش موافق بهشمیان و اندیشه شیئیت معدوم است؟ مگر نه این است که این مباحث اساساً معتزلی است و در احادیث امامان شیعه (ع) اثری از این نوع مطالب نیست؟ مگر نه آنکه استاد همین شریف مرتضی، یعنی شیخ مفید عقیده احوال بهشمیان را با تأثیر پذیری از مکتب بغداد به کلی رد می کند؟ و مگر نه آن است که بعدها علمای شیعه تحت تأثیر مکتب ابو الحسین بصری و ملاحمی و سدید الدین حمصی عقیده به شیئیت معدوم را عقیده ای کفر آمیز قلمداد کردند؟
علمای سده های بعدی چه در مکتب حمصی و چه در مکاتب فلسفی خواجه و علامه و یا علمای مکتب ملاصدرا بعدها باورهای دیگری را عقاید متناسب با مکتب ائمه شیعه می دانستند. عقاید کلامی و فلسفی این مکاتب طبعاً مخالف شریف مرتضی بوده است. خوب تکلیف چیست؟ کدام منطبق است با تعالیم امامان شیعه؟
مکتب کلامی اعتزالی یک شیوه تفکر بوده است و علمای شیعه چه امامی و چه زیدی در آن مساهمتی بسیار مهم داشته اند. در آغاز آن هم حتی برخی معتزلیان در داد و ستدی مستمر با افکار تعدادی از متکلمان غیر معتزلی و از جمله هشام بن الحکم بوده اند. در این تردیدی نیست. معتزلیان البته تحت تأثیر عقاید مختلفی بوده اند و از جمله رویکردهای تنزیهی خود را منسوب به حضرت امیر هم می کرده اند. در این هم تردیدی نیست؛ اما اعتزال یک مکتب کلامی است درست مانند دیگر مکاتب کلامی و فلسفی. آنچه ما امروزه به عنوان تفکرات کلامی و اعتقادی شیعی می شناسیم محصول فرایندی تاریخی از داد و ستدهاست و آمیخته ای از برداشت های گوناگون. اگر معتزله نبود اصلاً کلام و فلسفه آنطور که امروزه در حوزه علمیه قم می شناسیم تحققی نداشت. اینها همه محصولات تاریخی اند و حاصل تلاش جمعی. ما هم روایات شیعی را با همین عینک تاریخی می بینیم و تفسیر می کنیم. تعدادی از این احادیث روشن است که با زبانی غیر معتزلی تدوین شده اند. تعدادی هم معلوم است که بعداً با ادبیات معتزلی تطبیق داده شدند و اضافات و الحاقاتی دارند. کلینی در کتاب کافی احادیثی توحیدی نقل می کند که نسبتی با اندیشه معتزلی شریف مرتضی درباره مسائلی مانند صفات خدا ندارد.
هشام بن الحکم متکلمی شیعی بوده است در عصر امامان و مرتبط با ایشان (که البته تحت تأثیر افکار مختلفی هم بوده است). پاسخ من به منتقدان این است: آیا تفکر کلامی شریف مرتضی به او نزدیکتر است یا به ابو هاشم جبایی؟
@barrasihayetarikhi
@azbarresihayetarikhi
https://t.me/tavanerejal
🔶از ناحیهی مقدسه، به شیخ مفید
🔹پیرامون دو نامهای که معروف است امام دوازدهم (علیه السلام) برای محمد بن محمد بن نعمان نوشتهاند
خودِ شیخ مفید، اشارهای به وجود این دو توقیع نمیکند. قدیمیترین اثر دستیابی که به صدور این دو توقیع اشاره میکند، احتجاج مرحوم طبرسی(قرن۶) است (ج2، ص496-499). طبرسی، با عبارت « ذِكْرُ كِتَابٍ وَرَدَ مِنَ النَّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ ...» بدون یادکرد هرگونه منبع پیشینی، نص دو توقیع را نقل میکند.
شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤة البحرین، به نقل از کتاب نهج العلوم الی نفی المعدوم اثر ابن بطریق حلی که از معاصرین طبرسی است، به این دو توقیع بعلاوهی یک توقیع دیگر که نص آن مشخص نیست، اشاره میکند (ص346). در همینجا، شیخ یوسف این توقیعات را بزرگترین و عمده شاهد جایگاه والای شیخ مفید میداند.
در هر دو نامه به شیخ مفید توصیه شده که نامه را مخفی کن و از آن نسخهای تهیه کن و آن را به دست آنکه مورد اعتماد است بده.
این توصیه به پنهانکاری، به عنوان پاسخی بر مشکل اِسناد روایت عنوان شدهاست. البته این توجیه، خود چالشی دیگر را ایجاد میکند. چه کسی از شیخ طوسی و سیدمرتضی و سایر شاگردان مطرح شیخ مفید نزد وی معتمَدتر بودهاست؟ معلوم نیست.
از آنجا که این توقیعات منسوب به امام است، انکار آن روا نیست؛ شاید که صادر شده باشد. اما اثبات شدنی نیز نیست.
اساسا برای اثبات والاییِ شخصیت محمد بن محمد بن نعمان و مفید بودن وی، زندگی سراسر مجاهدهی وی کافی است.
https://t.me/tavanerejal
🔶️نقش مشهد در انتقال دو توقیع
🔹️از دیرباز تاکنون، پژوهشهای انجام شده پیرامون دو توقیع از ناحیه مقدسه به شیخ مفید، احتجاج طبرسی را قدیمیترین منبع دستیاب آن میدانستند.
اکنون و پس از دسترسی به اقدم نسخِ خطیِ مصباح المتهجد شیخ طوسی که در کتابخانه آستان قدس رضوی است، میتوان سخن دیگری گفت. کاتبِ این نسخهی خطی مصباح، عبدالجبار بن علی بن منصور نقاش رازی به سال 502ق است. او پس از اتمام نسخهبرداری، در ضمیمهای که به نص مصباح دارد، این دو توقیع را نیز میآورد (وی این دو توقیع را یا از ضمیمهی احتمالیِ کاتب قبلی که ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ماوراءالنهری است دیده یا از جایی دیگر).
البته تقدم این نسخه مصباح بر احتجاج طبرسی، دلیل محکمی بر این نیست که طبرسی از روی این نسخه، توقیعین را نقل کرده است. بماند که اقدمیت این نسخه بر احتجاج قطعی نیست؛ شاید طبرسی احتجاج را قبل از این تاریخ نوشته باشد.
نسخه مصباح به نص کاتبِ آن در مشهد کتابت شدهاست.
چگونگی انتقال نص توقیعین به مشهد پس از گذشت 90 سال از صدور (علی فرض صدوره) و بنای مفید بر اختفاء، پژوهشی میطلبد.
https://t.me/tavanerejal
🔶️دو راویِ پیگیر
🔹️حُجر بن زائدة و عامر بن جُذاعة
در چندین روایت، این دو راوی در کنار یکدیگر حضور دارند. سبک فکری ایشان نیز در حوزه امامشناسی یکسان مینماید. روایات مدحشان در کنار روایات مذمتشان نیز تعارض نماست (کافی ج15 ص820، اختصاص ص8و62، کشی ج2 ص613، 615، 456 و 708).
بر اساس این روایات، این دو دوست این روحیه را داشتهاند که زعم خویش از انحراف افراد خاص را به اطلاع امام برسانند. در مورد مفضل و ابوحمزة ثمالی (با احتمال سوء برداشت ابوحمزه نسبت به این اطلاعرسانی) چنین بودهاست.
در میان بودن پای مفضل و انتقاد این دو راوی در مورد اعتقاد وی به رازقیت امام و نیز تعارض روایات مدح و ذمشان، همان بحث دیرین اختلاف مراتب و سخن گفتن امام با افراد بر اساس مراتب درکشان را تداعی میکند. بحث تعمد امام بر اختلاف افکنی میان شیعه با اهداف خاصی که در جای خودش بحث شده نیز، این تعارضات را توجیه میکند (البته حجر بن زائده نیز اهل نقل فضائل بودهاست-بصائر ج1 ص74، 116، 292 و 322-).
درود خدا بر مفضل بن عمر، ابوحمزه ثمالی، حجر بن زائده و عامر بن جذاعه
https://t.me/tavanerejal
🔶️حزن و عید
🔹️نیمهی شعبان، آغاز حیرت
معروف است که علی بن محمد سمری، آخرین نائب خاص امام عصر علیه السلام است. حکمت پروردگار چه بود که باید وی روز نیمهی شعبان از دنیا رود، خود آگاهتر است.
جناب سمری، شش روز قبل از فوت خویش به وسیلهی نامهای از سوی امام عصر، از زمان مرگش آگاه شد و به ساماندهی امورش پرداخت.
نقل است که در روز نیمهی شعبان در بستر احتضار بود. شیعیان نزدش گرد آمدند که: ای بزرگوار! قرار است پس از تو چه کسی بین ما و اماممان رفتوآمد کند؟ چه کسی پرسشهای ما را به وی منتقل کند و پاسخ آن امام را به جان ما بنوشاند؟
علی در حالی که به چشمان منتظرِپاسخِ شیعیان مینگریست به سختی پاسخ داد: لله امر هو بالغه، سپس جان داد.
نویسندهی این سطور وقتی خویش را جای شیعیانی که نعش بیجان سمری را دیدند و فهمیدند که دیگر امام ظاهر ندارند میگذارد، حیرت و غم را عجیب حس میکند.
الهی، امرخود را برسان ...
🔸️کمال الدین، ج۲، ص۵۰۳و۵۱۶
https://t.me/tavanerejal
🔷️کَشّیها
نقش شهر «کَشّ» در رونق حدیث شیعه مانند تمام ماوراءالنهر(فرا رود)، هنوز آنچنانکه باید و شاید پژوهیده نشدهاست. اگرچه این شهر در قرن هشتم به «شهر سبز» تغییر نام پیدا کرد، اما نام مرحوم کشّی و رجالش هنوز برای ما، کَشّ را آشناتر از هر نام دیگری حفظ کرده است.
انتقال حدیث از حوزههای حدیثی اصلی به شرق بلاد اسلامی و ماوراءالنهر، امر آسانی نبود. تلاش راویانی مانند جبرئیل بن احمد فاریابی، محمد بن مسعود عیاشی، حمدویه بن نصیر، ابراهیم بن نصیر، محمد بن نصیر و همین محمد بن عُمر بن عبدالعزیز کشی بود که شیعه را در این خطه زنده نگاه داشت.
درست است که اینان روایات عراق و قم و خراسان را به این جغرافیای متمدنِ آن روزگار رساندند؛ اما از همان خطهها، محدثینی بودند که تراثِ بربادرفتهی خود را با واسطهی کشّیها بازیابی کردند.
کشّیها ادامه دهندهی مکتب هشام بن حکم و یونس بن عبد الرحمن هستند و روایات مذمت زراره را که کم هم نیست، رواج دادند.
شهر کشّ (شهر سبز) در جنوب ازبکستان امروزی قرار دارد.
📚رجال کشی، ص ۱۴۴-۱۶۳
رجال طوسی، ص ۴۱۸
کمالالدین، ج۱، ص۳۱۵و۳۲۹و۳۵۱و۴۸۰و...
لسان المیزان، ج۲، ص۹۴و۹۵
مقاله «کشها و کشیها»
مقاله «جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر»
https://t.me/tavanerejal
🔶️ اخباری و اصولی، عنب و انگور
شیخ یوسف بحرانی (م1186ق)، نماد مقاومت اخباریگریِ معتدل در مقابل اصولیگری است؛ اما او از جایی به بعد تصمیم میگیرد که این منازعات را ادامه ندهد. شیخ در آخرین مقدمه از مقدمات دوازدهگانهی حدائق، اعلام میکند که تقسیم عالمان به دو طیف اصولی و اخباری نه به صلاح وحدتِ شیعه، نه دارای سابقه در تاریخِ فقاهت شیعه و نه دارای ثمره و فایده است. او که روزی «المسائل الشیرازیه» را در رد مبانی اصولیان نگاشته بود، در اینجا از تغییر نوعِ برخوردش با این منازعات خبر میدهد. بیشتر مانور محدث بحرانی روی این مطلب است که هیچ دلیل روشنی برای این انشقاق نیافته است. اگر اصولیان ادلهی استنباط را کتاب و سنت و عقل و اجماع میدانند و اخباریان فقط کتاب و سنت، بسیاری از اصولیان پای استنباط که میرسد آنقدر در تحقق و وجود مدلول اجماع نزاع میکنند که دیگر هیچ اثری از اجماع نمیماند. در مورد عقل نیز چنین نزاعی است؛ حتی پژوهشگرانِ اصولی، حکم به عدم حجیت عقل دادهاند.
او در این مقدمه البته به برخی تندرویها از هر دو طرفِ نزاع اشاره میکند و آن را نادرست میداند. از نگاه وی این تندرویها از روی غفلت و وهم و بی اطلاعی از برخی امور است.
خوانش شیخ یوسف از دوگانهی اخباری_اصولی، خوانشی عنب و انگوری است؛ بیهوده و فرسایشی.
البته واقعیتِ زمانِ ما، تحلیل بحرانیِ زمانِ بهبهانی را برنمیتابد. ما هم اخباری دیدهایم هم اصولی. اخباریانی که دیدهایم تقلید ندارند، قواعد اصول فقه مصطلح را نه اینکه نخوانند که مضلّ میدانند، قرآن را به عنوان منبع استنباط قبول ندارند و چیزهای دیگر. اصولیان نیز رفتن به جلسات اخباریان را علامت فسق و خروج از طریق هدایت میدانند و دختر به دو نفر نمیدهند: اخباری و شارب الخمر.
آیا اکثرِ اصولیان و اخباریانِ کنونی، همان تندروهایی هستند که شیخ میگوید؟
خواندن مقدمهی دوازدهم حدائق، به خوانندگان پیشنهاد میشود:
http://lib.eshia.ir/10013/1/167
https://t.me/tavanerejal
میشل تاردیو، تاریخدان بزرگ فرانسوی
او در این روزها و در سن ۸۲ سالگی، مشغول نوشتن کتابی با موضوع بودا و با محوریت روایت شیخ صدوق در کمال الدین از ماجرای بودا و بلوهر است.
@tavanerejal
🔷️ سرنوشت سه کتاب مهم شیعی
🔸️ امان از دست کاتبان نسخه های خطی
کاتبان نسخه های خطی حافظان تاریخ و فرهنگ یک تمدن هستند، امانت داری در انتقال میراث فکری و علمی و کیفیت این انتقال توسط آنها اولین گزینه برای شناسایی و درجه بندی ایشان است، به طور کلی ناسخان به اقسام مختلفی تقسیم می شوند، یکبار کاتب خود از قشر عالمان است و کتاب را برای خود کتابت کرده، که در این صورت قطعاً نسخه دقیق و درست کتابت شده است، صورت دیگر آن است که کاتب از راه کتابت نسخه های خطی ارتزاق می کرده که این دسته بیشترین بخش ناسخان را شامل می شوند، آنها نیز انواع گوناگونی دارند؛ دسته ای از ایشان یا فرهیخته و اهل فضل هم بوده اند و در وقت کتابت مطالب را می فهمیدند و درست قرائت می کردند و صحیح می نگاشتند، اما دستۀ دیگری فقط کتابت می کردند و نه درست سواد خواندن داشتند و نه نوشتن، بلکه به تعبیر صحیح نقاشی حروف می کردند؛ این در حالی است که بعضی از آنها نقاش خوبی هم نبودند و کتابی پر از غلط در می آمیختند که در وقت قرائت و یا تصحیحِ نسخه باید با علوم غریبه فهمید که اصل این کلمات چه بوده است.
البته این مطالب قاعدۀ کلی نیستند تمامی آنها نقض و استثنا هم دارند؛ حال من نمی دانم که کاتب سه کتاب بسیار مهم «تفسیر عیاشی» تألیف ابو نظر محمد بن مسعود عیاشی (ت 320 ق) و «تفسیر فرات» تألیف فرات بن ابراهیم کوفی زیدی (ت 352 ق) و «المستدرک المختار فی مناقب وصی المختار» یحیی بن حسن ابن بطریق حلی (ت 600 ق) از کدام یک از این دسته ها بوده اند ولی آنچه را که الان در مقابل ما قرار دارد کاری است بسیار ناقص که مهمترین بخش یک کتاب حدیثی توسط کاتبان آنها حذف شده است.
ما این سه دانشمند برجسته و حسّاس شیعی (عیاشی، فرات و ابن البطریق) را به کثرت مشایخ و اساتید و میراثی که کتابت و روایت کرده اند، می شناسیم؛ عیاشی میراث دار شیعه در دورترین بخش های کشور های اسلامی یعنی سمرقند، و فرات در قلب تپندۀ دنیای اسلام و مرکز فعالیت تمام فرق اسلامی کوفه، و ابن بطریق در مرکز دنیای تشیع در قرن ششم یعنی حله میزیسته اند که هر یک دارای تألیفات و مشایخ و طرق بسیار زیادی بودند که ما با گوشه ای از آنها آشنا هستیم.
متأسفانه کاتب «تفسیر عیاشی» تمام اسانید روایات این کتاب را انداخته و روایات را بدون سند نقل کرده است. فقط رجال شناسان و تاریخ نگاران شیعه حجم ضرری که این کاتب به تاریخ و رجال شیعه زده است را متوجه می شوند، از آنجا که او عیار روایات عیاشی را برای مفسران و حدیث پژوهان پایین آورده، و از منظر تاریخ پژوهی شیعی نیز با حذف مشایخ و طرق عیاشی که در سمرقند در حال فعالیت علمی بوده است، راه را برای شناسایی عالمان شیعۀ آن دیار بسته است، سرزمینی که آگاهی ما دربارۀ تشیع در آنجا بسیار اندک می باشد و مقداری از شناخت ما با تاریخ شیعه در این سرزمین به آنچه در «رجال کشی» آمده است، محدود می باشد.
همین موضوع دربارۀ فرات کوفی افتاده است؛ او عالمی زیدی مذهب بود که از کتاب او به خوبی واضح است که با شیعیان امامی هم ارتباط مستقیمی داشته و بسیاری از مطالب کتاب خود را از طریق میراث امامیه تنظیم کرده است. و باز کاتب با حذف بخش وسطی اسانید راه شناخت و مصادر او را برای ما دشوار بلکه محال کرده است.
کتاب دیگر «المستدرک المختار» ابن بطریق حلی از علمای شیعۀ امامی است، همۀ ما با کتاب «العمده» او که احادیث مناقب و فضائل اهل بیت (علیهم السلام) از کتب معتبر اهل سنت جمع آوری کرده، را می شناسیم و می دانیم که این کتاب با این سبک تألیفی اولین در نوع خود است با این مزیت که مؤلف دارای مشایخ و طرق گسترده برای روایت منابع اهل سنت از مشایخ سنی مناطق مختلف اسلامی است.
بله متأسفانه کتاب «مستدرک» ـ که استدراک بر کتاب العمدۀ خودش بوده ـ و مؤلف نقل هایی از منابع بسیار پر اهمیت اهل سنت دارد و این منابع در حال حاضر از کتب مفقوده هستند، نیز مبتلا به همین دست از کاتبان بی توجه شده و تمام اسانید روایات آن به همراه مقدمه حذف شده اند.
با تمام این احوال جای شکر و تقدیر از این کاتبان این چنینی هم دارد که اگر آنها نبودند و متون روایات این کتب را برای ما به ارمغان نمی آوردند شاید ما از این کتاب ها فقط نامی در منابع کتابشناسی داشتیم.
وإلی الله المشتکی
سید حسن موسوی بروجردی
@majlesilib
@tavanerejal
🔶️ هشت پارسا
🔹️ پیرامون اصطلاح «الزّهاد الثمانیة» در رجال کشّی
در کتب عامه، پیرامون زهاد ثمانیه و یادکردشان بسیار بیشتر و دیرینتر از کتب امامیه سخن رفته است(برای نمونه: زهد الثمانیه من التابعین _نسخه ابن ابی حاتم رازی_، کتاب الثقات ابن حبان؛ الاصابه ابن حجر عسقلانی). تا جایی که میتوان گفت این تعبیر ریشهای عامی دارد. در کتب امامیه، اولین نمود در کتاب رجال کشی و بر اساس روایتی از فضل بن شاذان(م260) است(ص 97و98). آن هم پیرو پرسشی بوده که از او در این مورد شده است. نمودهای بعدیِ این اصطلاح در کتب امامیه، از همین گزارش فضل بن شاذان در رجال کشی جوشیده است(برای نمونه: جامع الرواه اردبیلی، بحارالانوار).
این ترکیب در کتب عامی، فراوانتر، دیرینتر و مشهورتر از متون امامی به چشم میخورد. به گونهای که میتوان یقین کرد مورد پیگیریِ دانشیان بودهاست و پرسشی که از فضل میشود نیز پیروِ همین پیگیریهای عامی و تاثر امامیان از آن است.
گویا پدیدآورنده یا مروّج اصلیِ گفتمانِ «هشت پارسا»، علقمة بن مَرثَد تابعی (م 120) است. وی هشت نفر از تابعین را به عنوان موفقین در زهد معرفی کرده است و گزارش مفصلی از پرهیزگاری ایشان به دست داده است:
عامر بن عبد الله، اویس القرنی، هَرِم بن حیّان، ربیع بن خُثَیم، ابو مسلم خَولانی، اسود بن یزید، مسروق بن اجدع و حسن بن ابی حسن بصری(زهد الثمانیه من التابعین، ص7).
در روایت فضل که تنها روایتِ شیعیِ این گفتمان است، چهارنفر اول مورد تایید و مدح قرار میگیرند. این روایت با نکوهش ابومسلم ، مسروق و حسن پایان مییابد. در اینجا (رجال کشی) نامی از نفر هشتم که اسود است برده نشدهاست.
البته در ذیل عنوان زید بن صوحان، گویا تتمهی این گفتار فضل (با کمی ابهام) آمده است. وی در آنجا زید بن صوحان را شایستهی عنوان زهد در میان تابعین میداند. البته بازهم اسمی از نفر هشتم (اسود) برده نمیشود؛ نه مدحاً و نه ذمّاً.
طرفه آنکه به گمان بسیار، عامر بن عبد الله در روایتِ علقمه، همان عامر بن عبد قیس در بیان فضل است.این توحید مختلفات یا کشف تصحیف، دو مدرک دارد:
1. بودن و شباهت این دو نام در ذیل عنوان زهاد ثمانیه.
2. شباهت داستان زهد عامر بن عبد الله در نقل علقمه، با داستان زهد شخصی به نام قیس در رجال کشی(ص 95) (ماجرای حضور مار در محل نماز و عدم توجه قیس به آن که ظاهرا بیان آن از سوی امام رضا علیه السلام به عنوان نمونه ای از زهد، حاکی از مَثَل شدن آن است). در عنوان «قیس» که ذیل عنوان زهاد ثمانیه نیست، همین ماجرای مار و نماز به شکلی فوق العاده شبیه آمده است. در نتیجه عامر بن عبد الله، همان قیس و همان عامر بن عبد قیس تابعی، صاحب امیرالمومنین علی است.
به دیگر سخن و بنابر حساب احتمالات:
دو نامِ مشابه در دو کتاب، ذیل یک عنوان هستند (1.عامربن عبدالله و 2.عامربن عبد قیس، ذیل عنوان زهاد ثمانیه. یکی در نقل علقمه و یکی در نقل فضل). از سویی داستان زهد یکی از این دو نام (1.عامربن عبدالله) همان داستان زهد نامی دیگر است (3.قیس). از سوی دیگر این نام سوم (قیس) با نام دوم (عامربن عبدقیس) تشابه دارند.
در نتیجه به گمان بسیار میتوان گفت پرسشی که برای شخص کشی ایجاد شده که این قیس کدام قیس از قیسهایی است که صحابه امیرالمومنین هستند نیز حل شد. او یکی از زهاد ثمانیه است.
پ.ن: اهل تحقیق و تصحیح میدانند که نسخ رجال کشی دارای اغلاط فراوان است اینگونه خطاها در ذکر نام یک فرد، امر آشنایی است.
@tavanerejal
🔷 یک شباهتِ دردسرساز
🔸کتاب تذکرة الائمه با ادعای حذف دو سوره از قرآن و آوردن متن آنها، یکی از حاشیهسازهای قرن یازدهم محسوب میشود. پیوند مولف کتاب با علامه مجلسیِ پسر به حدی است که برخی گمان بردند نویسنده تذکره، همان صاحب بحارالانوار است (برای نمونه: چاپِ نشرِ مولانا؛ فهرست نسخ خطی انستیتوی بیرونی تاشکند؛ لیست کتب مجلسی). او محمدباقربن محمدتقی لاهیجی، شاگرد علامه مجلسی است. اینکه یک استاد و شاگرد اشتراک در نام و نام پدر داشته باشند و هر دو نیز اهل تالیف باشند پدیدهای کمیاب است.
این شباهت، سبب گردید که تا همین امروز برخی بگویند علامه مجلسی چنین نظری در مورد حذف سُوَر داشته است؛ شیعیان با تعجب و اهل تسنن با تمسخر.
ردیابیِ ورودِ این دو سوره در میانِ کتبِ عالمانِ شیعه و باورپذیر شدنِ نسبیِ آن برای آن عالمان، پژوهشی میطلبد. محدث نوری نیز با حکایت این دو سوره از کتابِ پرماجرای دبستان مذاهب در فصل الخطاب خویش، به این وهم دامن زدهاند. مستشرقین و سلفیان نیز ورود پررنگی به ماجرا دارند.
📚الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة ط اسماعیلیان نویسنده : الطهراني، آقا بزرك جلد : 4 صفحه : 26
📚اعلام اصفهان نویسنده : مهدوی، مصلح الدین جلد : 2 صفحه : 70
@tavanerejal
🔷️ فِرَق الشیعه در آینده
در یکی از کتب فِرَق الشیعه که در سال ۱۸۰۰ق خواهد آمد میخوانیم:
... و در اینجا به چند فرقه از فرقههای شیعی که در حدود ۳۶۰ سال پیش زیست میکردند به اختصار اشاره خواهیم کرد (برخی عناوین، همپوشانی دارند):
بهجتیّه، طهرانیّه، وحیدیّه، تفکیکیّه، وحدتیّه، لعنیّه، اخباریّه، اصولیّه، شیخیه، انقلابیه، انگلیسیه، حب اللهیّه، معزّیّه، سنَدیّه، تبریزیانیّه، حجتیه، ... .
از این فرقه ها فقط .... نجات یافته است.
#مزاح
#تاملی_در_فرق_الشیعه
https://twitter.com/Ghanaatgar1363/status/1253105562784587777?s=20
🔷 غلو و نامهای شگفت
🔹 امام صادق علیه السلام به ابوالخطاب مینویسند که به من رسیده است تو تصور میکنی زنا مَردی است و شراب مردی است و نماز مردی است و روزه مردی است و اعمال ناشایست، مردانی هستند. اینگونه نیست که تو میپنداری؛ بلکه من اصل حق هستم و فروع حق، طاعت خداست. دشمنان ما اصل شرّاند و فروع ایشان، معصیت خدا است. کسی که ناشناخته است، چگونه اطاعت میشود و کسی که اطاعت نمیشود، چگونه شناخته شده است. انتهی کلامه.
🔶گویا ابوالخطاب با این نوع تاویلات، زمینه اباحیگریِ کثیری را ایجاد کرده بود. امام با این بیان، به صراحت مخالفت خویش را با ترک عبادات و ارتکاب محارم الهی ابراز کردند.
به برداشت این کمترین، امام ما را به آگاهی دیگری نیز رهنمون کردند. ابوالخطاب گفته بود که نماز و روزه، جعفر بن محمد است. امام امّا فرمود: من نماز و روزه نیستم؛ من اصل و ریشه حق هستم. اگر نماز و روزه وجود دارد که دارد، و اگر این نماز و روزه طاعت پروردگار است که هست و باید عمل شود، من از این نماز و روزه بالاترم. من اصل و ریشه صوم و صلاتم. من اصل و ریشه حقیقتی هستم که برگ و بار آن نماز و روزه است.
وَه که چه حدیثی است! او نفی غلو فرمود، به اطاعت خدا دعوت کرد و خویش را نیز شناساند؛ شناساندنی که اگر برخی غالیانِ در غلوستیزی متفطّن شوند، همین حدیث را نیز غلوآمیز می خوانند.
حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى أَبِي الْخَطَّابِ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنْ الزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصِّيَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ الْحَقِّ وَ فُرُوعُ الْحَقِّ طَاعَةُ اللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ الشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ الْفَوَاحِشُ، وَ كَيْفَ يُطَاعُ مَنْ لَا يُعْرَفُ وَ كَيْفَ يُعْرَفُ مَنْ لَا يُطَاعُ.
📚رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 291
@tavanerejal
VSH_Volume 1_Issue 2_Pages 85-110.pdf
11.7M
مقاله: اعتبارسنجی محتوایی توحید مفضل با رویکرد عرضه بر روایات شیعی
نویسندهی مسئول: مصطفی قناعتگر
نویسندهی همکار: سید محمدجواد سیدشبیری
دوفصلنامهی مطالعات اعتبارسنجی حدیث
http://vsh.journals.hozehkh.com
🔶️خلاف در الخلاف
🔹️درباره اعدام شارب الخمر
شیخ طوسی در الخلاف، برای شارب الخمری که سهبار به دلیل شرب خمر حد خورده و برای بار چهارم شراب نوشیده، حکم به اعدام می دهد. او مستند فتوای خویش را «اجماع الفرقه و اخبارهم» بیان می کند (الخلاف، ج۵، ص۴۷۳).
به نظر میرسد شاهد یک خلاف فقهی از سوی شیخ هستیم.
اخبار امامیه به اتفاق حکم به اعدام در مرتبه سوم را بیانگر هستند (حدود پانزده روایت که اکثر آن در وسایل الشیعه به نقل از کافی و تهذیب و استبصار و الفقیه و تعدادی در مستدرک و بصائرالدرجات است). خود شیخ در تهذیب و استبصار کثیری از این روایات را ذکر کرده است. حال مشخص نیست مراد شیخ از «اخبارهم» کدام اخبار است که اعدام در مرتبه چهارم را بیان می کنند.
آری؛ جمیل بن دراج پس از اینکه روایت مرتبه سوم را نقل کرده، گفته است که بعض اصحاب ما روایت کرده اند اعدام پس از بار چهارم است. ابن ابی عمیر توضیح داده که مراد جمیل، شارب الخمری است که دوبار حد خورده اما در مرتبه سوم شرب دستگیر نشده و حد نخورده و در مرتبه چهارم شرب دستگیر شده که در نتیجه همان بار سومِ دستگیری محسوب می شود(کافی و علل). در فقه الرضا نیز روایتنمایی وجود دارد. صدوق نیز در من لایحضره الفقیه با «رُوِیَ» گزارش بار چهارم را بیان می کند. وقتی شیخ به این چند نقل متزلزل بگوید «اخبارهم» و آن پانزده روایت که حدود نیمی از آن ها صحیح السند نیز هست را وانهد، جای شگفتی دارد.
احتیاط در دماء نیز که برخی در تقویت بارچهارم ذکر کرده اند، دلیل شیخ نیست که اگر بود مانند سایر احکام احتیاطی، تصریح می کرد(برای نمونه: الخلاف، ج۱، ص۱۲۴).
عامه نیز اعدام در مرتبه چهارم را روایت کرده اند و به دلیلی ضعیف، آن روایات کثیره را منسوخه می دانند و حکم اعدام را نسخ شده می پندارند. شیخ در همینجا برای بی دلیل جلوه دادن حکم به نسخ، روایاتی از عامه دال بر اعدام (البته در مرتبه چهارم) می آورد تا اثبات کند نظر فرقه محقه پایه و اساس دارد.
در روایات امامیه نیز حکم به اعدام در قضاوت های رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و نیز به عنوان حکم الهی ثابت توسط صادقین علیهم السلام نقل شده است و نسخی در میان نیست.
به هر شکل بی اعتنایی شیخ به روایات «مرتبه سوم» در کتاب خلاف عجیب است. وقتی خود در تهذیب و استبصار آن روایات را ذکر می کند و در نهایه (ص۷۱۲) نیز بر اساس همین روایات فتوی می دهد و قبل خویش، مفید و مرتضی و صدوق را قائل به آن یافته است(نزهه الناظر، ص۱۲۳)، اجماع الفرقه نیز بر فتوای وی وجود ندارد.
https://t.me/tavanerejal
🔶️ چالشِ «امامِ کودک»
🔹️ جلسه فقیهان شیعه پس از شهادت امام رضا علیهالسلام را اثبات الوصیه (قرن۴) و پس از آن عیون المعجزات (قرن۵) نقل کردهاند. اتفاق مهم جلسه، این بود که یونس بن عبدالرحمن گریه و عزاداری اهل مجلس را بر هم زد و گفت: دست از گریه و زاری بردارید! این امر (امامت) اینک در اختیار کیست؟ تا آن زمان که این کودک (امام جواد علیهالسلام) بزرگ شود، سوالات از چه کسی پرسیده شود؟
ناگهان ریان بن صلت آن دیگر فقیه و یار نزدیک امام هشتم برآشفت و برخواست و دست بر گلوی یونس گذاشت و در حالی که به صورت آن پیرمرد سیلی میزد میگفت: «يا ابن الفاعلة! أنت تظهر الايمان لنا و تبطن الشك و الشرك».
یونس به امامت امام جواد علیه السلام معتقد بود؛ اما گویا باور داشت که تا بزرگ شدن ایشان، امر امامت باید در اختیار کسی دیگر باشد؛ شخصی که سن کودکی را گذرانده باشد. همچنین ممکن است قائل به نوعی فترت در امامت بوده و تا بزرگ شدن امام جواد علیهالسلام، شخصی را نه در کسوت امام که به سان نایب امام لازم الاطاعه می دانسته؛ شخصی که امورات شیعه را تا رسیدن امام نهم به سن بالاتر بر عهده داشته باشد.
این ذهنیت یونس، به شکلی تلطیف شدهتر از زبان صفوان بن یحیی نیز در زمان حیات امام رضا علیهالسلام شنیده شده است؛ پنج سال قبل از جلسه یادشده وقتی امام جواد دوساله بودند:
عن صفوان بن يحيى قال: قلت للرضا قد كنا نسألك عن الامام بعدك قبل ان يهب اللّه لك ابا جعفر و كنت تقول: يهب اللّه لي غلاما و قد وهب اللّه لك و أقر عيوننا و لا ارانا اللّه يومك، فان كانت الحادثة فالى من نفزع؟ فاشار بيده الى ابي جعفر و هو قائم بين يديه فقلت: جعلت فداك و هو ابن ثلاث سنين: فقال و ما يضره ذلك؟ قد قام عيسى بالحجة و هو ابن سنتين.
استبعاد صفوان و یونس و برخی دیگر از اصحاب در اینکه یک کودک در همان حال کودکی «بالفعل» امام باشد، گرچه عجیب است اما نشان میدهد یک مساله ساده در این سوی تاریخ، برای آن بزرگانِ امامدیده به سختی قابل پذیرش بودهاست.
https://t.me/tavanerejal
عن ابیعبدالله علیهالسلام:
«تاسُوعَاءُ» يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ َ عَلَيْهِ السَّلَام وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا وَ اسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَيْقَنُوا أَنْ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ َ عَلَيْهِ السَّلَام نَاصِرٌ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ.
بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيب.
📚الکافی، ج۴، ص۱۴۷
🔷️از حدیثبسندگی، تا حدیثبسندگی
🔸️شیخ طوسی چندین کتاب فقهی دارد:
النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی (فقه روایی)
المبسوط فی فقه الامامیه (فقه تفریعی)
الجمل و العقود فی العبادات (فقه فتوایی)
مسائل الخلاف (فقه مقارَن)
تکنگاریهای فقهی دیگری نیز دارد.
دو کتاب التهذیب و الاستبصار وی نیز کتب «روایی» هستند با رویکرد فقهی و از این جهت در دسته کتب فقهی نمیگنجند.
روش شیخ در النهایه این است که متن روایات را با حذف اسانید و نام امام و با تعهدی نسبتا زیاد به تحفظ بر عین الفاظ مینویسد. در این کتاب به سبک صدوق اول و دوم و مفید، به احکامی که نصوص به آن اشاره کردهاند اکتفا کرده و سایر فروعات فقهی غیر منصوصه را ذکر نمیکند. فقیهان زیادی با متن این کتابها معامله حدیث کرده و میکنند؛ زیرا در آن دوره در میان امامیه جز فقه روایی و تحدیثی (اصول)، روش دیگری باب نبوده است.
کتاب «الجمل و العقود» وی ما را یاد رسالههای عملیه کنونی و سبک سادهساز آن میاندازد. شیخ در این کتاب فتوای خویش را به شکلی مختصر و برای مطالعه و یادگیری بدنه جامعه شیعه نگاشته است. البته برای عالمان نیز خالی از فایده نیست. وی در الجمل به بیان احکام طهارت و نماز و زکات و روزه و حج و جهاد بسنده کرده است. شبیه این کار را قبل وی شیخ مفید در «الاشراف فی عامة فرائض اهل الاسلام» انجام داده است.
شیخ الطائفه در «الخلاف»، آراء فقهى شيعه و اهل سنّت را در كنار هم قرار داده و با استدلالى مناسب با منطق اهل سنّت در مقام اثبات نظر شيعه بر آمده است. مانند مفید و مرتضی که کارهایی از این دست دارند.
اما «المبسوط» شیخ، پدیدهای بیسابقه در میان امامیه است. جامعه شیعه تا عصر شیخ طوسی، به کتب فقهی که به آنچه در روایات است بسنده نکرده و قدم در تفریع نهاده باشد عادت نداشتند و از آن استقبال نمیکردند. اولین عالمی که با نگرانی از یک بازخورد منفی اجتماعی_مذهبی، کتابی با موضوع فقهِ تفریعی نگاشت شیخ طوسی است.
او در مقدمه الجمل، وعده این کتاب را داده است. عمده توضیح وی در مورد این کتاب و وصف فضای علمی آن دوره، در مقدمه خودِ المبسوط است.
شیخ، استاد نیازسنجی در حوزه تالیف کتاب است. با توجه به آمیختگی مذاهب مختلف در بغداد، زمینه بحث و جدل بسیار پیش میآمد. شیخ در حوزه فقه و اصول و رجال نشان داده که دغدغه داشته تا اثبات کند امامیه چیزی از عامه کم ندارد و این از مقدمههای وی آشکار است.
در مقدمه مبسوط می گوید دیگران که ادعای فقه دارند به ما میگویند شما در مسائل فقهی بسیار کم مایهاید؛ زیرا به روایات بسنده کرده و از قیاس و اجتهاد پرهیز میکنید. اما من میخواهم بگویم که این حرف شما از روی بیاطلاعی است. اگر در اصولِ (روایاتِ) ما بنگرید، خواهید دید بیشتر تفریعاتی که شما از مسیر قیاس و اجتهاد به دست آوردهاید، ما از دل روایات به دست میآوریم.
سپس میگوید مدتهاست که میخواهم چنین کتابی در فروع بنویسم؛ اما مشاغل متعدد مانع شد. دیگر سببِ بیانگیزگی من، این بود که این طائفه (امامیه) نه تنها فقط به آنچه در روایات صریحا ذکر شده توجه دارند و به تفریع اهمیت نمی دهند که حتی اگر لفظ روایت را نیز تغییر دهیم و معنی را نقل کنیم، مخالف عادتشان است و خوشایندشان نیست.
شیخ چنین ابداعِ جسورانهای را انجام میدهد تا از کیان مذهب دفاع کند.
به عقیده فقیهان و تاریخِفقهنویسان، تا دهها سال بعد تمام عالمان شیعه ریزهخوار مبسوط شیخ بودند و با اینکه اولین کتاب فقه تفریعی بود، حتی تا کنون یکی از کاملترین کتب در این حوزه است.
آری، اهلحدیث بودن، بسیار متفاوت است با آنچه برخی اخباریان میگویند. اهلحدیث، شیخ بود. شیخ نیز به حدیث بسنده کرد؛ اما به حدیث بسنده نکرد.
@tavanerejal
🔶️بارش خون از آسمان
📚در منابع حدیثی و تاریخی اسلام، از بارش خون در عاشورای ۶۱ هجری و تبدیل شدن برخی پدیدهها به خون گزارش کردهاند. در کتاب «تاریخ آنگلوساکسون» و دو کتابِ تاریخِ اروپایِ دیگر، در وقایع سال ۶۸۵ (یا ۶۸۰)، از بارش خون و تبدیل شدن شیر و کره به خون در بریتانیا، سخن به میان آمده است.
پس از تبدیل تاریخ ۶۱ هجری به میلادی، به تاریخ ۶۸۰ میلادی میرسیم که این تطابق، کم شگفتآور نیست. این تواریخ اروپایی، میتوانند ما را در تجمیع قراین جهت اعتبارسنجی احادیث بکاء العالَم للحسین یاری کنند.
تاریخ آنگلوساکسون:
https://t.co/3DtBY7Ddzm?amp=1
فیلم مستند:
https://youtu.be/YaYDuFaUmpA
🔻یک مدّاحِ متقدِّم
🔹️سفیان بن مُصعب کوفی عبدی، از اصحاب امام صادق علیه السلام و از مدیحهسرایان خاندان وحی است. در کتاب الکافی، کامل الزیارات (بر اساس برخی نُسخ)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، رجال نجاشی، رجال کشی، رجال طوسی و نیز بسیاری از کتب حدیثی و رجالیِ پسینی از وی سخن به میان آمده است (الکافی، ج8، ص216؛ ثواب الاعمال، ص84؛ رجال نجاشی، ص65_66، رجال طوسی، ص220، رجال کشی، ج2، ص704).
او از قبیلۀ «بنو عبدالقیس» است. مطالعۀ تاریخچۀ عبدیها (عبدالقیسیها)، دلدادگیِ دیرین و پیوستۀ ایشان را به آلالله علیهم السلام نشان میدهد. ایشان به هر کجای عراق و ایران که هجرت کردند، به نوعی ابراز علاقه خود را به امامان نشان دادند که البته برایشان کم هزینه نداشت (ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص153-159).
سفیان (سیف)، به سرودن اشعارِ آیینی و ولائی و خواندن مرثیههای عاشورایی مشهور است. شوربختانه اشعار زیادی از وی به جای نمانده؛ اما به شهادت نجاشی، دیوان وی مورد توجهِ پیشینیان بوده است (نجاشی، الفهرست، ص65-66).
شاید جامعترین پژوهشِ تاکنون پیرامون وی را «سیدهاشم محمد» انجام داده است. وی یکی از شمارههای مجموعۀ «أعلامُ الوِلاء» را به معرفی تفصیلی عبدی، ذکر روایاتِ از او و در موردِ او، گردآوری و بررسی دیدگاههای رجالیون حولِ او، آوردن اشعارِ موجودِ منسوب به او و تطبیق آن اشعار با روایات شیعه و سنی اختصاص داده است. به نظر میرسد تنها کمبود نوشتار سیدهاشم محمد، نپرداختن به پیشینهی قبیلهگی عبدی و تاثیر آن در زندگیِ ادبی_ولائی وی است.
خدشه در وجودِ تاریخی عبدی، هیچ دلیل موجّهی ندارد. نیز تنها تضعیف موجود حول وی که توسط کشی صورت گرفته، به تصریح خودِ کشی، حدسی و اجتهادی است و بر اساس برنتابیدن مضامینِ اشعارِ عبدی و غلوّ انگاری آن است.
نظریات محدث نوری، مرحوم مامقانی، آیت الله خویی، علامه امینی و سید محسن امین را در تحقیق سیدهاشم بخوانید.
📚لینک تحقیق سیدهاشم محمد:
http://ito.lib.eshia.ir/81429/1/0
https://t.me/tavanerejal
@tavanerejal
◼️این تاریخِ اجتماعیِ مغفول
یکی از ظرفیتهای مغفولِ میراث روایی، شناساییِ تاریخِ اجتماعی دورانِ امامان علیهم السلام است. تاریخ اجتماعی (Social history)، گرایشی در تاریخ است که به مطالعۀ کنش و واکنشِ مردمان در بافتهای اجتماعی و فرهنگی میپردازد.
به عنوان نمونه، به هنگام مطالعۀ کتاب الطهارة از کتاب وسائل الشیعة با طوفانی از دادههای مفید پیرامون تاریخ اجتماعی آن دوره و سامان مواجه میشویم (مکه، مدینه و کوفۀ قرن اول و دوم)؛ مقدار توجه مردم به بهداشت، چگونگیِ ساخت ابنیه، معماریِ مساجد، معماریِ حمامها، مهندسی خانهها و خیابانها، سیستم آبرسانی، شکل چاههای آب، شکل چاههای فاضلاب، نوع پوشش مردم با فرهنگهای مختلف، شکل سرویسهای بهداشتی، فرآیند استحصال آب، تعامل مردم با حیوانات خانگی، کیفیت کشاورزی و دامپروری، تعامل مردم با طبیعت، توزیع جمعیت در مناطق مختلف، توزیع جمعیتِ باورمندان به ادیان و مذاهب گوناگون، مقدار تعبّد مسلمانان به فقه اسلامی، شکل و انواع ظروف و وسایل خانه و ... .
همّت کتب متقدم تاریخ، بیشتر بر ثبت تاریخ حکومتها و جنگهاست؛ اما در روایات است که به شکل روشن به تاریخِ فرودستان و نقش و شکل زندگیِ اجتماعی آنان توجه شده است.
این حوزه از علم (تاریخ اجتماعیِ مستخرج از روایات)، به شدت دارای منبع و به شدت مورد غفلت است. پژوهشگران علوم حدیث و دانشیانِ علم تاریخ دست به کار شوند.
@tavanerejal
🖌 اگر حدیث نهم ربیع معتبر نباشد!
▪️اگر حدیث نهم ربیع را با هر مبنایی غیر معتبر دانستیم، اصل برائت از دشمنان اهلبیت مخدوش نمی شود؛ زیرا این اصل از اساس وابسته به این تک روایت نیست. این اصل از اصول محکم قرآنی و روایی بلکه عقلی و فطری است. اعتبار این اصل وابسته به این تک روایت نیست که اگر عدم اعتبار آن کشف شود، این اصل زیر سوال برود.
▪️اگر حدیث نهم ربیع را با هر مبنایی غیر معتبر دانستیم، مسرت ما از هلاکت دشمنان خدا و نابودی کسانی که با توحید و انسانیت منازعه داشتند، کمرنگ نمی شود؛ زیرا این مسرت از قلب هایی بیرون می آید که ملاک سرورشان سرور خدا و اولیاء خداست و وابستگی به این تک حدیث ندارند.
▪️اگر حدیث نهم ربیع را با هر مبنایی غیر معتبر دانستیم، باز هم همین نهم ربیع را مرکز سرور و برائت خویش قرار می-دهیم؛ زیرا تواریخ وفیات و موالید بسیار محل اختلاف است. برای نمونه اینکه ما روز 13رجب را برای ولادت امیرالمومنین علیه السلام شادیم، این نیست که یقین به ولادت ایشان در این روز داریم؛ زیرا در تاریخ ولادت ایشان نیز اختلاف است. در تاریخ شهادت امام مجتبی علیه السلام نیز اختلاف است. در تاریخ ولادت یا شهادت اکثر امامان علیهم السلام، نظر قطعی نمی توان داد. اما چرا ما بر اساس آنچه مشهور در تقویم شیعی است و در این تواریخ به اقامه ی شادی یا عزا می پردازیم؟ روشن است که روز واقعی موضوعیت ندارد. ما میخواهیم یاد ایشان را احیا کنیم و برایشان گرامیداشتی برگزار نماییم. حال چه تاریخی را باید محور قرار داد؟ قطعا آنچه معمول در تقویم شیعی است را محور قرار می¬دهیم. زیرا اساسا تاریخ واقعی آن مهم نیست و آنچه اهمیت دارد، برپایی شعائر در شادی و عزای ایشان است.
قتل خلیفه ی ثانی نیز از این قاعده مستثنی نیست. ممکن است در واقع 26 ذی الحجه مقتل وی باشد؛ اما شیعیان وقتی تاریخی دیگر را محور دانسته اند(ولو به خطا) اصراری نداریم که در آن خدشه کنیم. ما میخواهیم ایامی را در سال به این امر اختصاص دهیم؛ حال اینکه چه روزی باشد مهم نیست. به نظر می آید عمده مناقشات در تاریخ یادشده، غالبا(ونه مطلقا) از سوی کسانی است که با اصل زنده نگه داشتن مساله ی یادشده مشکل دارند و صرفا بحث تاریخی را مد نظر ندارند. شاهد آن اینکه در همان 26 ذی الحجه نیز تحرک ولایی خاصی انجام نمی دهند.
▪️حدیث نهم ربیع را چه معتبر و چه غیر معتبر بدانیم، قطعا اصل تقیه لازم الاجراء است. شیعیانی که با برگزاری مراسمات علنی، سبب تحریک و خشم عامه می شوند، گناهی عظیم مرتکب شده اند.
▪️حدیث نهم ربیع را چه معتبر و چه غیر معتبر بدانیم، رفع القلم را به معنی تجویز گناه نمی دانیم. این شکل معنا کردن، از عوام شیعه یا خواص نمایان آنها بروز کرده است و فقیهان حقیقی نسبتی با آن ندارند.
▪️شیعیان آموخته اند که خروج از تقیه، تبعات منفی سنگینی در پی دارد و هیچ گاه چنین خطایی نخواهند کرد.
آنچه بیان شد، شاید در همین حد نیز برای برخی خروج از تقیه دانسته شود؛ اما نباید فراموش کرد آنجا که حقی در حال فراموشی است، سکوت خطاست. یا أَهْلَ الْکتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون...
@tavanerejal
🔷️ شیخ مفید و سیدمرتضی:
امام، بر بالین محتضر حاضر نمیشود.
اعتقادِ معروف شیعه این است که تمام انسانها در هنگام مرگ (چه مومن و چه غیر مومن)، امام را میبینند. در جلد ششم بحار الأنوار، باب هفتمِ «ابواب الموت» به این نام است: «ما يعاين المؤمن و الكافر عند الموت و حضور الأئمة عليهم السلام عند ذلك و عند الدفن و عرض الأعمال عليهم صلوات الله عليهم».
شناختهشدهترین روایتِ این باور، گفتار علی علیهالسلام به حارث اعور (هَمْدانی) است (الأمالی للطوسی، ص48). گویا به نظم درآمدن این گفتارِ منثور توسط سید بن محمد حِمیَری، سببِ ثبت آن در حافظهی تاریخی ما گردیده است آنجا که سرود:
یا حارُ همدان من یمت یرنی
من مومن او منافق قبلاً.
با این اوصاف، دو تن از بزرگان متکلم امامیه، این روایات را تاویل کردهاند. گفتهاند:
«میدانیم در هر لحظه از زمان، انسانهای زیادی فوت میکنند. چطور ممکن است که علی علیهالسلام بر بالین تمام آنها حاضر شود؟ علی جسم است و جسم نمیتواند در یک زمان، در چند مکان مختلف حاضر شود. پس این روایت بر فرض صحتش، باید تاویل شود به این معنا که انسان هنگام مرگ، ثمره اعتقادش به ولایت امیرالمومنین یا انکار ولایت وی را میبیند. (أوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص 74؛ الرسائل، ج3، ص133).
شاید در قاموس مفید و مرتضی رضی الله عنهما چیزی به نام مراتب وجودی یا جسم مثالی و امثال ذلک معنا نداشته باشد. این خود جای تحقیق دارد.
جالب آنکه اسماعیلیان در مورد همین حدیث، بدون تاویل کردنِ آن، همان باور به حضور امام بر بالین تمام محتضرها را فهم کردهاند (اربعة کتب اسماعیلیة، ص 128 و 129).
این مسئله بسیار مهم است که مفید و مرتضی علیهما صلوات الله، چه مبنایی در جسم و انواع آن دارند. آیا اینگونه تاویلات ریشه در نگاه معتزلی به روایات و اعتبار سنجی های عقلانی روایات دارد؟ چه باورهای دیگری شبیه باور فوق، در نظام فکری آن دو وجود دارد؟ آیا ترس از شباهت در مبنا با باطنیگرایان، در اتخاذ این تاویلها نقش داشته است؟
کتاب «المحتضر فی تحقیق معاینة المحتضر للنبی وآله (علیهم السلام)» با نام اختصاری «المحتضر»، اثر حسن بن سلیمان حلی عاملی است. انگیزهی نویسندهی کتاب، ارائهی نقدی استدلالی بر نظریهی شیخ مفید است؛ نظریهای که میگوید انسان هنگام مرگ، امام علیه السلام را نمیبیند. نویسنده روایات فراوانی را در اثبات رؤیت امام از سوی محتضر جمعآوری کرده است.
عالمی در قرن هشتم، نقدی دارد بر عالمی از قرن چهارم. وی ردیهای می نویسد تا برداشت بزرگ متکلمان امامیه را از احادیث تصحیح نماید.
لینک مطالعه کتاب
http://lib.eshia.ir/15102/1/1
لینک دریافت کتاب
http://alfeker.net/library.php?id=3873
🔰https://t.me/tavanerejal
🔰https://eitaa.com/tavanerejal