☑️ #روضه_حضرت_رقیه_علیها_السلام
باز این دل من گشته پریشان رقیه
می سوزم از اندوه فراوان رقیه
آئینه زهرا بود آن طفل سه ساله
بین جلوه به رخسار درخشان رقیه
ای سائل بیچاره مرو بر در دیگر
گسترده بود سفرۀ احسان رقیه
شد فارغ تحصیل ز دانشگه زینب
تا پی برد احرار به عرفان رقیه
پیمود سه ساله ره صد ساله شبی که
آمد به خرابه سر جانان رقیه
زد بوسه مستانه به لب های کبودش
تا نشکند از او دل مهمان رقیه
مرغ از نفس افتاد و اسیران همه گفتند
ای وای سر افتاد ز دامان رقیه
🌴دم نوحه سنتی - حضرت #رقیه سلام الله علیها
رأس شریفت یاس و من پروانه امشب
خوش آمدی بابا در این ویرانه امشب
با سر سراغم آمدی
بر دختر خود سر زدی
بابا حسین جان
بابا حسین بابا حسین...بابا حسین جان
اهل جفا اشک روانم را چو دیدند
ناز مرا با تازیانه ها خریدند
رقیه از جان خسته شد
غمگین و دلشکسته شد
بابا حسین جان
بابا حسین بابا حسین...بابا حسین جان
سربسته گویم سوی من بِنما نظاره
قرآن کوچک تو گشته پاره پاره
سه ساله ات شد خونجگر
پیر غمت شدم پدر
بابا حسین جان
بابا حسین بابا حسین...بابا حسین جان
@tavasolnameh
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
حر و آزاده ای.mp3
4.34M
☑️السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
▪️#حر و آزاده ای اگه هستی با #حسین
▪️اگه میخوای #حر بشی بلند بگو #یا_حسین
🎤سید مجید بنی فاطمه (فارسی و ترکی بسیار زیبا )
#امام_حسین
#محرم
#ماه_محرم
🌸کانال حال خوش 🔻
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
لطفا با ماهمراه شوید 👆
☑️ #روضه_حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
نفس میکشم در هوای حسین
غزل می سرایم برایت حسین
کسی فکر تنهاییم را نکرد
تو داری هوای گدایت حسین
دعا کن نمیرم برای کسی
بمیرم به عشق لقایت حسین
کرم کن عزیز دل فاطمه
سر ما بیافتد به پایت حسین
شکستم، نشستم، ز حق خواستم
ببینم دمی کربلایت حسین
ندیدم غمی چون غمت دلپذیر
امیری حسین و نعم الامیر
شهید، شهود، شهادت حسین
عبید، سجودت، قیامت حسین
تو با سر سر نیزه ها پا شدی
غلام قیامت عبادت حسین
تو والفجر و قدری و حا و میم
سلام من القول رب الرحیم
یقین دارم این روضه های شما
مرا میرساند به فیض عظیم
بگو چشم سقابه احوال ما
نگاهی کند تا حسینی شویم
فدایت که کردی دلم را اسیر
امیری حسین و نعم الامیر
خمار خمار خمار تو من
غبار غبار غبار تو من
صدا زد نبی نور عینی حسین
پریشان ترین بیقرار تو من
و فرموده زهرا بُنَی حسین
شکسته ترین بغض زار تو من
علی گریه سر داد تضمین نمود
که کرب و بلا ذوالفقار تو من
حسن هم نوشته به خون جگر
که بنیان گذار مرام تو من
اباالفضل العباس اینگونه گفت
نگهبان عز و وقار تو من
قسم خورده زینب به جان لبت
که ابر همیشه بهار تو من
بود ذکر سجاده ی هر فقیر
امیری حسین و نعم الامیر
امام سجاد علیه السلام می فرمایند: مردم کوفه نزد آقا امیر المومنین آمدندو از نباریدن باران شکایت کردند و گفتند از خدا برای ما باران بخواه،
آقا امیر المومنین علیه السلام به حسین علیه السلام فرمود: برخیز و از خدا طلب باران کن .
امام حسین علیه السلام برخاسته حمد و ثنای الهی را بجای آورد و برپیامبر صلی الله علیه و اله درود فرستاد و سپس دعا کرد
هنوز دعای حضرت بپایان نرسیده بود که ناگهان خداوند باران (سیل آسا) فرستاد...
یاعلی ! عجب مردم کوفه تلافی کردند. فرزندان حسین را به مهمانی دعوت کردند اما آب را به روی او و اصحابش بستند وبین دو نهر آب با لب عطشان حتی به طفل شیرخواره هم رحم نکردند
حسین در یاری قرآن فدا شـد
سرش از تن به ده ضربت جدا شد
واویلا یا محمّد (2)
عدو حق ذوی القربا ادا کرد
سر فرزند زهرا را جدا کرد
واویلا یا محمّد (2)
امیرالمؤمنین! یا شاه مردان
حسینت کشته شد با کام عطشان
واویلا یا محمّد (2)
قیامت در همه عالم عیان است
سر فرزند زهرا بر سنان است
واویلا یا محمّد(2)
دو قرآن از علی نقش زمین است
دو دست زادۀ امالبنین اسـت
واویلا یا محمّد (2)
رخ توحید از خون لالهگون است
تمام کربلا دریای خون است
واویلا یا محمّد (2)
یتیمی راست بر دامن شراره
کشیدند از دو گوشش گوشواره
واویلا یا محمّد (2)
@tavasolnameh
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
آن خانه که آتش زده بودند درش را
آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را
چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را
پس داد پس از این همه ماتم جگرش را
از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت
تن شعله کشید و همهی پیرهنش سوخت
تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت
فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت
پس گفت به او علت چشمان ترش را
شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم
آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم
در شعلهی غم تشنه دویدند و شنیدیم
بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم
بخشید علی از تن خود بیشترش را
مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد
قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد
چون تیر که بیطاقت از آغوش کمان شد
دانست که هنگام سپر کردن جان شد
تغییر ندادند نظرها نظرش را
مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست
شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست
پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست
با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست
آورد به یاد همه رزم پدرش را
بگذار نپرسم چه شده در دل میدان
بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان
بگذار نگویم که حسین است پریشان
شیر حسنش مانده و انبوه شغالان
رد میشوم از آنچه به هم ریخت سرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که علمدار
هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار:
هی تیر پس از تیر سپس نیزهی بسیار...
بی دست زمین خورده و در خندهی اغیار
سکان سماوات گرفته کمرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که شتابان
شمشیر به دستند همه نامه نویسان
آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان
سوغات برای همه آورده به میدان
دست و سر و پا و تن ایثارگرش را
ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد
در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد
وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد
با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد
تقدیم عمو کرد تمام جگرش را
آن حور نظر کرد تن بی کفنی را
سلطان زمین خوردهی دور از وطنی را
در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را
بی سر تن سادات حسینی حسنی را
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را
با نالهی جانسوز صدا زد پسرش را
ای کاش کسی آب بریزد جگرش را
پایان بدهد منتقم او سفرش را
باید که بیارند به زودی خبرش را...
#حسن_اسحاقی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
ای جگر پارۀ امام حسن
وی ز سر تا به پا تمام حسن
تیرها بر جگر زده گرهت
زخمها بر بدن شده زرهت
گرگها بر تن تو چنگ زدند
دلشان سنگ بود و سنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب
یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگر تشنهات کبابم کرد
داغ تو مثل شمع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری
موج خون از چه در دهن داری
گل خونین من! گلاب شدی
پای تا سر ز خون خضاب شدی
زخمهایت چو لاله در گلشن
بدنت مثل حلقهی جوشن
ای مرا کشته دست و پا زدنت
جگرم پاره پارهتر ز تنت
من عموی غریب تو هستم
کم بزن دست و پا روی دستم
سورهی نور گشته پیکر تو
آیه آیهست پای تا سر تو
بعد اکبر تو اکبرم بودی
بلکه عباس دیگرم بودی
خجلم از لبان عطشانت
جگرم سوخت از عمو جانت
شهد مرگ از کف اجل خوردی
از دم تیغها عسل خوردی
بس که دلدادهی خدا بودی
بس که از خویشتن جدا بودی
تلخی مرگ از دم خنجر
از عسل گشت بر تو شیرینتر
زخم تن آیههای نور شده
پایمال سم ستور شده
لاله بودی و پرپرت کردند
پاره پاره، چو اکبرت کردند
لالهی پرپرم، عزیز دلم
تا صف محشر از حسن خجلم
نشود تا ابد فراموشم
قاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفا ز خاک رهت
اشک "میثم" نثار قتلگهت
#غلامرضا_سازگار