🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸شنبه
🔸 ۹ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۶ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۳۰ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین»
🗒 مناسبت ها:
🔻قیام مردم عراق به رهبری "آیتالله شیرازی" علیه استعمار انگلیس (1299 ش)
🔻درگذشت "سید احمد پیشاوری" ادیب و شاعر (1309 ش)
🔻آغاز عملیات بزرگ کربلای 1(1365 ش)
🔻سه فضانورد شوروی بهطور اسرارآمیزی در فضا مردند (1350 ش)
🔻در قزوین مدرسه عالی علوم اداری و بازرگانی دایر شد (1350 ش)
🔻تولد "ابن ازرق فارقی" محدث و فقیه عرب (510 ق)
🔻وفات علامه مامقانی، از علمای بزرگ امامیه (1351 ق)
🔻وفات ابن منده اصفهانی، محدث شهیر مسلمان (407 ق)
🔻مهاجرت علمای تهران به ری، معروف به مهاجرت صغری (1323 ق)
🔻کشف عناصر رادیواکتیو اورانیوم توسط "هانْری بکرِلْ" فرانسوی (1896 م)
🔻روز استقلال کشور آفریقایی "زئیر" (کنگو) از استعمار بلژیک (1960 م)
🔻انحلال سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی موسوم به سیتو (1977 م)
🔻کودتای نظامی در سودان و سرنگونی دولت "صادق المهدی" (1989 م)
🔻پایان رسمی نظام غیرانسانی تبعیض نژادی در کشور افریقای جنوبی (1991 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
نتایج آزمون مرحله اول سیزدهمین دوره ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان قرآن کریم اعلام شد.شرکت کنندگان محترم میتوانند جهت دریافت نتیجه آزمون به لینک زیر مراجعه و با وارد کردن کد ملی از نتیجه آزمون فوق مطلع گردند
👇👇👇👇
http://hefz.telavat.com
💐#حضرت_محمد(ص):💐
#خداوند متعال فرمود: محبّت من براى کسانى حتمى است که براى من با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار کنند.🌿🌸🌾🕊
📚میزان الحکمه، جلد2، صفحه451
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯و إِنْ تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ(40)
🍁جزء 9 سوره انفال 🍂
✍ ترجمه
💭و اگر (باز هم) سرپیچى كرده و روى بگردانند، بدانید كه خداوند، مولى و سرپرست شماست، چه خوش مولایى و چه نیكو یاورى است.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ در مدیریّت مسائل نظامى و برنامهریزىهاى سیاسى، باید همه ى جوانب و شرایط را پیش بینى كرد. «فان انتهوا - وان تولّوا»
2⃣ شما به وظیفه عمل كنید، اگر دیگران عمل نكردند یا اعراض نمودند، خداوند یاور شماست. «وان تولّوا فاعلموا انّ اللّه مولاكم»
3⃣ از ولایت و نصرت الهى غافل نشوید. «فاعلموا» (ایمان به ولایت و نصرت الهى، موجب رشد و تقویت انگیزه ى مبارزه با فتنه گران است و یاد الطاف او، به دل هاى مؤمنان در مقابل توطئه ها و لجاجت ها آرامش مى بخشد.)
4⃣ خداوند، بهترین مولاست، چون نه ما را به دیگرى مى سپارد، نه ما را فراموش مى كند، نه ما را براى نیاز خودش مى خواهد و نه حقّ و اجر كسى را ضایع مى سازد. «نعم المولى»
5⃣ یارى خداوند، برتر از هر یاورى است. «نعم النصیر»
👇👇👇
✅ @telaavat
✨﷽✨
🌷✨ #داستان_آموزنده
💠✨ امام صادق (ع) از اسحق ابن عمار سوال کردند: «زکات خود را چگونه پرداخت میکنی؟»
♦️ اسحاق عرض کرد: «زمان پرداخت زکات از فقرا میخواهم به در خانه من بیایند تا سهم خود را دریافت کنند.»
💠✨ حضرت فرمودند: «تو با این کار آنها را خوار میکنی و فقر آنها را آشکار میسازی. مواظب باش که حضرت حق میفرماید: هرکس بنده مؤمن مرا خوار کند مرا به جنگ با خود فرا خوانده است. پس به خانه آنها برو و مخفیانه سهمشان را در خانهی آنها تحویل ده.»
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدوبیست و ششم
با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
#یاصاحب_الزمان
ديدن روي تو آسودہ ميسر نشود
این عطا برمن آلودہ مقدر نشود
هرڪسيسمتظہورتو قدمبردارد
دلـش از ظلمت ايام مڪدر نشود
🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🍃
👇👇👇
✅ @telaavat
446.mp3
1.1M
🔸🔶 قرائت صفحه 446 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat