🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 یکشنبه
🔸 ۸ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۰ محرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ذالجلال و الاکرام»
🗒 مناسبتها:
🔻عملیات کوچ ایذایی در منطقه سلیمانیه توسط سپاه (1359 ش)
🔻شهادت سرداران اسلام "فکوری، فلاحی، نامجو، کلاهدوز و جهانآرا" در سانحه هوایی (1360 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل آیتالله "سید محمدصادق لواسانی" یار دیرین امام خمینی (ره) (1369 ش)
🔻تصویب نشان "امام خمینی"(ره) بهعنوان عالیترین نشان دولت جمهوری اسلامی ایران (1378 ش)
🔻روز بزرگداشت مولانا جلالالدین محمد بن بهاءالدین معروف به مولوی
🔻مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی افتتاح و شروع به کار کرد (1306 ش)
🔻عزل "امیرکبیر" از صدارت ناصرالدینشاه بر اثر بدگویی دیگران علیه او (1268 ق)
🔻درگذشت "چارْلْز ریشْتِر" مخترع مقیاس میزان بزرگی زلزله (1985 م)
🔻کشف سرزمین نیکاراگوئه در امریکای مرکزی توسط دریانوردان اسپانیا (1512 م)
🔻تصرف شهرهای دمشق و حَلَب توسط انگلیس در جریان جنگ جهانی اول (1918 م)
🔻پایان کنفرانس تاریخی مونیخ در آلمان قبل از جنگ جهانی دوم (1938 م)
🔻وقوع پرتلفات ترین کودتای قرن بیستم در کشور اندونزی (1965 م)
🔻روز ملی و استقلال "بوتْسوانا" از استعمار انگلستان (1966 م)
🔻روز جهانی ناشنوایان
👇👇👇
✅ @telaavat
امام علی علیه السلام:
تکبر انسان را به افتادن در گناهان دعوت می کند
الكِبرُ داعٍ إلَى التَّقَحُّمِ في الذُّنوبِ
📚 غررالحکم، حدیث 1564
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
💭يبَنِى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِى فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (35)
💭و الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا و اسْتَكْبَرُواْ عَنْهَآ أُوْلَئِكَ أصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ (36)
📖 جزء 8 سوره اعراف
✍ ترجمه
اى فرزندان آدم! هرگاه پیامبرانى از خودتان به سوى شما بیایند كه آیات مرا بر شما بازگو كنند (از آنها پیروى كنید)، پس كسانى كه تقوا و صلاح پیشه كنند، هیچ ترسى بر آنان نیست و آنان اندوهگین نمى شوند.
و كسانى كه آیات مارا تكذیب كنند و از روى استكبار از آن سرپیچى نمایند، آنان همدم آتشند و همیشه در آن خواهند بود.
🍃نکته ها🍃
«خوف» و ترس، مربوط به امور آینده و در مقابل امنیّت و آسایش است، امّا «حزن» و اندوه، مربوط به گذشته و آنچه از دست رفته مى باشد و در مقابل سرور و شادمانى است.
📡پيام ها 📡
1⃣ از سنّت هاى الهى، ارسال رسولان براى بیان وحى الهى است. «یأتینّكم... یقصّون علیكم آیاتى»
2⃣ از راههاى نفوذ و تأثیر سخن، سنخیّت پیام آور با خود مردم است. «منكم»
3⃣ انسان، آزاد و داراى اختیار است و سرنوشتش در گرو گرایش و عمل خود اوست. «فمن اتّقى و أصلح»
4⃣ متّقى، اصلاح گر و داراى فعّالیّت مثبت است، نه گوشه گیر. «اتّقى وأصلح»
5⃣ تقوا و خودسازى باید قبل از اصلاح دیگران باشد و اصلاح گران باید خود متّقى باشند. «اتّقى وأصلح»
6⃣ مؤمنان و پیروان واقعى انبیا، آنانند كه اهل تقوا و اصلاح باشند. «یاتینّكم رسل... فمن اتّقى و اصلح» و نفرمود: «فمن آمن بهم»
7⃣ آرامش حقیقى در سایه ى تقوا و اصلاح است. «اتّقى و اصلح فلا خوف علیهم»
8⃣ پیامد تكذیب، تكبّر و سرپیچى از انبیا، عذاب ابدى و دوزخ است. «استكبروا... اصحاب النّار... فیها خالدون»
👇👇👇
✅ @telaavat
📸مسجد زیبای شیعیان که 'سفينة النجاة' نام دارد و در جزيره 'جاوى' 600 كيلومتری شرق جاكارتا پایتخت اندونزی واقع شده است
👇👇👇
✅ @telaavat
🍀 #برگ_سبز
✨خاطره ای از همسر شهید بهشتی رحمة الله علیه
وقتی تصمیم گرفتیم بچه دار شویم، به همسرم گفتم بیا این دعا را از این به بعد زیاد بخوانیم.
.
دعایی که خودم دوران تجرد زیاد در قنوت هایم میخواندم و حالا از نتیجه اش راضی بودم. بعد مدتی در قنوت و غیر قنوت آیه را خواندن، یک روز همسرم گفت: از وقتی این آیه رو میخونم علاقه ام بهت بیشتر شده.
.
درسته که ما این آیه رو به نیت بچه خوندیم ولی فکر میکنم چون توش ازدواج هم داره ناخودآگاه رو روابطمون هم اثر گذاشته!
-
.
.✨ربَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا . .✨
🕋 ترجمه روان آیه اینه: "که خدایا همسر و فرزندانی به من بده که نور چشمم باشند."
یکی از مفسران در معنای «قرة اعین» میگفت، وقتی کسی را آنقدر دوست داشته باشی که با دیدنش اشک شوق در چشمت جمع شود، عرب به این می گوید: قرة عین!
👇👇👇
✅ @telaavat
#سخن_بزرگان
🔸اصل مراقبه آن است که بداند
🍁خداوند مطلع است
🍁 بر او در هر آنچه که انجام میدهد
🍁و میاندیشد
🔹اگرخلق ظاهر او را میبینند
🔸خدا بیننده ظاهر و باطن و ناظر بر اعمال اوست.
#علامه_حسن_زاده_آملی
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_هشتاد_و_دوم
فصل پنجم
زندان الرشید بغداد
همهی حواسمان متوجه آنها بود و اینکه با هیچ دستاندازی سرمان یا دست و پایمان تکان نخورد. با شیب ناگهانی و شدید ماشین یکباره دلم ریخت و ماشین توقف کرد. حالا دیگر با آن همه تشرهای امنیتی نمیتوانستیم به عینکمان دست بزنیم. از ماشین پیاده شدیم. بیاختیار دست مریم را گرفتم، دوباره فریاد کشید. از فریادش جز لعن و لحن خشن ممنوع گفتنش حرف دیگری نمیفهمیدم. دستم را از دست مریم جدا کردم. وارد یک اتاق شدیم، عینکها را از روی چشممان برداشتند. یک نفر نظامی پشت میز نشسته بود و دیگری با لباس شخصی در کنارش ایستاده بود. گفتند: اشیای قیمتی و هرچه را که دارید تحویل دهید.
جز ساعت مچی چیزی نداشتیم. دوباره عینکهای کوریمان را زدیم و وارد آسانسور شدیم. آسانسور آنقدر در طبقات مختلف، بالا و پایین رفت که نفهمیدیم در طبقهی چندم پیاده شدیم.
در یک راهروی دراز، مقابل یک در بزرگ آهنی قرار گرفتیم که میلههای قطوری از بدنهاش عبور میکرد و محکم به زمین کوبیده میشد و قفلهای بسیار سنگینی داشت. چند قفل در آن چرخید تا باز شد.
از زیر آن عینک کوری بیرون آمده بودیم و به داخل صندوقچهای تاریک فرستاده شدیم. مدتی طول کشید تا چشمانمان به تاریکی عادت کرد و توانستیم اطراف را ببینیم. آنجا دیوارهایی کاشی شده داشت. کاشیهای قهوهای سوخته بودند دقیقاً رنگ صندوقچهی بیبی. خدای من چه شباهتی! مرا این همه راه به صندوقچهای که بیبی جواهرات و ظرفهای عتیقه و میهمانیاش را در آن نگه میداشت آوردهای؟ صندوقچهای که من و احمد و علی گاهی دور از چشم بیبی چادرش را روی سرمان میانداختیم و به داخل آن میرفتیم و خالهبازی و قایمباشک بازی میکردیم، اما آخرش بیبی ما را پیدا میکرد!
چشمم که به نور آنجا عادت کرد اولین کسی که در آن صندوقچه پیدا کردم مریم بود. چه خوب که هنوز خواهرم مریم با من بود. دستانش را فشردم. فاطمه و حلیمه را دیدیم که مثل کوه، مقاوم و مغرور گوشهای ایستاده بودند. سرباز رفته بود و ما تنها شده بودیم.
بیآنکه حرفی بزنیم یک ساعت تمام به چهار دیواری اطرافمان و تمام زاویهها و رنگ و شکل و اندازهها و پستی و بلندی ضندوقچه خیره بودیم. فضای آنجا آنقدر کوچک بود که وقتی دستهایم را باز میکردم به دیوار میخورد.
وقتی به دیوارهای بتنی و آن همه دژ و در و قفل و میلههای آهنی نگاه کردم، احساس کردم گرانبها و قیمتی شدهام. روی در صندوقچه دریچهای به طول و عرض دو وجب در یک وجب بود. معنی در را میدانستم اما نمیدانستم این دریچه برای چیست؟ هنوز به اندازهی کافی اطراف را وارسی نکرده بودیم که دریچه باز شد و از آن سوی در، چهرهای مثل شبح فریاد زد: تفتیش، تفتیش...
و بعد از آن صدای چرخش کلیدها و قفلهای در جادویی شنیده شد. فکر کردم کسی قرار است به صندوقچه وارد شود ولی نه!
سربازی از پشت دریچه گفت: حجاب، نزعن کل الملابس و البنطلونات. (روسری، لباسها و شلوار همه را درآورید.)
ما را که بیحرکت دید خانمی با لباس نظامی وارد شد.
بدون اینکه آب دهانش را روی ما بریزد گفت: وحدة وحدة (یکی یکی)
باید یک گوشه میایستادیم تا او یکی یکی ما را تفتیش کند. هر تکه لباس را که بازرسی میکرد میگفت: الگطعه التالیه. (تکهی بعدی)
فاطمه یک گیرهی سر سیاه رنگی داشت که میخواست نگهش دارد و دست و پا شکسته باهاش بحث میکرد که آن گیره و کش سرش را به او پس بدهد اما او به شدت دست فاطمه را پس زد. پیش خودم فکر کردم اگر متوجه سنجاق شلوارم شود و آن را از من بگیرد با این شلوار چگونه راه برم؟ سنجاق را از شلوارم کندم و یواشکی آن را به مریم که قبل از من تفتیش شده بود، دادم.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
536.mp3
1.19M
🔸🔶تلاوت صفحه 536 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۹ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۱ محرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱ اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبتها:
🔻عملیات غیوراصلی در جاده حمیدیه - اهواز، توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (1359 ش)
🔻آغاز عملیات متوسط مسلم بن عقیل (ع) (1361 ش)
🔻رحلت عالم ربانی و حکیم الهی آیتالله "سید محمد حسینی" معروف به "آقانجفی همدانی" (1375 ش)
🔻خرمشهر صاحب آب لولهکشی شد. (1336 ش)
🔻درگذشت "ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی" محدث بزرگ مسلمان (402 ق)
🔻رحلت عالم و فقیه بزرگ اسلام "حسن بن یوسف" معروف به "علامه حلی" (726 ق)
🔻مرگ "ارسطو" دانشمند شهیر و بلندآوازه یونان باستان (322 ق.م)
🔻آغاز نبرد "گوگامل" بین ایران و یونان و انقراض سلسله هخامنشیان (330 ق.م)
🔻پایان دادگاه تاریخی "نورنبرگ" و صدور حکم درباره جانیان نازی (1946 م)
🔻روز ملی و اعلام "جمهوری خلق چین" به رهبری "مائوتسه تونْگْ" (1949 م)
🔻روز ملی و استقلال کشور آفریقایی "نیجریه" از استعمار انگلیس (1960 م)
🔻روز ملی و استقلال "پالائو" از ایالاتمتحده امریکا (1994 م)
🔻روز ملی "قبرس"
🔻روز جهانی سالمندان
👇👇👇
✅ @telaavat
امام صادق علیه السلام:
...مراد از كبر، انكار كردن حق است، همان گونه كه ايمان، اقرار كردن به حقّ می باشد
📚 ترجمه ثواب الأعمال، صفحه 562
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
ذَلِكُمْ وَأنَّ اللَّهَ مُوْهِنُ كَيْدِ الْكَفِرِينَ(18)
📖 جزء 9 سوره انفال
✍ ترجمه
آن، (شكست دشمن وپیروزى شما و لطف خدا بود.) و (بدانید) كه خداوند، سست كننده ى نیرنگ كافران است.
🍃نکته ها🍃
«ذلكم»، اشاره به وضع مسلمانان و كفّار در جنگ بدر دارد و یادآور امدادهاى الهى از آسمان و زمین و شكست دشمن است. گویا چنین گفته است: «ذلكم لطف اللّه علیكم»
سست شدن نقشه هاى دشمن، با ایجاد رعب و ترس در دل آنان، تزلزل و تفرقه، افشاى اسرار، طوفان و رعد و برق بود.
📡پيام ها 📡
1⃣ خداوند، نقشه هاى دشمنان علیه مؤمنان را خنثى مى كند. «انّ اللّه موهن كید الكافرین» (اگر روحیّات ایمانى حفظ شود، خداوند حتّى امور مخفى و غیر محسوس دشمنان بر علیه ما را خنثى مى كند و درهم مى شكند، چنانكه در دوران ما واقعه ى طبس رخ مى دهد، در حالى كه ما خواب بودیم و یا حتّى تصوّر آن را نمى كردیم.)
2⃣ ایمان، شرط دریافت حمایت الهى و كفر، زمینه ى سستى و نابودى انسان است. «ذلكم و انّ اللّه موهن كید الكافرین»
3⃣ در هر شرایطى توكّل بر خدا كنیم و از دشمنان و توطئه هاى آنان هراسى نداشته باشیم. «انّ اللّه موهن كید الكافرین»
👇👇👇
✅ @telaavat
آیت الله بهجت (ره):
خدا کند که مادیات برای ما وسیله باشند، به گونه ای که وقتی امور دنیویه به ما اقبال کردند، سبب تأکید و اقبال ما به امور معنویه و آخرت گردند.
👇👇👇
✅ @telaavat
◆ حاج آقا #پارسا ◆
🍁 بی برکتی در زندگی با بی نمازی🍁
شخصی آمد خدمت آقا رسول الله گفت: سرمایه دارم، ملک دارم، ولی بدبخت شدم! باغ دارم به فروش نمی رود. چه کار کنم؟ حضرت نگاهی کرد و فرمود: برو تو باغ، تو فلان قسمت باغ یک استخوانی بالای یک درختی هست آن را ببر بیرون دفنش کن. شخص می گوید: رفتم استخوان را پیدا کردم و دفنش کردم، تو مسیر که داشتم بر می گشتم یکی جلوی من را گرفت گفت: آقا باغت چند؟ می گوید رفتم که بگویم ۵ هزار درهم، دیدم طرف گفت من ۱۰ هزار درهم می خرم. تعجب کردم، رفتم خدمت آقا رسول الله و گفتم: قضیه چیه؟
پیغمبر اکرم فرمودند: بخاطر آن استخوان بود. یک قبری تو قبرستانی شکست ، کلاغی رفت داخل آن قبرستان و تکه ای از استخوان آن قبر را برداشت و روی درخت گذشت. شخص گفت : آقا این چی بود که برکت را از زندگی من برد. به خاک سیاهم نشوند. پیغمبر فرمود: تکه ای از استخوان یک بی نماز بود. چقدر در طول روز با بی نماز ها ارتباط داریم. دختر و پسر توی خانه نماز نمی خوانند، خانم می آید می گوید: شوهر من هر چقدر کار می کند برکت ندارد! چون در خانه بی نمازی دارید.
امیرالمومنین می فرمایند: شیعیان ما را به نماز امتحان کنید. نه هر نمازی... از میرزا جوادآقا ملکی تبریزی سوال کردند: چرا به شما میرزا جواد #آقا میگویند، آقا برای چی است؟ فرمود: خیلی از دوستان و اطرافیان که شب پیش من می مانند، با گوش های خودشان می شنوند که ملائکه می گویند: میرزا جواد آقا پاشو نماز شب بخوان! سر پل صراط اینطور از ما نماز می خواهند...
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_هشتاد_و_سوم
من آخرین نفر بودم. با وجود این همه دقت و وسواس تفتیشکننده فقط توانستم سنجاق شلوارم را نجات دهم و به زیرکی خودم احسنت گفتم. او رفت و ما ماندیم و صندوقچهی سحرآمیزی که صاحب ما شده بود. روی دیوارهای سرد و سنگی آن خطوطی نقش بسته بود که یادگار ساکنان قبلی صندوقچه بود. چقدر خوب بود که حلیمه بهتر از ما عربی میدانست.
از او پرسیدم: حلیمه چی نوشته؟
گفت: اسم و تاریخ و محل شهادت ساکنان قبلی این دخمههاست.
دوباره پرسیدم: یعنی ساکنان قبلی این صندوقچه را کشتهاند؟
او توضیح داد که نام دختری به نام بنت الهدی هم بر یکی از سنگها حک شده که در فلان خیابان در فلان تاریخ اعدام میشود. چه صندوقچهی رازآلودی! ما خط به خط این نوشتهها را میخواندیم و رمزگشایی میکردیم و خود را در صف اعدام میدیدیم.
دوباره صدای چرخش کلید در قفل آهنی و فریادهایی خشمگین و جمله هایی مبهم و گنگ از سمتی ناپیدا تا ته گوشم پیچید. چهار پتو به داخل انداختند. فاطمه گفت: این پتو یعنی اینکه میتوانید بنشینید.
- نه، یعنی اینکه اینجا ماندنی هستیم.
- نه، فقط برای امشب است چون فردا سیام مهر و پایان جنگ است.
- ما ماندنی نیستیم.
از لابلای چند نردهی آهنی که در دیوار مقابل فرو رفته بود شعاعهایی از نور خورشید خود را به سختی به داخل صندوقچه میرساندند. این رشتههای نازک نور برایمان حکم ساعت را داشتند. هر چهار پتو را روی هم انداختیم و به نماز ایستادیم. خواهرها نماز کامل خواندند اما من که قصد ده روزه نکرده بودم، نمازم را شکسته خواندم.
هر چند دقیقه یکبار دریچه باز میشد و یک نفر میآمد و میگفت: اربعه بنات الخمینی
و دریچه در نهایت عصبانیت بسته میشد.
اما این بار به جای دریچه، در باز شد. نگهبان پرسید:
- چم نفر، شنو اسمهن؟ (چند نفرید و اسمتان چیست؟)
از روی ورقهای که در دستش بود خواند و گفت: فاطمه ابراهیم؟ حلیمه محمد؟ مریم طالب؟ معصومه طالب؟
اسم پدرم (طالب) را که شنیدم قوت گرفتم. از آن به بعد مرا معصومه طالب صدا میزدند. نام پدرم پسوند نامم شد. و این یعنی اینکه پدرم همیشه با من خواهد بود، کسی که تکیهگاه و نقطهی فوت زندگیام بود، کسی که در خیال من به جنگ دیو و جادو میرفت، کسی که میتوانست از آب تندروی کودکیام بپرد، کسی که میتوانست مسئلههای سخت زندگی و خانواده را حل کند، کسی که در نبودش، عکس قاب گرفتهاش به میهمانخانهمان جذبه و به برادرانم اقتدار میداد. از آن به بعد اسمش همراه من بود.
شب دو کاسهی سبز پلاستیکی و چهار لیوان قرمز پلاستیکی را به دستمان دادند. در کاسهها مقداری آب رب گوجه ریخته بودند. چهار تا نان ساندویچی هم به ما داده بودند لای آنها هر نوع آشغال و زبالهای را میتوانستی پیدا کنی. تقریباً یک هفته از آمدنم به عراق میگذشت اما هنوز به غذا میل نداشتم. مریم هم که تازه از مسمومیت خلاص شده بود وضعی مثل من داشت. تقریباً هر سه تایی آب به آب شده بودیم. هر بار که صدای باز شدن در را میشنیدیم کفشهایمان را میپوشیدیم و سرپا میایستادیم. این بار که در باز شد دو سه ساعت از رفتن آن رگههای نور گذشته و شب شده بود، نگهبان بعثی وارد صندوقچه شد و گفت: معصومه طالب.
عینک کوری را به دستم داد و گفت: کظی. (بگیر).
بدون هیچگونه مقاومتی عینک را گرفتم و بر چشم زدم. چه راحت پذیرفته بودم که باید از دیدن محروم شوم. اگرچه عینک زده بودم اما سرم را به عقب میکشیدم یا چانهام را به سینه میچسباندم تا بتوانم مسیری را که در آن هستم، ببینم اما بعد از ضربهای که به سرم کوبیده شد، دیگر سرم را نچرخاندم. سرباز بعثی گوشهی مقنعه ام را میکشید تا سرعتم را بیشتر کنم. از فریادش فهمیدم که باید تندتر بروم. قدمهایم که تند شد... آخ
یکباره زمین زیر پایم خالی شد و از وحشت یک سقوط بیانتها با تمام وجود جیغ کشیدم و هوا را چنگ زدم. افتادنم باعث شده بود عینک کوریام کمی جابجا شود. پاهای گندهای را دیدم که در کفشهایی به اندازهی یک پارو بر تن و بدنم میکوبید.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5765135464709227850.mp3
1.05M
🔸🔶تلاوت صفحه 537 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۱۰ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۲ محرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۲ اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبتها:
🔻کشته شدن (کلنل محمدتقی خان پسیان) در خراسان (1300 ش)
🔻عملیات سوسنگرد و آزادسازی بستان و سوسنگرد (1359 ش)
🔻برگزاری سومین انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب " آیتالله خامنهای" به این مقام (1360 ش)
🔻درگذشت رضا خندان؛ بازیگر سینما و تلویزیون (1389 ش)
🔻رحلت "شیخ طوسی" عالم شهیر شیعه و مؤسّس حوزهی علمیهی نجف اشرف (460 ق)
🔻وفات "ملاسعد تفتازانی" فقیه و دانشمند نامی مسلمان (792 ق)
🔻آغاز جنگ چالدران بین پادشاهی ایران و امپراتوری عثمانی (920 ق)
🔻آزادسازی بیتالمقدس توسط "صلاحالدین ایوبی" فرمانده مبارزان مسلمان (1187 م)
🔻آغاز حمله گسترده ارتش آلمان نازی برای تصرف مسکو پایتخت شوروی (1941 م)
🔻روز ملی و استقلال کشور آفریقایی "گینه" از استعمار فرانسه (1958 م)
🔻زادروز گاندی، رهبر بزرگ و بانی استقلال هندوستان (1869 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنيَعْمُرُواْ مَسَجِدَ اللَّهِ شَهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَلُهُمْ وَفِى النَّارِ هُمْ خَلِدُونَ (17)
📖 جزء 10 سوره توبه
✍ ترجمه
مشركان حقّ ندارند مساجد خدا را با آنكه به صراحت بر كفر خویش گواهى مى دهند، تعمیر كنند. آنان كارهایشان (به خاطر بى ایمانى) تباه شده است و در آتش، جاودان خواهند بود.
🍃نکته ها🍃
گرچه شأن نزول آیه درباره ى تعمیر مسجدالحرام است، ولى حكم آن براى همه ى مساجد است و به همین جهت كلمه ى «مساجد» به كار رفته است، نه «مسجدالحرام».
تولیت مسجدالحرام و تعمیر و رسیدگى به آن، در صدر اسلام تا قبل از فتح مكّه، در دست مشركان بوده است.
یكى از موارد اعلام شده در برائت، توسّط حضرت علىعلیه السلام، این بود كه مشركان حق تعمیر مسجد الحرام را ندارند، بلكه حقّ ورود به آنجا را هم ندارند. (در آیه ى 27 مى آید)
📡پيام ها 📡
1⃣ در بناى مساجد و بنیادهاى دینى و فرهنگى مسلمانان، كفّار و مشركین دخالت ندارند. «ما كان للمشركین»
2⃣ در ساخت و اداره ى مراكز و نهادهاى مقدّس، پول نااهلان را نگیرید، تادخالت وافتخار و توقّع نداشته باشند. «ما كان للمشركین»
3⃣ عمل به تنهایى مهم نیست، نیّت نقش اصلى را دارد.«ماكان للمشركین أنیعمروا»
4⃣ نه هر درآمدى مشروع است و نه هر مشاركتى ارزشمند. مبادا به عشقِ آبادانى مساجد، كفّار در امور دینى نفوذ كنند. «أن یعمروا مساجد اللَّه»
5⃣ كسانى كه تظاهر به بى دینى مى كنند، حقّ دخالت در امور مذهبى را ندارند. «شاهدین على انفسهم بالكفر»
6⃣ مشرك همان كافر است. «مشركین... شاهدین على انفسهم بالكفر»
7⃣ كفر، سبب نابودى و فساد و بى ارزش شدن اعمال نیك كافران است. «بالكفر... حبطت اعمالهم»
👇👇👇
✅ @telaavat
✨
#داستان_شگفت_انگیز_علما
💠حضرت آیت الله بروجردی می فرمودند:
🔺در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد.
حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند.
تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند ،نشسته بودم اشک می ریختم.
درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود.
در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که بسر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم.
مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم.
فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد.
بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم.
💐در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند:
به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.
📚مردان علم در میدان عمل، جلد۱
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
سریع بلند شدم. متوجه شدم از چند پله سقوط کردهام. دوباره عینک را روی صورتم کشید و بقیه راه را ادامه دادم.
از صدای پا کوبیدن و سلام نظامی سرباز متوجه شدم که به مقصد رسیدهام. متوقف شدم و روی صندلی چرخداری نشستم. فکر کردم شاید باید آمادهی گرفتن عکس امنیتی باشم اما صندلی با سرعت زیاد به چرخش در آمد و به زمین افتادم. نمیخواستم تحقیر شده در گوشهای افتاده باشم. بلند شدم و ایستادم. عینک را از چشمانم برداشتند. در اتاقی بزرگ و مجلل و پر نور سه نفر پشت میز در مقابل من نشسته و دو سرباز هم مقابل در ورودی ایستاده بودند. تلویزیون در حال نمایش تصاویری از صدام بود. تصویری که دهها بار از تلویزیون بصره در آبادان دیده بودم؛ صدام طناب یک قبضه توپ را میکشید و شلیک توپ، فرمان شروع حملهی هوایی، زمینی و دریایی، همزمان با استقرار دوازده لشگر زرهی مکانیزه و گارد ریاست جمهوری به بیش از هزار کیلومتر از مرز مشترک با ایران صادر میشد. صدام در مجلس عراق حاضر شده و صریحاً اعلام کرده بود قرارداد 6 مارس 1975 الجزیره از طرف ما ملغی است و با نفی منافع ایران در مجامع بین المللی تأکید کرد که عراق برای ایران در اروندرود حقی قائل نیست. یکی از آنها پرسید:
- معصومه طالب؟
- بله
- شنو شغلک؟ (شغلت چیه؟)
- محصلم ــ
- عربستانی؟
حالا دیگر فهمیده بودم منظورش یعنی اهل خوزستان هستی؟ سرم را به معنی مثبت تکان دادم.
- انت جنرال؟ (تو ژنرالی؟)
سرم را تکان دادم که نیستم اما برای توضیح بیشتر گفتم:
- أنا ما أعرف عربی (من عربی بلد نیستم)
-Can you speak English?
- A little
- فارسی حرف بزن، من ایرانی هستم.
تعجب کردم! فارسی را بدون لهجهی کردی یا عربی حرف میزد.
- چطور ژنرال شدی؟
- من ژنرال نیستم و هفده سال دارم. ژنرال شدن نیاز به دورهها و زمان طولانی دارد.
گفت: نه، برای ژنرال خمینی شدن فقط انقلابی بودن کافیه.
- نمایندهی فرماندار هم که هستی؟ یک دانشآموز با فرمانداری چه کار داره؟
متوجه شدم پروندهای که مقابل اوست مربوط به من است. از این دو تکه کاغذ چه پروندهی قطوری ساخته بودند!
- اسم دبیرستانت چیه؟
- دبیرستان مصدق
- راهنمایی، دبستان؟
- شهرزاد- مهستی
- چند تا خواهر برادرید؟
- من و مریم با سه برادر
- چند ساله هستند؟
- دوازده، ده، هشت سال
- اسمشان چیه؟
- مصطفی، مرتضی، مجتبی
- شغل پدرت چیه؟
سلسلهوار دروغ میبافتم. یادم آمد توی تنومه که اینها دنبال حرس خمینی (پاسدار) بودند، اغلب بچهها میگفتند ما کناس هستیم، خیلیها اصلاً نمیدانستند کناس یعنی چه اما وقتی میگفتند کناس هستند آنها را به حال خود رها میکردند، همه همین کلمه را به کار میبردند.
گفتم: کناس (جاروکش)
افسر بعثی گفت: لیش کلّ الایرانیین فرّاشین؟ (چرا همهی ایرانیها جاروکش هستند؟)
مترجم ایرانی گفت: همهی ایرانیها جاروکش نیستند، انقلاب خمینی انقلاب جاروکشها بود.
مادرم میگفت: دروغ دروغ میاره. یکی که گفتی ده تای دیگه پشتش میآید. او حتی دروغ مصلحتآمیز هم یادمان نداده بود. با هر دروغ تعداد ضربان قلبم تغییر میکرد و سرعت جریان خونی را که به صورتم هجوم میآورد احساس میکردم. میخواستم رد گم کنم و هیچ نام و نشانی از خودم و خانوادهام باقی نگذارم.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat