🌷 مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی:
🌼👈 الحمدلله خداوند به ما لطف دارد و در ما دارد کار می کند.
🌼 خدای ما همه وقت کار می کند.
🌼 دستش توی کار است.
🎋 اگر دیدی روزگار خوبی یا سرگذشت خوبی نداری ، حالت عبادت نداری ، نگران نباش.
✔ انسان درست نمی تواند ببیند و گاهی عوضی می بیند.
✔ می گوید از بچگی وضعم بد بود.
✔ بدشانس بودم.
♥ بگو خدایا تو بلدی ، دست تو در آب و گل است ، وضع مرا عوض کن.
♥ خدا از کار نیفتاده است ؛ می تواند.
♥ ان شاءالله در هیچ کدام از شما شک نباشد.
♥در خانه خدا قرص و محکم باشید.
🌱⭐🌱⭐🌱⭐🌱
✅ @telaavat
❣
مردی به عالم بزرگی گفت:
من مالی دارم و میخواهم وصیت کنم که فرزندانم پس از مرگم برایم خیرات کنند.
شیخ گفت: «اگر وارد یک غار تاریک شوی، آیا چراغ را روبرویت میگیری یا پشت سرت؟»
صدقه و کارهای نیک خود را وقتی زندهای از مال خودت انجام بده
نه از مال وارثانت!
👇👇👇
✅ @telaavat
🔥#دفن کردن جسد #ابن_ملجم در وادی دوزخ
🌷چون آخرين روزهاى عمر پر بركت اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرارسيد،
وصايا و كُتُب امامت را تحويل فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام داد و او را به عنوان وصىّ و جانشين خود معرّفى نمود.
🌸سپس به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:
✅اى فرزندم ! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصايا و آنچه را كه تحويل من داده بود، نزد تو قرار دهم.
🌻اى حسن! تو ولىّ امر مسلمين بعد از من مى باشى، و نيز ولىّ خون من خواهى بود.
🔴 لذا اگر خواسته باشى ، مى توانى قاتل مرا عفو نمائى و يا اين كه او را قصاص كنى،
🔰 ليكن اگر خواستى قصاص نمائى متوجّه باش كه تنها يك ضربت شمشير، به جاى آن يك ضربتى كه بر من وارد ساخت ، بر او وارد كنى .
🔥و هنگامى كه ابن ملجم را كشتى ، جسدش را در كناسه كوفه كه يكى از وادى هاى دوزخ مى باشد زير خاك پنهانش كن..
〰〰〰🍃🌸🍃〰〰〰
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : صدم
یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند.
با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
هدایت شده از a
20.mp3
12.78M
#تلاوت_سی_جز_قرآن در سی روز ماه مبارک رمضان
🔹 ترتیل جزء بیستم - استاد منشاوی
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 سه شنبه
🔸 ۱۵ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۰ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۵ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبتها:
🔻بازداشت امام خمینی (ره) توسط رژیم طاغوت و قیام خونین مردم مسلمان ایران (1342 ش)
🔻دومین شب قدر
🔻تظاهرات دانشجویان مسلمان در کوی دانشگاه تهران (1356 ش)
🔻درگذشت استاد "عبدالله باقری" نگارگر معاصر (1368 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل آیتالله "عبدالستار اسلامی" عالم شهیر خوزستان (1378 ش)
🔻در غالب شهرهای ایران به مناسبت گرامی داشت روزهای 15 خرداد مراسمی برپا کردند (1354 ش)
🔻به مناسبت سالگرد قیام خونین 15 خرداد 42 در کوی دانشگاه تظاهراتی برپا شد (1356 ش)
🔻بزرگترین قرارداد راهسازی ایران برای احداث بزرگراه قم-بندر امام به امضا رسید (1356 ش)
🔻قانون دفاتر اسناد رسمی به تصویب رسید. (1316 ش)
🔻لایحه برگشت املاک و مستغلات رضاخان به ملکیت محمدرضا به تصویب مجلس رسید. (1328 ش)
🔻فتح مکهی معظمه توسط سپاهیان اسلام به فرماندهی پیامبر اسلام بنا به روایتی (8 ق)
🔻وفات "ابن شجری بغدادی" ادیب و نحوی مسلمان (542 ق)
🔻درگذشت "یاقوت حِمَوی" جغرافیدان شهیر اسلام (626 ق)
🔻درگذشت "ابن ساعی بغدادی" ادیب و مورخ مسلمان (674 ق)
🔻پرواز بالن برای اولین بار (1783 م)
🔻تقسیم آلمان به چهار منطقه بین متفقین در پایان جنگ جهانی دوم (1945 م)
🔻آغاز سومین جنگ اعراب و اسرائیل معروف به جنگ ششروزه (1967 م)
🔻روز جهانی محیطزیست (1976 م)
🔻استقلال مجمعالجزایر سیشل از انگلستان (1976 م)
🔻روز ملی "دانمارک"
👇👇👇
✅ @telaavat
4_396157930728063134.pdf
694.3K
متن کامل دعای جوشن کبیر به همراه ترجمه فارسی/ دعای سفارش شده برای شبهای قدر
التماس دعا
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
👇 آيه 👇
🗯اِقْرَأْ كِتَبَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً (14)
🍁جزء 15 سوره اِسراء🍂
🐌ترجمه 🐌
💭(در قیامت به انسان گفته مىشود:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خویش باشى.
⚡️نکته ها⚡️
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: انسان، اعمال خویش را در پروندهى خود چنان واضح مىبیند كه گویى همان ساعت آن را مرتكب شده است.
فخر رازى مىگوید: مراد از كتاب، صفحهى روح است كه اعمال انسان در آن اثر مىگذارد و مراد از خواندن، درك و فهم آن است. در تفسیر المیزان، از كتاب، به نفس اعمال تفسیر شده است.
در روایات بسیارى توصیه شده كه انسان پیش از قیامت، به حساب كار خود رسیدگى كند. «حاسبوا انفسكم قبل أن تُحاسبوا» و اینگونه محاسبهها، زمینهى بیدارى انسان و نبود آن نشانهى غفلت اوست.
در حدیث آمده است: هر كس در دنیا از خود حساب بكشد، حسابش در آخرت آسان است. پس باید در همین دنیا كتاب زندگى و پروندهى اعمال خود را بخوانیم تا ضعفها را جبران و از بدىها توبه كرده و به اعمال نیك خود بیافزاییم.
🔢پيام ها 🔢
1️⃣ در قیامت، همهى مردم قادر به خواندن نامهى اعمال خود مىشوند. «اِقرَء»
2️⃣ در قیامت، وجدانها بیدار مىشود. «نفسك»
3️⃣ قیامت، تنها دادگاهى است كه مجرم علیه خودش حكم مىكند. «كفى بنفسك الیوم علیك حسیبا»
👇👇👇
✅ @telaavat
🍀 برگ سبز
☀️ حلال آن حساب دارد، حرام آن عقاب ...
امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی در شب نوزدهم ماه رمضان، مهمان امّ کلثوم علیهاالسلام دختر خود، بود و دو غذا (نمک و شیر) را بر سر سفره دید
فرمود: «دخترم! آیا قبلاً دیده ای که پدرت در یک سفره دو نوع خورش بخورد؟ آیا می خواهی فردای قیامت، ایستادن علی در برابر خدای سبحان به خاطر محاسبه و حساب پس دادن باشد؟
✨دخترم! بر حلال دنیا حساب است و بر حرام آن عقاب و عذاب✨
👇👇👇
✅ @telaavat
💠قدر یعنی چه؟
🔷 آیا شب قدر فقط در زمان انبیاء اتفاق میافتاده یا هنوز هم هست؟
اساساً قدر به معنای اندازه گذاری است و ظاهراً منظور قرآن کریم از گذاردن نام قدر بر این شب پرعظمت، تعیین و مشخص کردن جزئیات امور مربوط به تمامی مخلوقات در آن میباشد.
طبق آیه چهارم از سوره دخان، در این شب، حوادث و اتفاقات مانند مرگ و زندگی، رزق و روزی و ... برای انسانها و حوادث طبیعی جاری شدن سیل، وقوع زمینلرزه و ... در رابطه با سایر کائنات معین و مشخص میگردد.
با دانستن عظمت فوقالعاده و خیرات و برکات فراوان شب قدر، این سؤال به ذهن خطور میکند که آیا شب قدر یک شب خاصی در طول تاریخ بوده است یا امروزه نیز شب قدری وجود دارد و میتوان از برکات چنین شبی بهرهمند شد و آن را درک نمود؟
بجاست که پاسخ خود را در آیات مختلف قرآن کریم که به بیان ویژگیها و اتفاقات شب قدر اختصاص دارد، جستجو کنیم. با دقت در این آیات درمییابیم
هنگامیکه قرآن کریم به وقایع شب قدر ازجمله نزول ملائک و تقدیر امور در آن شب اشاره میکند، آنها را به صورت افعال مضارع که در زبان عربی نشاندهنده استمرار و تداوم است، بیان مینماید. پس بدین ترتیب مشخص میشود که شب قدر استمرار دارد و محدود به زمانی خاص در گذشته و یا یک شب معین در یک سال به خصوص نیست، بلکه با گذر زمان بهطور مستمر تکرار میشود و در عصر حاضر نیز چنین شبی وجود دارد و وقایع گوناگون آن نیز هماکنون نیز به وقوع میپیوندد.
در عصر حاضر نیز نزول ملائک و تقدیر امور هرساله در شب قدر، بر وجود امام عصر، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام میشود.
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : صدویکم
هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد.
هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت.
دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود.
نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «همدان.»
کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند.
گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.»
نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.»
همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...»
معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.»
در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!»
همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat