زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
سر زنگ ادبیات بعد درس قرار شد انشاء بخونیم ، بعد یکی از بچه ها خوند منم برای اینکه دیدم جو کلاس خسته
وای بچه ها مامانم برای روز زن و مادر چند تا جانماز کوچولو که خودش نقاشی کرده بود روش (هنرمندترین)داد بهم گفت مدرسه به هرکدوم از معلماتون دوست داشتی بده بعد سر زنگ ادبیات معلم گفت ورقه تکلیف انشارو بیارید تک به تک منم همزمان اون کادو رو دادم بهش گفت ممنونم زحمت کشیدید
خیلی معمولی بعد که زنگ تفریح خورد اسم منو صدا زد گفت بیا اینجا بعد فکر کنید تا شونه های منه خیلی کوچولو و ناز نازی 🌟
بغلش و باز کرد بغلم کرد گفت خیلی زیاد برام ارزشمنده که به یادم بود . اصلا بغض گلوم و گرفته بود انقدر بغلی بودا تا چند دقیقه بغلش موندم بعد چندتا از همکلاسیام گفتم دیگه لباسات و نشور بزار عطرش روت بمونه خخخ
وای یکشنبه و دوشنبه روز خیلی خوبی بود واقعاً !
امیدوارم فردا هم همینطور باشه :">♡
با این تفاوت که فردا کارنامه هم قراره بدن [✊🏻🖐🏻]
یعنی واقعا آرزومه با تمام بچه های پایه نهم برم مشهد با تک تکشون به این فکر کنم که سال دیگه همه مون جدا شدیم چشمام پُر میشه :)
امیدوارم امسال رتبه برتر بشم .
سال پیش شدم گفتن فقط نهم و میبریم حالا امسال فعلا هفتم و هشتم و بردن بدون شرط معدل جالبه نه؟
سال پیش فقط بخاطر مشهد و امام رضا درس خوندم و نتیجه اش خیلی خوب بود امسال هم همین کارو میکنم
جدی امیدوارم همگی امتحانارو به خوبی بگذرونید :")
واقعا ممنون میشم برای منم دعا کنید ♡
خستهام .
روحم از درون خسته است قشنگ میشه فهمید که انگار روح یه پیرزن رو توی بدنم گذاشتن نه حوصله ی کاری رو دارم نه چیزی باعث خوشحالیم میشه
هیچی در کار نیست شاید باید بخوابم و هر وقت دی ماه تموم شد بیدار بشم :")
این احساس دارم که خورشید قرار نیست از پشت ابر بیرون بیاد شاید بخاطر این هست که نوجوونیم به غفلت داره میگذره . و سال میلادی جدیدی شروع شده
بچه ها یه کار خیلی بامزه جدیدا دارم انجام میدم
وقتی با اوتوبوس از مدرسه برمیگردم خونه اگه بغلم یه دختر دبیرستانی یا حالا نوجوون باشه
روی یه کاغذ کوچیک مینویسم :
(شما خیلی زیبایید ماه در برابرتون به زانو درمیاد)
(شما خیلی زیبایید خورشید در برابرتون کم میاره)
و حتماا بغل نوشتم یه لبخند میکشم و تا میکنم و وقتی پیاده میشم میزارم روی پاش و بدو بدو از اتوبوس بیرون میرم: ✉️
بنظرم خیلی جالبه که لبخند بقیه رو در بیارم
اون زمان گریه نکرد ولی فرداش وقتی از اتوبوس جا مونده گریه کرد وقتی دستش به دیوار خورد گریه کرد وقتی فیلمش لود نشد گریه کرد وقتی خندید گریه کرد.
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
بچه ها یه کار خیلی بامزه جدیدا دارم انجام میدم وقتی با اوتوبوس از مدرسه برمیگردم خونه اگه بغلم یه دخ
دلم خواست تو اتوبوسی که هانیوپ هست باشم