اولین کتابی که به طور قطعی فهمیدم کتاب خوندن و دوست دارم مجموعه"کاراگاه سیتو"بود.
اون زمان که ۸،۹ سالم بود پسر داییم خیلی اهل کتاب بود و مهربون همیشه کتاباش و بهم قرض میداد. همیشه هم کتابای خفنی داشت کل سری "چهار سابقه دار" و بیشتر سری "دری" و "خاطرات یک بچه چلمن" هنوزم حسودیم میشه بهش یه کتابخونه به اون بزرگی داره.
بعد هر دفعه میگفت: چیی همینقدر میبری؟ نه نمیشه باید بیشتر برداری داری تعارف میکنی.
(کل جلدای کاراگاه سیتو رو و داشت کلا ۱۰ جلد بود، نمی دونم بازم هست یا نه)
ولی اون زمان محشر بود من با هر صفحه بلند بلند میخندیدم ۹ جلدش و ازش قرض گرفتم و خوندم و پس دادم جلد آخر و کادو تولد بهم داد، و هنوز دلم نیومده بخونمش!
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
اولین کتابی که به طور قطعی فهمیدم کتاب خوندن و دوست دارم مجموعه"کاراگاه سیتو"بود. اون زمان که ۸،۹ سا
پسر داییم دیگه زیاد کتابی نمیخونه که علایقمون یکی باشه زیاد کتابای راجب تاریخ و میخونه دقت کردم.
امروز تولد موچی بود و من هر روز دارم وابسته تر میشم بهش::(
امروز به معلم ادبیاتم گفتم اون روز من و بغل نکردید
امروز هم که آخرین روزه همدیگه رو میبینیم.
بعد یهو دیدم دستش و باز کرده بعد بغلش کردم انقدر خوشبو بود :))) گفت انشاالله همیشه موفق باشی!
هیچکس به من توی دوران کودکی یاد نداد که اگه غمی که داری رو پنهان کنی درون وجودت، یه گودال بکنی و اون ناراحتی رو دفنش کنی بدتر باعث میشه یه درخت بزرگ کاشته بشه و میوه بده و اون میوه ها به قدری تلخ هستن که باعث میشه میوه شادی رو هم خراب و بدمزه کنن !
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
"𝖦𝗂𝗅𝗆𝗈𝗋𝖾 𝗀𝗂𝗋𝗅𝗌 " 🏷
حالبه بدونید لین بعد این حرفا رفت رنگ مو خرید موهاش رو رنگ کرد(بنفش)ولی تا صدای مامانش و شنید گفت نه نه نمیتونم به بعدش فکر کنم. پس رفت رنگ موی مشکی خرید و دوباره موهاش و رنگ کرد که مشخص نباشه.