یعنی ۲۴۰ ساعت
حالا بیاییم تقسیم بر ۲۴ کنیم
میشه ۱۰۰
میخوام بگم بیایید تا ۱۰۰ روز
روزی ۲۴ دقیقه قران بخونیم :))
یعنی با هر اذان ، ۸ دقیقه .
میشه معادل یه سفر کربلا *___*
به ديوار شهر طوس نزديک شديم.
صدای شيونی بلند شد
رفتيم طرف صدا
جنازهای افتاده بود روی زمين
چندنفرهم میزدند توی سر و صورتشان.
امام از اسب آمدند پايين.
جنازه رابغل کردند،
انگار نوزاد کوچکشان باشد!
دستشان را گذاشتند روی سينهی ميت:
-بهشت مبارکت باشد.ديگرنترس..
رفتم جلو:
-چه طور میشناسيدش آقا؟
اين اولين باریست که آمدهايد طوس.
نگاه کرد:
نمیدانی هر صبح و شب اعمالتان را نشان ما میدهند؟
همهتان را خوب میشناسيم
عمل خوبی ببينيم شکر میکنيم
و برای گناهانتان طلب عفو میکنيم!
[ هشتمین افتاب ]
و رسید ..
آخرین شبی که علی ، یاور
زهرا ، پدر
و حسین برادر دارد ...
+ آجرک الله یا بقیة الله
خوابیده بود توی بستر
بینِ جهنمِ دنیا و بهشتِ خدا
انگار که دل دل کنَد برای رفتن،
نگاهش منتظر بود
از ملک الموت مهلت گرفته بود،
برای یکبار دیگر ملاقاتِ فرشتهی وحی
جبرئیل آمد.
خبر آورد از عرش و عرشیان که صف کشیدهاند،
برای استقبال از محبوبِشان.
فرمود:
هیچ نمیخواهم.
فقط دلآشوبم برای حال امت ...
بعد از من، امتم چه میشود؟
چه کسی نگهدارِ ایشان است؟
جبرئیل پری زد و رفت و ساعتی برگشت
اینبار خبر آورده بود از خودِ خدا :
غمت نباشد محمد! خودم نگهدارِ امتت هستم.
نفسِ راحتی کشید،
انگار ملک الموت را صدا کرده باشد!
دقایقی نگذشته بود،
لابلای هق هقِ زهرا و علی
اسلام یتیم شد ...
4_5796349852497478616.mp3
5.28M
به فکر دل دخترت هم باش
تمومی نداره غم و اشکاش
میبردی منو با خودت ای کاش ...
امشب نه فقط شیعه ؛
که یه امت گردِ یتیمی رو
روی سرش احساس میکنه ..
امتی که حتی تو نفسای آخر
غمخوارشون بودی !
امشب نه فقط فاطمه جانت ؛
که همه ی ما بی بابا شدنُ
با زبونِ دل میچشیم ..
که چقدر تلخه ..
چقدر گسه ..
مظلومبابای من ..
پیامبرِ سختی کشیده ی من ..
میری و علی کنار جسمِ نیمه جونت
میخونه از غمِ بی یاوری ..
میری و زهرا کنارِ بسترت
میخونه از یتیمی دردِ بی درمان یتیمی
یتیمی خواریِ دوران یتیمی ..
میخونه از پهلوی شکسته ای که
نیستی تا مرهم روش بذاری
از صورتی که بعدِ رفتنت
کبودِ سیلی ها میشه ..
میخونه که شاید دلِ خدا بسوزه و
نذاره خیلی زیاد بدونِ بابا تو این دنیا بمونه
که فوقع ما وقع ! همینم شد ..
4_5884338532503258722.mp3
9.58M
امام حسن ...
مهربونی و کریم :)
من گدای روضه هاتم از قدیم :)
در خونت ...
من یه عمره نوکرم
اگه بیرونم کنی
کجا برم ؟
+ از اونایی که هزار بار گوش دادنش
باز کمه !
تا حالا به ایه ۱۲۸ سوره توبه
فکر کردی ؟
[ همانا رسولی از جنس شما
برای هدایت شما آمد که
فقر و پریشانی و جهل و فلاکت
شما بر او سخت میآید
و بر آسایش و نجات شما
بسیار حریص و
به مؤمنان رئوف و مهربان است ]
به نظرم همین بسه
برا فهمیدن قد محبت خدا و
خود پیامبر !
[ تینـو ]
تا حالا به ایه ۱۲۸ سوره توبه فکر کردی ؟ [ همانا رسولی از جنس شما برای هدایت شما آمد که فقر و پریشان
میدونی حریص یعنی چی ؟
اینکه هر هفته یا هر روز
پرونده اعمال من و تو رو
اقا نگاه میکنه و
سراغمونو میگیره ...
میگم بچه ها
بیایید یه امروز
بیشتر از همیشه حس کنیم
نگاه حضرت رو ...
بیایید یه کاری کنیم
یه امروز بعد دیدن پرونده ما
اقا لبخند بزنه :)
همون پولهایی که
از زد و بند های سیاسی سقیفه
به دست اومد
شد جایزه کشتن نوه پیغمبر تو کربلا ...
الان یه عده نشستن گوشه گوهرشاد
یه پتو انداختن رو دوششون
که سرمای اول صبح
اذیتشون نکنه
دلشون تنگه نقاره خونه ست و
منتظرن که بزنه
یهو متوجه میشن روزهای عزا
زده نمیشه
صدای یه مداح از گوشه ی
یکی از حجره ها میاد که
داره میخونه :
لحظه های اخرش بود
صدا زد بیا اباذر
فرشای حجره رو جمع کن
بیاد شهید بی سر
بیاد همون کسی که
کربلا رو خاک صحرا
پاره پاره شده جسمش
به زیر نعلای اسبا
به خودشون میان و
میبینن گنبدو که
تو فضای چشمشون تاره
گریه میکنن و گریه میکنن
که هم درد بشن با امام زمان ...
که بگن اقا اجرک الله ...
که بگن اقا خدا بهت صبر بده ...
انگار همین دیروز بود که
لابلای نجواهای عاشقانه ی عرفه
بوی محرمُ استشمام کردیم و
قلبمون از عشقِ ارباب تند تند زد
که تو شادیِ عیدِ قربان به یادِ
قربونیِ کربلا دلمون پر کشید تا
صحرای پُر بلا ..
بعد از چراغونیای غدیر
پرچم مشکیا اومد و
در و دیوارِ عالمُ پوشوند و
لحظه شماری شروع شد
که زیرِ لب زمزمه کردیم
میزنه قلبم
داره میاد دوباره باز بوی محرم ..
شبِ اول گذشت و اشک شدیم
از غمِ نائبی که حسین جان
کوفه نیا رو از بالای
دار العماره فریاد زد ..
پشت بندش دق کردیم از
غمِ شیش ماهه و شه زاده و
رسیدیم به شبِ نهم و از
تهِ چشمامون ای اهلِ حرم
میر و علمدار نیامدُ ضجه زدیم و
مُردیم برای علمدارترین علمدار ..
شبِ واقعه از راه رسید و
صبحُ التماس کردیم که طلوع نکنه
واسه بدنی که ظهرِ فردا زیرِ سمِ اسبان است
جون دادیم و
دلمون غروب کرد با غروبِ عاشورا ..
شمع روشن کردیم و
تو حرارتش سوختیم برای دلِ
سوخته ی عمه زینب ..
برای شامِ غریبانی که سحر نداره ..
رقیه ای که پدر نداره ..
مرهمِ زخمِ تموم شدنِ دهه ی اول شد
ذوقِ اربعین و کربلایی شدن و
گذروندیم روزا رو به همین امید
همون وسطا سری زدیم به کنجِ خرابه و
شدیم همآوازِ دلِ سه ساله ای که
از یتیمی میخونه ،از دلتنگیِ بابا ..
سه ساله ای که با نوازشِ سرِ بابا
آروم گرفت .. تا همیشه ..
بوی اربعین کم کم پیچید تو فضا
یه عده راهی شدن ،
قدم قدم .. با یه علم ..
یه عده جا موندن ،
شبیهِ کسی که هر چی دویید
ولی نرسید..
اربعینتم با همون داغِ جاموندگی
که چسبید رو دلمون گذشت ..
دل خوش کردیم به آخرِ صفر و
اشکایی که میشد پادزهرِ زهرِ دلتنگی
به روضه هایی که از هر جاش
رد میشدی یه کوچه به کربلا باز میشد ..
حالا شب اخره ...
از فردا شب جمع میشه
بساطِ سیاهیِ عالم و موندیم مایی که
هنوز گریه ی سیری نکرده ایم ..
حالا گذشت همه ی لحظه های
تو روضه هات بودن ..
ولی ما که نمیگذریم از تو آقای عشق
اربابِ دلم
بابا حسینِ من ..
ما که کل یومٍ عاشورا رو یادمون نمیره ..
تو هم نمیگذری از نوکرات
مگه نه ؟!
تو هم ما رو یادت نمیره ؟
تو هم همیشه
حواست به پرچمت هست که
از سرمون کنار نره ؟
تو هم از خدا میخوای برامون
زنده موندن تا محرمِ سالِ بعدُ؟
ما هنوز تو جاده ی
نجف به کربلا قدم نزدیما
ما هنوزِ داغ جاموندنیما ..
دعا میکنی برای
اومدنِ پسرت پیشِ ما؟
که به حقِ آبروی خودت
تموم شه این انتظار؟
که پایانِ صفر پایانِ سفر باشه ؟..
میدونم که دعا میکنی ..
که هر چی داریم از دعای تو بوده ..
راهمونُ همیشه با نورِ خودت
روشن نگه دار مصباح الهدایةِ من..
از غرق شدن تو هر دریایی جز
دریای خودت نجاتمون بده
سفینةِ النجاةِ من ..
مزدِ این دو ماه اشک و نوکریم
باشه فداییِ سرت ..
من چیزی نمیخوام جز عاشقت موندن ..
خیلی جالب بود
جواب بقیه در رابطه با سوال
چرا نماز نمیخونید ؟
تو یه صفحه توضیح بدید !
همه دم از بی حالی و
ول کن حوصله داری و اینا میزدن
جوابم بهشون میدونید چی بود ؟
اگه احیانا خداام حال و حوصله
شمارو نداشت ، گله مند نشید !
و گفتم کسی که حس میکنه
خدا محتاج نمازش نیست
و حول همین مسائل ذهنش میچرخه
تو خداشناسیش و خودشناسیش
تجدید نظر کنه !
و در پاسخ به اونی که گفت
ما خدارو دوست داریم و
به نظرمون کفایت میکنه که
دلمون پاک باشه
ایه ۳۱ سوره ال عمران رو خوندم
که میگفت
" اگه خدارو دوست دارید "
" پیروی کنید "
" تا خداام دوستتون داشته باشه "
و نتیجه گیری کردم که
" اگه خدارو دوست ندارید "
" پیروی نکنید "
" تا خداام دوستتون نداشته باشه "
یه همچین سبکی :)))