فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #سالروزشهادت
🔸من استقلال ایران را خواهانم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ایلان ماسک هم باشی صهیونیستها رهایت نمیکنند
بعد از انتقاد ایلان ماسک به صهیونیستها، تمام دستگاه صهیونیسم در دنیا علیه او بهپاخاست و کار به جایی کشید که او پا به سرزمینهای اشغالی گذاشت...
🚨فوری ...
اولین تصاویر از اسناد جاسوسهای اسرائیلی که در جریان سرقت سرورها توسط حماس لو رفتند منتشر شد.
باید منتظر دستگیری جاسوسهای ایرانی هم باشیم.
#طوفان_الاقصی
🔰فرازی از نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش:
چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است...
#حاج_قاسم🌷
ـــــــــــــــــــــــ
#طوفان_الاقصى
#مدیون_شهدا_هستیم
39.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متن نامه شهید سلیمانی به دخترش، حتما گوش کنیدونشر دهید
کتاب من قاسم سلیمانی هستم
ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم حتماً رئیس فضای مجازی کشور میشدم»
✅«اهمیت فضای مجازی به اندازه اهمیت انقلاب اسلامی است».
این اظهارات و تعابیر راهبردی مقام معظم رهبری، اهمیت فضای مجازی را نشان میدهد.
آیا ما والدین هم دلیل این اهمیت را میدانیم؟!
#ویژه_والدین
#ارزشها
#دشمن_شناسی
#برای_ایران
😰بای ذنب قتل !؟
📸 #دوقلوهای_فلسطینی که
#امروز_شهید_شدند
#سما
و
#لمی
بر این بشر و بر این بشریت باید گریست
فعالان حقوق بشر، خفه خون گرفته اند
سازمان ملل منفعلانه دارد نگاه می کند
آمریکا و ناتو و کشورهای مرتجع عرب، از اسرائیل اشغالگر و کودک کش 👈 پشتیبانی می کنند... ولی به برکت خون شهدا، ملت ها در حال بیداری و بیدار. شدن هستند
یا صاحب آلزمان 🙌 ادرکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😯 عاقبت تلخ یکی از یاران پیامبر(ص)
🎖 که ویژگیهای بسیار شاخصی داشت
وارث الاسلام بود / پنجمین مسلمان بود
از دوطرف نسبت فامیلی با پیامبر داشت
درنبودِ پیامبر(ص) امام جماعت مدینه بود
در تمام جنگ ها کنار پیامبر جنگیده بود
شاهد وصیت ودفن حضرت زهرا(س) بود
در دفاع ازحمله به خانه مولا او تحصن کرد
درسقیفه تنها کسی بودکه به مولا رای داد
درجنگ احد تا آخر پیامبر رو تنها نگذاشت
اما در فتنه مال و فرزند شکست خورد❌
و در آخر عمرش عاقبت به شررررر شد😱
🎙 استاد حجت الاسلام راجی
🗓 به مناسبت سالروز جنگ جمل
📲 ثواب انتشار برای شما
#فاطمیه #سخنرانی
#فتنه #عاقبت_بخیری
🌸التماس دعا، ناصرکاوه
⭕️ایران بزرگترین قدرت تجارت دریایی خاورمیانه✌🇮🇷
🔹️کل کشتیها: 942 فروند
🔹️فلهبر: 32فروند
🔹️کانتینری: 31فروند
🔹️نفتکش: 83فروند
🔹️باری: 393فروند
🔹️کشتیهای دیگر: 403فروند
🔹️اختلاف تعداد کشتی ایران با رتبه دوم منطقه(امارات): 300فروند
منبع: سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا
#ایران_قوی
#خبر_خوب
🇮🇷رونمایی از شناور بدون سرنشین نیروی دریایی ارتش
این شناور بدون سرنشین و کنترل از راه دور قابلیت شناسایی، کشف و انهدام مینهای لنگری و کف خواب را دارد همچنین قابلیت حمل محموله جهت پاکسازی و انهدام مینها را دارد.
شناور ROV تا ۲۰۰ متر عمق توان عملیات دارد و همچنین ۲۴ ساعت مداومت دریانوردی دارد و برای انهدام انواع مینهای دریایی بهکار گرفته میشود.
#خبر_خوب
🌷🌷مبحث ۱۳۱۶ آذر۱۴۰۲ شمسی
با نام و یاد خدای وافی و عرض سلام
🤝 وفای بـه عهد 💞
🌸🍃وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ.
🌺🍃و نيز [رستگار شوند] كسانى كـه رعايت گر امانت هايشان و پيمان هايشان هستند.(۱)
🔖حدیث :
💫🌹رسول اكرم صلى اللـه عليـه و آلـه و سلم فرمود :
🌸ثَلاثٌ لَيسَ لاَحَدِ النّاسِ فيهِ رُخصَةٌ:
بِرُّ الوالِدَينِ مُسلِما كانَ اَؤ كافِرا
وَ الوَفاءُ بِالعَهدِ لِمُسلِمٍ اَو كافِرا
وُ الاَمانَةُ اِلى مُسلِمٍ كانَ اَؤ كافِرا.
🌼🍃سـه چيز است كـه ترکِ آن براى هيچ کس جايز نيست :
نيکى بـه پدر و مادر ، مسلمان باشند يا كافر ،
وفاى بـه عهد با مسلمان يا كافر
و اداى امانت بـه مسلمان يا كافر.(۲)
📖حکایات :
یکی از صفاتِ برجستـه و اخلاق کریمـه پیغمبر خدا (ص) کـه در تمام مراحل زندگی ایشان نمود داشت ،
وفای به عهد و مهربانی بود ، کـه تمام طبقاتِ اجتماعی جامعـه ی آن روز بـه خصوص ، یاران و پیروان ایشان از آن بهرهمند بودند.
✍بر سر پیمان :
💫☄مسلمانان طبقِ یکی از مفادِ صلح نامـه حدیبیـه توانستند ، پس از یک سال از زمانِ انعقادِ پیمان بـه مکـه روند و سـه روز در آن جا بمانند و اعمال عمرہ بـه جای آورند و سپس مکـه را ترک کنند.
بنابراین رسول خدا (ص) بـه جای عمره ای کـه در سالِ ششم از وی، فوت شدہ بود ،
در ذی القعدہ ی سال هفتم هجری با همان عدهای از اصحاب کـه درحدیبیـه شرکت داشتند ، بـه جز چند نفر کـه در این مدت به شهادت رسیدہ و یا فوت شدند ، رهسپار مکـه شد.
اهل مکـه با شنیدنِ خبر رسیدن مسلمانان مکـه را خالی گذاشتند و رسولخدا (ص) و همراهانش وارد مکـه شدند و سـه روز در آن جا ماندند و مراسم عمرہ بـه جا آوردند.
روز چهارم نمایندگانِ قریش ، سهیل بن عمرو و حویطب بن عبدالعزی آمدند و گفتند :
سـه روز تمام است و بر حسب قرار داد باید هر چـه زودتر سرزمین ما را ترک کنید. !
برخی از یاران پیامبر (ص) از صراحتِ گفتار قریشیان ناراحت شدند ، اما پیامبر (ص) کسی نبود کـه بـه خاطر این جسارت از عهد و پیمان برگردد و یا بـه آن اشکال کند ،
طبق پیمانی کـه بستـه بود فرمود :
هیچ یک از مسلمانان نباید تا شب در مکـه بماند. ندای کوچ در میان مسلمانان دادہ شد و همگی بلافاصلـه سرزمین حرم را ترک کردند.(۳)
💫🌹وفا بـه عهدِ شهید دکتر بهشتی :
🥀در هامبورگ پسرک دہ ، دوازدہ سالهای بود کـه گـه گاه بـه مسجد رفت و آمد میکرد ،
یک روز پیش شهید دکتر بهشتی آمد و گفت :
معلم ما گفتـه راجع بـه اسلام سوالاتی از شما بپرسم ،
کی میتوانم پیش شما بیایم ؟
دکتر دفتر برنامههایش را نگاه کرد و گفت :
فردا ساعت چهار ونیم.
فردا در مسیر مسجد بودیم ماشین خراب شد ، مدتی گذشت ولی نتوانستم ماشین را تعمیر کنم ،
دکتر یکی دوبار پرسید ، چقدر طول میکشد تا ماشین درست شود ؟
گفتم چطور ؟
گفت :
من ساعت چهار و نیم در مسجد قرار دارم ، من کـه از جریان قرارش با پسرک خبر داشتم ،
گفتم نگران نباشید ، بچـه دہ دوازہ سالهای است میآید ، می بیند شما نیستید ، مشغول بازی میشود ، اگر شما ساعت پنج و نیم هم برسید مشکلی ندارد.
دکتر گفت : نـه ،
من با این پسر بچـه ساعت چهار و نیم قرار گذاشتـه ام و بـه او قول دادہ ام ، حتما باید سر ساعت در مسجد باشم ،
بعد هم یک تاکسی گرفت تا بـه موقع خودش را بـه آن قرار در مسجد برساند.(۴)
📜اشعار
⚘وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
⚘وگرنـه هر کـه تو بینی ستمگری داند(۵)
⚘وفای عهد نگـه دار و از جفا بگذر
⚘بـه حق آن کـه نیم یار بی وفا ای دوست(۶)
⚘عهد کردی کـه وفا پیشـه کنی،جهد بکن
⚘تا بدانم کـه درین عهد وفایی بودست(۷)
⚘عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
⚘سادهدل من کـه قسم های تو باور کردم(۸)
⚘این همـه جور و جفا و مکر و دستانش ببین
⚘و آن همـه پیمان و شرط و عهد و میثاقش نگر(۹)
📚منابع :
(۱)سورہ مؤمنون ، آیـه ۸ ، ترجمـه خرمشاهی
(۲)نهج الفصاحـه ، ص ۴۱۶ ، ح ۱۲۶۴
(۳)طبری ، محمد بن جریر ، تارخ طبری ، ج ۳ ، ص ۲۳
(۴)با اقتباس و ویراست از کتاب نگاهی بـه زندگی و مبارزات شهید آیه الله دکتر بهشتی
(۵)گنجور ، حافظ «غزلیات» غزل شمارہ ۱۷۷
(۶)گنجور ، سعدی «دیوان اشعار» غزلیات ، غزل شمارہ ۱۰۳
(۷)گنجور ، هلالی جغتایی «غزلیات»
غزل شمارہ ۶۰
(۸)گنجور ، شهریار«گزیدہ غزلیات»
غزل شمارہ ۷۷
(۹)گنجور ، خواجوی کرمانی ، «غزلیات» غزل شمارہ ۵۰۲
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🌷سیروس کامران ماوردیانی گیلانی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیالوگی ماندگار از میرزا کوچک خان جنگلی
✍💥💥یاااد و نااام روحانی سردار جان و بزرگ مرد گیلک ، میرزا کوچک جااااان جنگلی هماره بر جان و نهاد آزاد مردان شیعه و میهن پرستان ایران مانا و جاودان هست.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
۱۲ آدر سالگرد شهیده، فهمیده سیاری
#طلبه_شهید_فهمیه_سیاری, در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کولهبار سفرش را بست و بههمراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزشهای صحیح دینی در راستای آگاهی بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گامهایی را بردارد... ماشین در حال حرکت بود. همراهان اعلام کردند, نگران نباشید، کالیبر پنجاه پشت سرتان در حرکت است. فهیمه با تبسمی پر از معنا رو به دوستش کرد و تمثال حضرت امام را که همراه داشت، نشان داد و گفت: کالیبر هزار با ماست. تا او را داریم چه غم!؟... و شروع کرد به تلاوت آیاتی از قرآن. ناگهان ماشین را به رگبار بستند. راننده گفت: سرتان را ببرید پایین. فهیمه آرام سرش را پایین آورد. بعد از چند دقیقه متوجه شدم خون از روی تمثال امام راه افتاده بود. فهیمه تا آخرین لحظه شهادت، حتی ناله هم نکرده بود و با عکس امام که روی قلبش گذاشته بود به شهادت رسید... شهیده فهمیه سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمدند...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان,
#ناصرکاوه
خاطره ای از طلبه شهیده, فهمیه سیاری
۱۲ آذر سالگرد شهید مدافع حرم، میثمنجفی گرامیباد👇🏼
💥عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟... دلت میآید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداریام بود و روزهای سختی را میگذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواستهام به شما سربزند.
🍂حلما تنها فرزندم که ۱۷ روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور میکردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا (س) را صدا میکردم و به آنها سلام میدادم و میگفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند...
🌷میثم همیشه گفت: لطف این کار در 👈 گمنامی و اخلاص برای خداست.
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
به روایت همسر شهید مدافع حرم،
#شهید_میثم_نجفی
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها
۱۲ آذر سالگرد شهید مدافع حرم، میثمنجفی گرامیباد👇🏼
🌷عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟... دلت میآید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداریام بود و روزهای سختی را میگذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواستهام به شما سربزند.
🍂حلما تنها فرزندم که ۱۷ روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور میکردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا (س) را صدا میکردم و به آنها سلام میدادم و میگفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند...
🌷میثم همیشه می گفت: لطف این کار در 👈 گمنامی و اخلاص برای خداست.
🌷من از همان موقعی که فهمیدم آقا #میثم شهید شده ،با خودم گفتم:
کاش بشود که #رهبر توی گوش دخترم #اذان بگوید. خیلی هم منتظر بودم که این دیدار با رهبری برایمان اتفاق بیفتد. اما قسمت نشد تا همان ماه رمضان که #حلما شش ماهه شده بود و من با خودم فکر میکردم که دیگر بزرگ شد و برای اذان گفتن توی گوشش دیر شده. اما وقتی خبر دادند که برای مراسم #افطار دعوت شده ایم از خوشحالی نمیدانستم که باید چکار کنم. همان موقع به خودم گفتم که هر طور شده من باید #حلما را به آغوش #رهبر برسانم. وقتی به بیت رسیدیم من به هرکسی که میگفتم میخواهم حضرت آقا توی گوش دخترم اذان بگوید، میگفت نمیشود ، اصرار نکن. آنقدر این جمله برایم تکرار شد که ته دلم رو کردم به همسر شهیدم و گفتم: آقا میثم چند روز دیگر #تولد من است، کادوی تولد تو به من همین است که رهبر توی گوش دخترمان اذان بگوید. من این را از تو میخواهم.
➖چطور این اتفاق افتاد؟
چند دقیقه ای از شروع سخنرانی گذشته بود که حلما شروع کرد به گریه کردن و من مجبور شدم از آن قسمت بیرون بیایم. حلما را بردم و بسختی خواباندم .موقع افطار که شد روی زمین سفره انداخته بودند، من دقیقا نزدیک سفره کناری رهبر ایستاده بودم. مراقبها به من گفتند که اینجا سفره آقایان است خانمها بالاترهستد، من گفتم نه من همینجا می ایستم تا دخترم را به آغوش رهبر برسانم.اتفاقا ایستادن من باعث شد که خانم های دیگر هم بیایند و کل آن سفره را خانم هابنشیند. مراسم افطار شروع شد اما من آنقدر بیقرار بودم و گریه میکردم اصلا نمیتوانستم افطار کنم و همه متوجه حالم شدند. بالاخره چندتا از مراقبها آمدند گفت دخترت را بده به آغوش رهبر بدهیم در گوشش اذان بگوید. گفتم نه ...من باید خودم حلما را به آغوش ایشان برسانم. که این اتفاق افتاد ، حلما با اینکه در خواب سنگینی بود اما وقتی به آغوش رهبر رفت، بیدار شد، چشم هایش را باز کرد اما اصلا گریه نکرد، خیلی آرام داشت به ایشان نگاه میکرد. من رو به ایشان گفتم، خیلی دوست داشتم شما توی گوش دخترم اذان بگویید اما الان شش ماهه شده است و دیر شده...🌺 حضرت آقا هم فرمودند 🌺
که: نه...چرا دیر شده باشد... اصلا هم دیر نیست.بعد همانجا رهبر توی گوش حلما اذان گفت و من این صحنه را که دیدم آرام شدم.
🌷عروسی شهید میثم بصورت معنوی و به دور از هرگونه موسیقی برگزار شد. همون شب مادرم توخواب دید که میثم و خانومشون توی حرم حضرت زینب ، مشغول زیارت هستن ...
خانم زینب از اول شهید رو برای خودش میخواست .
🌷اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه میگذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند.😊
یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود».😅
🌷«همیشه آقا میثم با من شوخی میکرد و میگفت: "وقتی شهید شوم و برای مصاحبه پیش تو آمدند چه چیزی میخواهی بگویی؟" واقعا به بعضی از این سوالات فکر نکرده بودم.»💔
وقتی با هم بودیم حواسش بود دستمون تو دست هم نباشه
ملاحظهی مجـردها رو میکرد☺️
همه جا اینجوری بود....
همیشه دوستانم میگفتن زوجی به اندازه شما ندیدم انقدر ملاحظه بکنن...🌸
🌷روزهای آخر فقط در حال نوشتن بود 📝خیلی خاکی و تو دار بود همش خنده رو لباش بود چند روز مونده بود که بابا بشه خیلی ذوق داشت حلما کوچولوشو ببینه.😍 اما همش از یه کار نیمه تموم حرف میزد که باید انجام بده و بعد برگرده... یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد😔؟» بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم. بالاخره کاری که باید میکرد رو انجام داد و برگشت اما بدون دیدن دخترش😔
حلما درست ۱۷ روز بعد از شهادت پدرش به دنیا اومد😭💔
#آخـرین_خـداحافظے
🌷یکی دوهفتهی آخر دیگه نمیتونستم دوری میثم رو تحمل کنم...😔 این دفعه که زنگ زد ۴۵ دقیقه با هم صحبت کردیم، میثم انگار داشت خـداحافظی میکرد و حلالیت میگرفت، ولی من متوجه نبودم😔 اصلا انگار خدا نمی خواست که من بفهمم میثم برای چی داره این حرفا رو میزنه!! اون شب همش از من معذرت خواهی میکرد💔 گفت زهره روی پای خودت وایسا✊سپردمتون به حضرت زینب ازش خواستم صبرتون بده...🌷منم ازش بابت گریه هایی که کردم عذرخواهی کردم و بهش گفتم تو فقط محکم جلوی دشمن وایسا و لحظهای سست نشو، به فکر دلتنگیهای منم نباش
🌷خیلی دوست داشت بچهش رو ببینه☺️
از قبل به دنیا اومدن عاشق دخترش بود،❤️ اینو وقتی فهمیدم که به شوخی جون بچمون رو قسم خوردم. خیلی ناراحت شد😔، گفت هیچ وقت جون بچهمون رو قسم نخور. همرزماش برگشتن ولی میثم با چند نفر دیگه موند. هرچی بهش گفتن میثم بچهات میخواد به دنیا بیاد گوش نداد...😔 وقتی دخترمون میخواست به دنیا بیاد احساس کردم الان پیشمه...🌿
🌷همیشه می گفت دوست دارم بچهم کتابخون باشه.📚 می گفت بزار به دنیا بیاد خودم کتابخونش می کنم.📔 اعتقاد داشت بچهها از کودکی باید اسلام رو بشناسن👌خیلی ناراحت بود که ما دین رو فقط ارثی داریم و چیزی از اون نمیدونیم😔 می گفت برای بچههای الان باید با دلیل و مدرک و از کتابهای معتبر اسلام رو معرفی کنی👌
🌷وقتی با هم بودیم حواسش بود دستمون تو دست هم نباشه;
ملاحظهی مجـردها رو میکرد🍃☺️
همه جا اینجوری بود....همیشه دوستانم میگفتن زوجی به اندازه شما ندیدم انقدر ملاحظه بکنن...🌹🍃
🤔بعضی وقتها جسمی و روحی حالم خوب نبود😷 ازش میخواستم کمک کنه زود خوب شم. میخوابیدم، بیدار که میشدم خوب بودم.😁 همیشه تو هرکاری ازش هم مشورت میگیرم هم اجازه.☺️ مثلا یکبار مطلبی رو از دفترش میخواستم برای کسی بخونم. چون میدونستم ممکنه نخواد، بهش گفتم میتونم برای فلانی بخونم؟ شب خوابیدم تو خواب دیدم همین سوال رو ازش پرسیدم و میثم هم اجازه داد😊 وقتی تو خواب میبینمش و بیدار میشم احساس میکنم میخواد به من بگه: من دارم با شما زندگی میکنم و در کنارتون هستم😊 برای همین راحتتر با شرایط کنار میام و اروم میشم.
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصرکاوه
به روایت همسر شهید مدافع حرم،
#شهید_میثم_نجفی