eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
71.6هزار عکس
74.8هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
بند ۱۳.mp3
4.01M
3⃣1⃣ 📝بند 13 استغفار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🎤 حاج میثم مطیعی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 بند 3️⃣1️⃣ 🌹اللَّهُمَّ وَأَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَوَقَّعْتُ فِيهِ قَبْلَ انْقِضَائِهِ تَعْجِيلَ الْعُقُوبَةِ فَأَمْهَلْتَنِي وَ أَدْلَيْتَ عَلَيَّ سِتْراً فَلَمْ آلِ فِي هَتْكِهِ عَنِّي جَهْداً فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُلِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ🌹 ترجمه🔽 🌸بارخدایا! از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که تعجیل عقوبت را قبل از پایان یافتن گناه توقع داشتم، ولی مهلتم دادی و پرده پوشش را بر من افکندی و با این همه از هیچ کوششی در هتک آن فروگذار نکردم. پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این‌گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه اصابت گلوله به یک سپاهی به نام شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب" دقایقی قبل از شهادت... ان شاءالله روزی مون بشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد قرائتی: در انتخابات شرکت کنید نه به خاطر این که همه مسئولان کارشون درسته توجیه کار غلط مسئولین حماقته تضعیف نظام جنایت است شرکت نکردن در انتخابات خوشایند دشمن است
رویترز: آمریکا از چین درخواست کرده که از ایران بخواد (حوثی ها) حمله های در دریای سرخ رو کمتر کنن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی بی سی مال جمهوری اسلامیه! دعوای دو گروه برانداز اسکل در کانادا 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز از آیت الله بهجت پرسیدن که آقا از کجا بفهمیم این نمازهایی که ما میخونیم به درد قیامتمون میخوره؟ ایشون یه خنده ای کردن و گفتن، نمازی به درد قیامتت میخوره که به درد دنیات بخوره... 🇮🇷👆اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج
💠آیت الله فاطمی نیا: 🔸 به نماز شب عادت کنیم، از آثارش قوی شدن، شاداب شدن است، حال و لذت انبیاء است، صحبت کردن با خداست. در نماز شب تو هستی و زمین، آسمان و خدا، این حالات انبیاء است. از آثار یکسره خوابیدن کسل شدن است. 🔸پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله ‌می فرمایند : یا علی نماز شب بخوان که ۱۰ خصلت دارد، یکی اش تندرستی است. بندگان خدا شب کم می خوابند و سحرگاهان را استغفار می کنند. اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗زیباترین نگاه خدا 💫تا طلـوع بامدادان 🌸حافظ و همراه همیشگی شما باد🌸 💫شب تان زیبا 💗و در پناه الطاف بیکران حق شبتون بخیر 🌙
شهید سلیمانی: من شهادت میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد... 🌴💎🌹💎🌴
🔰 اگه از جاموندی.... بسم الله... تصویر بالا رو باز کن. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 🌴💎🌼💎🌴
❤️ امام صادق عليه السلام فرمودند: 🍀 الرَّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ 🍃 کسی که احاديث ما را روايت كند و دلهاى شيعيانمان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است 📚 (الکافي ج1 ص33) 🌸 🌺 🤲🌷 🌴💎🌼💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید واقعا معجزه هست ولی ما برامون عادی شده . شکاف آیا دلیلش چیست ؟ وقتی که خانه در دارد ؟ 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب العشق # قسمت هفتم - 😍علمـــــــدارعشــــــــق😍# با نرجس رفتیم سرمزارشهید عباس بابایی‌ شهید بابایی از شهدای معروف استان قزوین بود از خلبان های نیروی هوایی که تو عیدقربان سال ۶۶ شهید میشن همیشه دلم میخاد تو یه ستاد یا مرکز کشوری کار کنم که شهدای شهرم به تمام ایران معرفی کنم از مزارشهدا خارج شدیم به سمت ایستگاه خط واحد حرکت 🚶🚶 کردیم منتظر بودیم 🚌 اتوبوس شرکت واحد بیاد سوار بشیم بریم خونه که تلفن همراه 📱 نرجس زنگ خورد و اسم یاربهشتی روی گوشیش طنین انداز شد نرجس اسم همسرش یاربهشتی تو گوشیش سیو کرده بود - چه زود دلتنگت شد نرجس بامشت زد رو بازومو گفت خجالت بکش بچه پرو 👊 یه ربعی حرف زدنشون طول کشید تاقطع کرد گفت نرگس جونی - 🙄🙄🙄😳😳😳چه بامحبت شدی یهو تو چی شد ؟ نرجس : خواهری جونم شرمنده اماباید تنها بری خونه - چرااااا 😢😢😢 نرجس: آقامحسن میاد دنبالم تا بری شب بریم یه هدیه بریم - من فدات بشم اما نرجس جان نمیخاد شما هدیه بخری نرجس: چرا عزیزم - آخه مگه آقاسید چقدر حقوق میگره که هدیه هم بخرید نرجس : آخی من فدات بشم که انقدر دلسوزی اما عزیزم فراموش نکن باباجواد ( پدرشوهرم) به سیدمحسن یه حجره فرش داده از اونجا هم زندگی ما تامین میشه تو نگران نباش - در هرصورت من راضی نیستم خودتون ب زحمت بندازید شما الان میخاید برید سر خونه زندگیتون نرجس : ای جان چه خواهر دلسوزی ما نگران نباش عزیزم - باشه پس من برم إه اتوبوس 🚌 هم که اومد نرجس : باشه پس به مامان بگو من ناهار هم با سیدمحسن 🍕🍕 میخورم - باشه عزیزم خوش بگذره فعلا نرجس : فعلا تا برسم خونه یه نیم ساعتی طول کشید زنگ در زدم مامان آیفون برداشت : کیه مامان منم باز کن رفتم تو مامان : نرجس کجاست - هیچی بابا داشتیم از مزارشهدا برمیگشتیم که سیدمحسن زنگ زد بهش که برن ناهار و هدیه بخرن گفت به شماهم بگم مامان : باشه نرگس دخترم بیا ناهار بخوریم که از چندساعت دیگه خواهر و برادرات میان - چشم ناهار خوردیم تموم شد من رفتم تو اتاقم یه سارافون دو تیکه بلند با یه روسری بلند درآوردم با چادر رنگی این چادر سر کردن منم یه ماجرای داره چندماه پیش که نرجس سادات و سیدمحسن تازه عقد💍 کرده بودن یه چندروز بعداز عقدشون اومدن خونه منم مثل همیشه یه سارافون دوتیکه بلند با یه روسری بلند مدل لبنانی سر کرده بودم اما سیدمحسن انگار با پوششم راحت نبود چون علاوه بر اینکه سرش بلند نکرد منو ببینه که هیچ سرش بلند نکرد زنش نرجس سادات ببینه آخرسرم نرجس صدا کرد رفتن بیرون با اصرار مادرم قبول کرد برای شام برگرده اوناکه رفتن من سراغ چادری که مادرم همزمان برای منو نرجس سادات دوخته بود گرفتم ازاون به بعد من پیش هرسه دامادمون چادر سر کردم اگه پیش بقیه سرنمیکردم نه اینکه اونا نامحرم ندونم نه من و نرجس سادات همسن وحتی کوچکتر از خواهرزاده هامون بودیم نرجس سادات از دوم دبیرستان چادر علاوه بر بیرون تو خونه هم سر کرد اما من تازه دارم سرش میکنم نویسنده بانــــــو.... ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌴📚🌴📚🌴
بسم رب العشق # قسمت نهم - 😍علمــــــــدارعشـــــق😍# میخاستم ok بزنم که یاد حرف آقاجون افتادم : نرگس جان بابا طوری انتخاب واحد کن که تو همین شهر خودمون بمونی دور از فرزند اونم ۴ سال خیلی سخته که تو طاقت منو مادرت نیست - چشم آقاجون نمیخام درس خوندن و پیشرفتم موجب آشفتگی پدر و مادرم بشه برای همین ۵۰ تا رشته دیگه انتخاب کردم همه رشته های بعداز شماره ۲ تا ۵۰ مهندسی های بود شاید با رابطه ۱۰۰۰ تو دولتی صددرصد بری با اطمینان سایت سنجش بستم کارم شده بود گریه 😭😭😭 همش میترسیدم دوتا اولی قبول نشم خیلی آشفته و پریشان بود دوهفته الی سه هفته طول میکشه نتیجه انتخاب رشته بیاید خیلی ناراحت بودم آقاجون وقتی علت نگرانی و پریشانی منو فهمید گفت : باباجان توکل به خدا مطمئنم هرچی خیر باشه همون میشه با صدای لرزانی گفتم بله درسته آقاجون : خانم‌ زینب سادات مامان : بله حاجی آقاجون : زنگ بزن به محمد آقا بگو برای ما ۵ تا بلیط هواپیما ✈️ برای شیراز بگیره مادر: ۵ تا ؟ آقاجون: بله ما چهارنفر با سیدمحسن مامان : چشم همین الان یه ساعت بعد نرجس از حوزه علمیه اومد آقاجون: نرجس بابا نرجس : بله آقاجون آقاجون: به سیدمحسن بگو حاضر باشه فردا پنج نفری میریم مسافرت تا خواهرت یه ذره آروم بشه نرجس: آقاجون ما نمیتونیم بیایم آقاجون : چرا بابا نرجس : منو آقاسید از فردا امتحانای میان ترم حوزه مون شروع میشه آثاجون : باشه پس برو پایین بمون خونه محمدداداش رفت و آمدتم یا به رقیه سادات یا به خود بردارت میگی نرجس : چشم آقاجون من و نرجس رفتیم تو اتاقمون یه چمدون 🎒 از بالای کمدمون برداشتم همه لباسام با نظم چیدم توش تارسید به چادر از داخل کمدم یه چادر لبنانی برداشتم میخاستم بذارمش داخل چمدون که یه لحظه پیشمان شدم نشستم کنار چمدون روی تخت چادر آوردم بالا بهش گفتم - من خیلی دوست دارم اما چرا عاشقت نمیشم تا عاشقانه سرت کنم از نظرمن تو با همه چیز متفاوفتی پس باید عاشقت شد بعداز استفاده کرد دوست دارم اونقدر عاشقت بشم که تو سخترین شرایط هم کنارت نذارم چادرم تا کردم و گذاشتم داخل چمدون بعد زیپش بستم با کمک نرجس دونفری چمدون 🎒 بلند کردیم گذاشتیم گوشه ای از اتاق نویسنده بانـــــــــــو ً.....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌴📚🌴📚🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب العشق # قسمت هشتم - 😍علمـــــــدار عشــــــق😍# صدای زنگ در بلندشد من باچادر جلوی در وایستادم چون بقول مامان میزبان اصلی این مهمونی منم اولین گروه مهمونامون داداشم آقاسیدعلی با دامادش و عروسش بود بعدش آقاسیدمجتبی باخانوادش دوهفته بود برادرزاده ام سیدهادی عقد کرده بود سیدهادی چهارسالی از منو و نرجس سادات بزرگتر بود پسر خیلی مذهبی بود عمه فدای قد وقامتش بره خانمشم همسن ما بود یه دختر خیلی مومن و محجبه سیدهادی: سلام عمه خانم چقدر چادربهت میاد عمه کوچلوی من بعد رو به دختری که کنارش بود اشاره کرد عمه جان ایشان مائده سادات خانمم بعدرو به من کرد و گفت مائده جان ایشان هم عمه دانشمندم که زمان عقدمون مشغول درس خوندن بود من: خوشبختم عزیزم ان شاالله به پای هم پیر بشید مائده باگونه های سرخ شده ☺️☺️ ممنونم عمه جون موفقیتون بهتون تبریک میگم ان شاالله پله های ترقی پشت سرهم طی کنید - ممنون مچکرم عزیزم بفرمایید داخل مهمونامون تا ساعت ۲۰ کامل شد آقاجون : بچه ها امشب بخاطر موفقیت خواهرتون نرگس سادات دورهم جمع شدیم منو و مادرتون خیلی بهش افتخار میکنیم یه هدیه کوچکم براش خریدیم بعد سوئیچ یه ماشین گرفت سمتم - ممنونم آقاجون چرا زحمت کشیدید آقاجون: مبارکت باشه باباجان داداش سیدعلی: نرگس جان خواهرم ماهم موفقیتت بهت تبریک میگیم این کارت هدیه قابلت نداره هرکس برام هدیه خریده بود سفره غذا پهن شد داداش سیدمحمد: نرگس جان انتخاب رشته تون کی هست ؟ - ۴۸ ساعت دیگه شروع میشه داداش محمد: خب حالا میخای چه رشته های انتخاب کنی؟ - داداش اول که فیزیک کوانتوم بعدش رشته های دیگه بعد رفتن مهمونا من با یه سری وسایل که برام آورده بودند رفتم به اتاقمون نرجس سادات : اووووم چقدر کادو نرگس کادوی ما کو ؟ گلا تو پذیرایی سبدگل شماهم تو پذیرایی هستش دست همتون درد نکنه خیلی به زحمت افتادید سبدگل شماهم خیلی خوشگل بود ازطرف منم از آقامحسن تشکر کن نرجس سادات : قابلت نداره عزیزم ان شاالله کادوی عروسیت - ممنون آجی این دو روز همه ذهنم درگیر انتخاب رشته بود ساعت ۸ صبح انتخاب رشته از همین لحظه شروع میشه ۱. فیزیک کوانتوم - دانشگاه بین الملل امام خمینی- قزوین ۲.مهندسی هوا و فضا - دانشگاه بین الملل امام خمینی - قزوین ۳. مهندسی صنایع فنی امام حسین - دانشگاه امام حسین - تهران همین سه تا رشته انتخاب کردم نویسنده بانـــــــو.....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌴📚🌼📚🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمه فارسی سوره مبارکه حجّ✨ بخش سوم✅ 🌴💎🌼💎🌴