فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیس اورژانس: ما در تهران سر هر خیابان هم یک آمبولانس بگذاریم بازهم بهخاطر ترافیک دیر میرسیم
🔹برخی اوقات همکاران ما بهخاطر دیررسیدن بر سر بیمار از خانوادۀ مریض کتک میخورند. همکاران ما مقصر نیستند هم مشکل ترافیک هست و هم کمبود آمبولانس.
@Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام؛قصًه!حلزون وسوال بزرک
نویسنده و گوینده؛مهسا مظفری
46.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انیمیشن سینمایی
" خانه در مزرعه"
قسمت ۲
💯 راهکارهای آماده کردن بچهها برای مدرسه
🍂 باز آمد بوی ماه مدرسه 🍂
🍁همیشه به این ماه از سال و بوی ماه مهر که میرسیم عمدتا والدین، به خصوص #والدین کودکان کلاس اولی بسیار نگران هستند که فرزند دلبندشان قرار است چطور با مدرسه رفتن کنار بیاید؟ بیایید این را درک کنیم که کودک ما ۶ سال در خانه، کنار والدین و در محیط امنش بوده، اینکه بخواهد هر روز صبح از این محیط جدا شود و به محیطی ناشناخته برود قطعا برای او سخت است و این یک امر کاملا طبیعی است، اولین بارها همیشه استرس زا هستند😢
#مدرسه
#دانشآموز
.
🍁اما نکات و راهکارهایی وجود دارد که میتواند او را کمی آماده کند و از استرس هایش بکاهد. امروز راجع به روش هایی صحبت می کنیم که دیگر صبح اول مهر برایمان مثل یک کابوس نباشد👌
🍁 یکی از مهمترین دلایل اضطراب و استرس بچه ها برای مواجهه با مدرسه، ناشناخته بودن محیط مدرسه برای آنهاست. پس یکی از کارهای مفیدی که میتوانیم برایشان انجام بدهیم این است که نسبت به محیط مدرسه و اتفاقاتی که قرار است آنجا بیفتد، به آنها با زبان و ادبیات کودکانه آگاهی دهیم.
🍁 هم میتوانیم با آنها صحبت کنیم و از خاطرات مدرسه رفتن خودمان تعریف کنیم، برای آنها از معلم های مهربان و درس های جدید و هیجان انگیز و دوستیهای جدید حرف بزنیم. هم اینکه برای آنها قصههایی با این محتوا بخوانیم یا انیمیشن و کارتونهایی با این درونمایه بگذاریم.
🍁 #قصههایی که مدرسه رفتن و مدرسه، روایت اصلی ماجرای آنهاست. دیدن و آشنا شدن با اینکه دقیقا قرار است در مدرسه برایشان چه اتفاقی بیفتد کم کم باعث می شود ترس و دلهره از دلهای کوچکشان رخت ببندد و به جایش برای مدرسه رفتن انگیزه و هیجان پیدا کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی شیر با برگهای پاییزی 🦁🦁
#کاردستی
#قصه
شکارچی های ترسو
قورباغه توی برکه ای در کمین نشسته بود تا حشره ای را شکار کند. حشره از این طرف به آن طرف می پرید و قورباغه هم بی صدا می جهید و حشره را دنبال می کرد.
ولی خبر نداشت که یک لک لک هم قصد شکار او را داشت، حشره می رفت و قورباغه هم دنبال او، لک لک هم بی صدا به دنبال قورباغه. هر سه تای آنها بدون آن که دیگری بداند به دنبال هم بودند. روباهی لک لک را دید و هوس خوردن او را کرد. پس روباه هم به قصد شکار لک لک دنبال او راه افتاد.
هر چهارتای آنها بی خبر از همدیگر به دنبال هم می رفتند تا به یک جنگل رسیدند. یک شکارچی با تفنگ خود در جنگل به دنبال شکار بود تا چشمش به روباه افتاد. او هم می خواست یک روباه را به خاطر پوست و دم زیبایش شکار کند، پس به دنبال او به راه افتاد. تفنگش را به سوی او نشانه گرفت و تیری به طرفش شلیک کرد.
گلوله به خطا رفت. روباه از ترس جیغ بلندی کشید و از روی لک لک پرید و فرار کرد و رفت. لک لک هم از دیدن روباه وحشت کرد و سروصدایی کرد که قورباغه متوجه حضور او شد.
قورباغه هم از ترس جستی زد و لای بوته ها پنهان شد. این وسط حشره آزادانه و بدون ترس پرواز کرد و رفت و مرد شکارچی هم از شکار خود بی نصیب