🥀🕊#شهید_راه_ڪربلا
🌾برادر شهید نقل میکند:روزی به علت هوای گرم و وجود پشهها، حمیدرضا به همراه همرزمش که راننده تانک بود، وارد تانک میشوند.در آنجا از روی کنجکاوری نحوه حرکت تانک را میپرسد.
🌴چندروز بعد،داعش پیشروی میکند. آنها از دور شاهد بودند که تانک در میان نیروهای سپاه و داعش قرار گرفته است. ناگهان حمیدرضا به سمت تانک میدَوَد و سوار بر آن میشود و پس از چند حرکت اشتباه توانست بر تانک مسلط شود و آن را به عقب آورد. طبق گفته دوستانش، حمیدرضا ۲۵ ماشین و آمبولانس داعش را هم به غنیمت گرفت.
🌹#بسیجی_مدافـع_حـــرم
#شهید_حمیدرضا_زمانی
#سالروز_شهـادت🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌾مادر شهید نقل میکنند:یه روز که داشتیم با هم حرف میزدیم،بهش گفتم: مادرجان!چرا با رفتنت خون بهدلم می کنی؟چرا این کارا رو میکنی؟😞تو جوونمی و منم مادرت،هیچ میدونی که وقتی میری،خییییلی دلتنگت میشم؟💔
من میگفتم و محسن جان میگفت اما من چه میگفتم و محسن چه میگفت! من از دلِ تنگِ خودم بعد از رفتنش میگفتم محسن از دلایل محڪمش واسه رفتن به سوریه🇸🇾اینقدر قشنگ حرف میزد،ڪه دلم آروم میشد،قربونش برم پسرم رو
💐محسن میگفت:مامان جون!خون من از خونِ کدوم جوون مدافع حرم سـُرخ تره؟جون من از جون کدومشون با ارزشتره؟مامان،هرچی خدا بخواد،همون میشه!مامان،چی بهتر از اینکه امانت خدا رو پیشکش بیبی زینب کنی؟😭اینقدر شیوا و زیبا منو توجیه میکرد که دیگه
توان مخالفت با رفتنش رو نداشتم.و امروزچندسالی از آخرین حرفهامون میگذره و من هرروز آرزو میکنم
که ای کاش یکبار دیگه صدای قشنگت رو میشنیدم پسـرم، محسن جان♥️
•┈┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈┈•
🌹#بسیجی_مدافع_حرم
#شهید_محسن_جمالی
#سالـــروز_شهـادت🕊