#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
《روایتنویسی در شبکههای اجتماعی»
دعوا سر روایت است!
✅ مدرس:
فاطمه سرکارپور
سطح دو حوزه علمیه
کارشناسی ارسد فلسفه غرب
تدریس بیش از 16 دوره نویسندگی در موسسههای آزاد و حوزههای علمیه
✅ 8 جلسه آنلاین
✅ سه شنبهها ساعت 15
✅ سرفصلهای دوره:
از کجا شروع کنیم؟
عناصر اصلی روایت
طرح کلی روایت
مسئله در روایت
شخصیت اصلی روایت
چگونه کشمکش ایجاد کنیم
لحظه شهود
دیدگاه خود را پیدا کنید
✅ هزینهی شرکت در دوره:
150 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 100 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را به صندوق پیامهای خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: تا پایان دی
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام شما عضو گروه «روایتنویسی در شبکههای اجتماعی» در کوثرنت میشوید و لینک ورود به جلسه آنلاین در اختیار شما قرار میگیرد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44019620
@tollabolkarimeh
طراح داشت ابعاد آشپزخانه را اندازه میزد، برای طراحی کابینتها.
ـ «جِناب، اُپِن باشه یا جزیره؟ البته، جزیره تو بورسه»...
کجا بودیم و به کجا رسیدیم! آشپزخانههای قدیمی (مطبخ) که در کُنجی از حیاط خانه بود و در عین سادگی با بو و بَرِ غذاهای سنتیاش هوش از سر آدمی میبُرد. کمکم آشپزخانهها به قلب خانه نفوذ کردند. دیوارهایی که برداشته شد یا به قولی آشپزخانههایی که اُپن شدند. گاهی برخی با زدن پرده و امثال آن، این اُپن را به نااُپن تبدیل میکردند؛ و بعد از آن، اُپنهایی که تبدیل شدند به جزیرهای کوچک در میان آشپزخانه.
فِی الحال معلوم نیست که کجا آشپزخانه است و کجا پذیرایی؟! اصلاً حدّ و مرزی بین آنها وجود ندارد. سنگر بانوی خانه تبدیل میشود به نمایشگاهی در معرض دید همگان. خُب باید تجهیزات و چیدمانش هم طوری باشد که تعریف و تمجید مهمانانی که از پذیرایی به آشپزخانه بانو نگاه میکنند را به همراه داشته باشد و اینجاست که میرویم به سوی تجملات و...
خوب که نگاه میکنم، میبینم فرهنگ بیگانه چقدر در میان ما جا باز کرده؛ شاید هم نادوست زده باشد به هدف! آنجا که گفتند حجاب برتر فقط چادر نیست و با مانتو هم میتوان حجاب داشت؛ مانتوها، آستینها، شلوارها و روسریهایی که روز به روز کوتاه و کوتاهتر شدند و بانوانی که تبدیل شدند به کالایی نمایشی برای عرضه به دیگران؛ حجابهایی که اُپن شدند و بعد هم جزیره؛ نه تنها برای زنان، که برای مردان هم...
حواسمان هست که به کجا کشیده شدهایم؟! اگر روزی بگویند که باید جزیره را هم برداریم و دیگر مد نیست، آنوقت چه باید کرد؟!
✍مریم اسحاقیان
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#روز_مادر
🔻آیت الله العظمی جوادی آملی:
«زاد روز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذشته از آنكه تجليل مقام شامخ زن را به همراه دارد، تكريم مقام منيع مادر را در بر دارد. كرامت مادر صبغه ای ديگر از جلالت زن است، زيرا انسان مانند فرشته نيست كه از گزند مرگ معهود مصون باشد و اگر جريان فرزندپروری نباشد، نوع بشر منقرض می شود و سهم مؤثر پيدايش و پرورش نسل آتی به عهده مادر است.
چنين كاری هرگز منافی شأن متعالی زن نبوده، بلكه مكمّل منزلت او است و هر اندازه زن اهل طهارت روح و تزكيه عقل و تزكيه نفس باشد، تأسّی او به حضرت زهرا سلام الله علیها بيشتر بوده و توفيق وی در تربيت فرزند صالح كامل تر خواهد بود.»
#روز_زن
@tollabolkarimeh
⭕️ «حوزه و روحانیت؛ ذخیره ارزشمند»
💠 امام خامنهای مدظلهالعالی:
🔺بعضی از هم لباسهای ما، مثل موریانهای که در یک بنایی بیفتد، دارند این آبروی هزار ساله را ذره ذره میخورند.
🔺خدای نکرده هر عملِ زشت و وقیح و یک کار نامناسبی که از یکی از ماها سربزند، رخنهای در آن
ذخیرهی ارزشمند هزار ساله ی روحانیت و علمای شیعه است.
🖇 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیون ۱۳۸۵/۸/۱۷
#حوزه_و_روحانیت
@tollabolkarimeh
چشمانم به زور باز شد. خودم را جلوی شیشه درِ ورودی کش و قوسی دادم. دستم را سمت دستگیره در بردم که نگاهم در شیشه پنجره همسایه گیر کرد. بارش برف چشمانم را باز میکند .مثل بچهها ذوق میکنم. دلم هوای کودکی میکند.
سفید پوش شدن زمین سر شوقمان آورد.بدو بدو از پلهها بالا رفتیم. قدمهایمان روی برفهای پشتبام نشست و از صدایش لذتمان چند برابر شد.
آدم برفی در میان دستهایمان کمکم شکل گرفت. برفهای بِکر پشت بام پر از رد پاهایمان شد.
گلوله های برف را به طرف هم شلیک کردیم و صدای خنده هایمان در فضا، آزادانه رها شد. با صدای پسرم از دوران کودکی و جست وخیزهایش بیرون میپرم.
برق شادیِ بارش برف در چشمانش نمایان میشود. از عمق وجودش برف بیشتری را از خدا طلب میکند تا لذت برف بازی را بچشد.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
تبلور مرتبه والای اخلاص.mp3
861.4K
🌷 تبلور مرتبه والای اخلاص؛ در شخصیّت حضرت زهراء (سلام الله علیها)
🎙 آیةالله مظاهری
@tollabolkarimeh
#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
《ساخت پادکست حرفهای»
به ماندگاری صدا
✅ مدرس:
محمدتقی جلیلی صفت
رئیس اداره اموزش و فرهنگسازی فضای مجازی
✅ 5جلسه آفلاین
✅ زمان انتشار ویدئوی جلسه آموزشی:
عصر دوشنبهها
✅ سرفصلهای دوره:
-پادکست چیست؟ چرا پادکست میسازیم؟
-مراحل ساخت پادکست
تجهیزات مورد نیاز پادکست
-صدا و گویندگی
-نحوه ضبط وویرایش صدا در نرم افزار Adobe Audiotion
✅ هزینهی شرکت در دوره:
100 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 50 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: پایان دی
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام، شما عضو گروه"کلاس تولید پادکست" کوثرنت خواهید شد. عصر دوشنبهها ویدئوی آموزشی استاد منتشر میشود و استاد روز قبل در گروه جهت پرسش و پاسخ آنلاین خواهد شد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44032748
@tollabolkarimeh
🌱|کتابِ اخبات
کتابِ اخبات، از آن کتابهاییست که دوست دارم چند بار دیگر هم بخوانمش و نکاتش را ریز به ریز گوشه و کنار جزوات و دفترچههایم یادداشت کنم.
استاد علی صفایی حائری در اِخبات، از حالت انکسار و دل شکستگی و خشیتِ باطنی که انسان را به وصالِ رحمت حق میرساند میگوید.
[ان الله عند المنکسره قلوبهم]🌱
این کتاب، مجموعهایی از خوف و رجاست، همراه با نکات مهم و کلیدیِ طریق بندگی و سرشار از مضامین عمیق و غنی.
برای آشنایی بیشتر،
قسمت کوچکی از نکته برداریهایی که از کتاب کردم را مطالعه کنید:
_اینها آفتهای ماست که در طاعت متوقعیم و در معصیت ناامید؛ در حالی که مطلوب از طاعت و عصیان، انکسار است. این دل شکسته است که محبوبیت دارد؛ ان الله یحب التوابین.🌱
_شیطان بدترین شرایط را برای تو فراهم میآورد اما تو نا امید نباش؛ چون تا ارزشی در تو نباشدشیاطین به تو هجوم نخواهند آورد.🌱
_باید به این توجه داشت که انسان هرچه شکسته تر شود، بهرمند تر میشود. 🌱
_اگر امروز جزو مخبتین نباشیم فردا که همه در صحرای محشر از ما وحشت میکنند و میترسند چه میخواهیم بکنیم؟ نه تنها همه میترسند که خودمان نیز از خودمان میترسیم. 🌱
این کتاب را از دست ندهید:)
✍زهرا سادات
#معرفی_کتاب
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
مادرخانمجان!
وقتی که بابایی نیست و جلوی آینه آپچاگی میزنی؛
وقتی یواشکی وایفای را روشن میکنی و عکس های یهویی پست میکنی؛
وقتی شبها تندتند لواشکهایی که زیر تخت قایم کردهای را میخوری؛
وقتی پشتسر عمه وجیهه با پریخانم حرف میزنی؛
وقتی خودت هوس زردآلو کرده ای ولی میاندازی گردن من؛
وقتی خودت را میزنی به سردرد و بابایی با یک وجب سبیل، پیشبند گلگلی صورتی میپوشد و قابلمه و قاشقچنگال میشوید؛
من رازداری میکنم وبه هیچکس چیزی نمیگویم.
آن وقت درست است که تا من یک لگد کوچولو میکوبم یا یک کلهمعلق میزنم عالم و آدم راخبر کنی و آخ دلم آخ دلم راه بیندازی؟!
✍فاطمه جلالی
#نامه_به_مادرم
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
بی بی گلبانو موهای سفیدش را که نشانه تحمل سالها درد و رنج بود، در آینه نیمه شکسته که یادگار همسر مرحومش حاج رضا در سفر مشهد بود، ور انداز کرد و با دستان لرزانش، روسری قهوه ای رنگ و رو رفته اش را مرتب نمود و رو به دوست صمیمی اش شوکت خانم که تخت کناری بود گفت :
آخر امروز روز مادر است.
درسته که دلِ خوشی از دستشون ندارم و مدتهاست که سراغی از من نگرفته اند ولی امروز حتما به یادمان هستند اصلا مگر ممکنه فرزند، مادرش را فراموش کند؟
از آن طرف:
سهیلا در حالی که خمیر کیک مخصوص را داخل فر می گذاشت با صدای بلند گفت:
فرناز! عزیز مامان!
وسایل هایت را جمع و جور کن! فردا با خاله منیر و ژاله جون عازم ویلای شمال هستیم، آخه بچه های دایی فرزاد زنگ زدند که ویلا را آماده کردند برای جشن روز مادر! تا یک کم متفاوت باشد و بیشتر خوش بگذرد!
صدای زنگ در بلند شد و مهیار با یک جعبه شیرینی و دسته گل وارد خانه شد و سهیلا در حالی که گلها را از پسرش می گرفت، با لبخند تشکر کرد و گفت:
وای عزیزم! چرا زحمت کشیدی ولی فردا روز مادر هست چرا امروز ...!؟
مهیار در حالی که سعی می کرد روحیه مادرش را خراب نکند با لحن آرامی گفت:
ولی مامان جان!
اینها برای شما نیست البته ببخشید برای شما هم کادو گرفتم اما اینها را برای بی بی گلبانو گرفتم! یعنی واقعا بعد از مدتها دلتان برایش تنگ نشده؟
سهیلا که از شنیدن این جواب حسابی جا خورده بود با تندی و عصبانیت پرسید:
باز یک روز من و خاله ها خواستیم دور هم جمع شویم و خوش بگذرانیم، بابات ذهنت را از این مزخرفات پر کرد؟ آنها هم به اندازه خودشان خوشی کردند....
مهیار گفت:
اگر مادرِ خودتان هم زنده بودید همین را می گفتید؟
یادتان رفته بی بی گلبانو چند سال! خانه و زندگی و بچه هاتون را اداره می کرد تا شما راحت سرِ کار بروید؟ بخدا منصفانه نیست!
سهیلا که حسابی حالش گرفته شده و اصلا انتظار چنین وضعیتی را نداشت، در حالی که دسته گل را روی میز رها می کرد طوری که همه بشنوند داد زد:
گفته باشم! من حوصله اینکه این روز را به خودم و دوستانم تلخ کنم و به سراغ پیرزنها و پیرمردهایی بروم که آفتاب لب بام هستند! اصلا ندارم...؟؟؟
مهیار با شنیدن این حرف، گفت:
من حوصله شمال رفتن ندارم، تصمیم خودم هم گرفته ام شما هر کاری دوست دارید انجام دهید.
روز مادر:
ببخشید آقا! آدرس خانم گلبانو محمدی را می خواستم شماره طبقه و اتاقشان لطفا .......
بی بی با دیدن نوه مهربانش در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود با دلخوری پرسید:
امسال هم مامان و بابا نیامدند؟ آخه چرا مگر من چه بدی در حقشان کرده ام؟ بخدا همین الآنم دوستشان دارم.
مهیار در حالی که دستانش را دور گردن مادر بزرگ حلقه کرده بود آرام در گوش گلبانو جان گفت:
نگران نباش! گرفتارند قربان ماهت بروم.
هنوز این جمله کامل نشده تلفن همراه مهیار زنگ خورد و صدایی لرزان از آن طرف خط گفت:
بابا کجایی پسرم؟ من که شهرستان هستم قرار بود فردا از همین جا بروم ویلای شمال اما الان دایی جانت زنگ زد گویا تو مسیر، جاده لغزنده بوده و تصادف کردند فقط دعا کن مادرت .......
راستی! گفتی کنار بی بی گلبانو هستی؟ بهش بگو تو رو خدا دعا کن دعای تو مستجابه ........؟؟؟!!!
✍مهتاب
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh