▪️هر که میخواهد که
قویترین مردم باشد
بر خدا توکل کند.
امام موسی کاظم علیه السلام
بحارالانوار ؛ ج۷، ص ۱۴۳
#توکل
#حدیث_گرافی
#عکس_نوشته
#تولیدی
@tollabolkarimeh
عابدترین، فقیهترین و سخاوتمندترین مرد زمان خود باشی و خصم به تو رشک نورزد و به پندار باطل خود گمان کند که میتواند تو را که نور خدایی در تاریکی سجن پنهان کند! ای خورشید هفتم باغ ولایت! مگر چیزی میتواند مانع تابش خورشید شود! تویی که در پی سالها رنج و ظلم و کفر زمانه اسطورهی شکیبایی بودی و نشان از صبر زینبی داشتی.
روح سبز عبادتی که حتی عدو به خاکساری و نیایشت غبطه میخورد. بندبند زندان هارون به سوز نالههای شبانه و صوت حزین قرآنت دلبسته بودند. مگر دشمن روسیاهت میتوانست تو را که پرورش یافتهی باغ عصمتِ نبوی بودی با فتنهگری کنیز زیبارویی وسوسه کند! آنقدر درماندهات شدند که تو را مهمان زهر حسادتشان کردند! تو که مصداق تمام و کمال «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ...» بودی.
صاحب اینهمه خوبی و کرامت باشی و از خدا، آسایش هنگام مرگ و گذشت و بخشایش به هنگام حسابرسی را طلب کنی! وای بر ما روسیاهان عالم! ای باب الحوائج! ماییم و دریای بیکران کرمت. دست حاجت به درگاهت دراز میکنیم. در این حصار وسوسههای شیطانی دستمان را بگیر تا نور حقیقت را بیابیم.
✍🏻 مریم اسحاقیان
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#معرفی_کتاب
کتاب زیباتر از نسرین کتابی با قلمی ساده، روان و دلنشین است. این کتاب، زندگی دختری را روایت میکند که خدا اورا بعد از فوت چهار فرزند، به پدر و مادرش هدیه میکند.
به برکت وجود رقیه زندگی خانواده روز به روز بهتر میشود. رقیه تهتغاری و عزیزدردانهی همه بود. باهوش، زرنگ و درسخوان. از همان ابتدا زیبایی و هوش سرشارش به چشم همه آمده بود.
دوره دبستان و راهنمایی را با معدل 20 گذراند. با ورود به دبیرستان، عقاید رقیه هم کمکم به سمت تعلیم امور دینی سوق پیدا کرد. دیگر علاقهای به دانشگاه و کنکور نداشت. همه اورا در لباس پزشکی تصور میکردند، اما او یکباره تصمیمش را عوض کرد. با راضی کردن خانوادهاش به حوزهعلمیه وارد شد و زندگیاش رنگ و روی دیگری به خود گرفت.
در این بین رقیه تصمیماتی برای زندگیاش میگیرد که قابل پیشبینی نیست. پس پیشنهاد میکنم که این کتاب را مطالعه کنید و لذتش را ببرید.
کتاب زیباتر از نسرین،
زندگینامه داستانی
شهیده رقیه رضایی لایه
نویسنده: سهیلا علویزاده
نشر: روایت فتح
✍🏻 سیده مهتا میراحمدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
❣أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ
الَّذى إِلَیْهِ
یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ
❓كجاست جلوه خدا، كه دوستان به سویش روى آورند؟
#تولیدی
#یاایهاالعزیز
@tollabolkarimeh
سخت و شیرین
داغی سر و بهانه های پی در پی حکایت از سرماخوردگی ناخوانده دخترک می دهد، بعد از دوهفته پرستاری از همسر جانی در بدن برای مریض داری از دخترم ندارم.
ته استکان کاسنی را میخورد و با نق نق می خوابانمش، در دلم برای تب نیمه شب اش دلهره است
با این که دوسال از مادرشدنم میگذرد ولی هنوز هم مثل اوایل نوزادی اش از تب های شبانه اش هراس دارم وقتی مریض می شد حسابی نگران می شدم و شب ها را بالای سرش با دستمال خیس هوشیار می نشستم و به تبع خودم هم مریض می شدم.
و چه سخت تر از این که خودت مریض باشی و با بچه نو پا صبح را به شب برسانی.
قید خواب را که می زدم فقط میخواستم چند لحظه دراز بکشم.
ولی حالا هر چه بزرگ تر می شود حالم را بهتر می فهمد، وقتی می بیند دستمال به دست زیر پتو هستم خیلی آرام کنارم می نشیند و با زبان کودکانه اش می گوید: درده
شیرینی همین روزها و سختی ها را به جان میخرم و آن را هدیه میکنم به مادر عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها
✍🏻 رقیه آرامی نسب
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
#عیدکم_مبروک🌿
@tollabolkarimeh
نور پیامبری
چهل سال از سن مبارکش گذشت. خداوند دل او را پاکترین و بهترین، دلها از جهت خضوع و خشوع یافت.
دیدگانش را نور دیگری داد. به امر حق تعالی، درهای آسمان، گشوده شد. دسته دسته فرشتگان، بر زمین نازل شدند. جبرئیل پیشاپیش آنها فرودآمد. بازوی محمد (ص) را حرکت داد و گفت:
"بخوان یا محمد (ص) !"
فرمود: " چه بخوانم؟ "
گفت: " اِقرَا بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ، خَلَقَ الاِنسَانَ مِن عَلَقِِ "
امر خطیری بود، رسول خدا آن روز، به موقع به خانه نرفت. خدیجه در انتظار طولانی نگران شده بود.
ناگهان چهرهای نورانی وارد خانه شد و از پرتو خورشید جمالش، خانه منور گردید.
خدیجه گفت: " یا محمد (ص) این چه نوری است که در تو مشاهده میکنم؟ فرمود: "این نور پیامبری است. " بگو: " لا اِلهَ اِلاّ الله، مُحَمَّدََ رَسُولُ الله "
خدیجه که سالها انتظار چنین روزی را میکشید، شهادتین را گفت و به خدا و رسولش ایمان آورد.
پیامبر(ص) از شدت لرز و سرما، جامهای از خدیجه خواست تا خودش را در آن بپیچد و از سرما در امان باشد.
ندای دیگری او را فراخواند:
"یااَیُّها المُدَّثِر، قُم فَاَنذِر، وَرَبُّکَ فَکَبِّر "
ای جامه به خود پیچیده، برخیز و بترسان مردم را از عذاب پروردگارت و تکبیر بگو.
پیامبر (ص) از جا برخاست و انگشت در گوش خود گذاشت و فریاد برآورد:
" اللهُ اَکبَر، اللهُ اَکبَر "
✍🏻 مهرنگار
#مبعث
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh