eitaa logo
کــانــالـ بــابـ الــحــوائجـ اشـــعــار نــاب مداحی و مولودی ترکی و فارسی
4.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
380 فایل
《هدف از ایجاد این کانال : ارائه بهترین اشعار مداحی ،روضه،مرثیه ،مولودی و... برای دسترسی هر چه سریع شما ذاکرین آل الله می باشد .》 💠خادم کانال : 💠🎤کربلائی سعید سلطانی 🔰 💠جهت ارتباط بامدیر کانال به آیدی زیر مراجعه فرمائید ⇃⇂ @saeid1370 ______☆______
مشاهده در ایتا
دانلود
. آن دوره عشق و وفا یادش بخیر آن روزگار با صفا یادش بخیر شب عروسی یادته بابام میگفت پیر شی به پای مرتضی، یادش بخیر پیرشدی اما چجوری پیر شدی، ⬅️ کار رسید به غسل، بچه ها سفارش فاطمه است،نمی خوام کسی صدای گریه تونو بشنوه، ♻️ اسما تو آب بریز، من خودم غسل میدم، آخه سفارش کرده از زیر پیراهن، از زیر لباس بدنمو غسل بده، می دونست فاطمه، نمی‌خواست علی غریب، علی مظلوم اذیت بشه ،آب می‌ریخت، یهو وسط غسل دادن دست از غسل کشید، سر رو دیوار گذاشته های های داره گریه میکنه، آ🔰قاجانم سفارش خودت بوده، بچه‌ها صدای گریه شون بلند نشه، آقاجان خودت داری بلند بلند گریه می کنی ✴️اسما نمک رو زخم من نپاش چه می دونستم چه خبره، اسما غسل که می دادم، دستم خورد به بازوی ورم کردهٔ فاطمه، (این رو بیارین صحنه تجسم بشه برای شما) ✅7 نفر غریبونه نیمهٔ دل شب، بچه هایی که نمیتونن گریه کنن، آستین به دهان گذاشتن کسی صدای گریه شونو نشنوه، امروز تو به نیابت از طرف حسین و حسن و زینب گریه کن، (اونایی که دل ندارن آستین به لب بزارن دارن تابوت میارن ای خدا.. 🔶 دختر پیغمبر مگه میشه اینجوری تشییع جنازه بشه. ⏪ مقداد میگه دومیِّ بی حیا رو که دیدم گفتم کجا میری،گفت میرم مجلس کفنُ دفن دختر پیغمبر، گفت دیشب کارا انجام شده، دختر پیغمبر و دفن کردن، گفت چنان سیلی تو صورت من زد، برق از چشمام پرید، شروع کرد به گریه کردن، 🔵 تو مردی این گریه مال مردم نیست، گفت گریه ام برای این نیست که سیلی تو صورت من زدی 😭می خوام بگم با همین دست به صورت دختر پیغمبر زدی من که مَرد بودم طاقت نیاوردم، دختر پیغمبر، همسر علی، فاطمه چی کشیده ⬅️ حالا میخوای روضه بخونی یا علی، 💥خدا مادرم را کجا میبرند ( زینبش پشت تابوت می‌دوید) خدا مادرم را کجا میبرند گمانم برای شفا میبرند بدنُ غسل داد، معمولاً لحظه آخر بچه ها میان وداع می کنند 😭 تا گفت بچه ها بیاین سریع یکی خودشو انداخت رو سینه مادر، یکی صورت کف پای مادر گذاشت 💢 یه وضعیتی شد، یه فضایی ایجاد شد، دل سنگ آب می شد، از عالم بالا ندا اومد، علی بچه ها رو جدا کن، آسمونیا دارن می میرن، بالائیا طاقت ندارن، بچه هارو از کنار جنازهٔ مادر جدا کن، روز عاشورای فاطمه دلتو ببرم کربلا... یه جمله ای من گفتم برا اونایی که نبودن دوباره میگم، ☑️کربلا، بالائیا، آسمونیا، فرشته ها، کجا بودید کربلا، اومد دید عمه جانش زینب داره با یه بدن حرف می زنه، عمه با کی داری حرف میزنی، 💠حق داری نشناسی، این بدن بدن پاره پارهٔ بابای غریبت حسینه، 💎یکی دو ساعت گذشته از وداع آخر آقا ابی عبدالله، این دختر سه ساله خودشو انداخت رو بدن بابا، گفت یا باید جون بدم، کسی نمیتونه منو جدا کنه، هرچی هر چی تازیونه زدن نشد،سیلی زدن نشد، هر کاری کردن، گفت من باید کنار جنازهٔ بابام بمیرم، غیرتیا، 😭یا یکی گفت من نمیدونم باید چه کار کنم، یه عده نانجیب بی شرمُ حیا رفتن به سمت زینب، واویلا.. ناموس دارا، غیرتیا، سریع بلند شد، گفت چشم هرچی شما بگین عمه جانم زینبو نزنید... کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy
حجت الاسلام استاد میرزامحمدی1401.09.16_3.mp3
زمان: حجم: 6.54M
🔻 🎤 حجت الاسلام میرزامحمدی 🔊 گریز 📆 چهارشنبه ۱۶آذر ماه ۱۴۰۱ 🕌 مسجد شهداء| صفاییه بعد از پنج کفن چرا سحر تمام شد کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy
. عمّار می‌گوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام. هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان! عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است. من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامی‌که راه می رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است. هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منابع: انوار العلومة، ص ۲۱۴ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ . کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy
@babolharam_netroze - fatemiye_samavati.mp3
زمان: حجم: 4.46M
|⇦•شب بود وچشم خفتگان... سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه به نفس حاج مهدی سماواتی کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy
. چهارپاره دو سه روز است خانه دلگیر است دو سه روز است مثلِ بارانیم دو سه روز است همدمِ اشکیم دو سه روز است روضه می‌خوانیم دو سه روز است کوفه نشنیده نغمه‌هایِ خوشِ اذانت را وقتِ افطار بر سرِ سفره یاد کردیم لقمهِ نانت را دو سه روز است مثلِ فاطمیه دورِ هم گریه می‌کنیم ولی .... روضه‌ها رنگِ دیگری دارد ختمِ آن است ذکرِ وای علی دو سه روز است نان و خرما را حسنت می‌برد برایِ یتیم می‌دهد سهمِ کودکان را بعد می‌کند بغض مثلِ کوچه کریم دو سه روز است قلبِ زینب را داده آزار حرفِ بی‌پایه شده اوضاع مدینه‌ای انگار باز هم طعنه‌هایِ همسایه دو سه روز است چاه و نخلستان شده دلتنگِ ربّنایِ علی شده رویایِ مسجد و محراب گریه و سجده و دعایِ علی دو سه روز است کوفه فهمیده می‌رسید از کجا غذایِ فقیر از کجا می‌رسید خرمایی تا شود باز روزه‌هایِ فقیر دو سه روز است اشک می‌ریزد گاه و بیگاه از غمت حسنم بیش از پیش لرزه می‌افتد با دعایِ کمیل بر بدنم دو سه روز است چشمِ عبّاسم سرخ مثلِ زمانِ جنگ شده کوچه پس‌کوچه‌هایِ کوفه پر از خِشت و خاشاک و قلوه‌سنگ شده دو سه روز است دخترِ حیدر خواب‌هایِ عجیب می‌بیند گاه گودال و خنجر و حنجر گاه شیب‌الخضیب می‌بیند دو سه روز است کربلایی‌ام چشم بر چشمِ یار می‌دوزم مانده در بقچه یک کفن باقی وَ به یادِ نگار می‌سوزم دو سه روز است سخت می‌خواهم بزنم بوسه بر گلویِ حسین وای از دود و خون و خاکستر پنجه‌یِ گرگ‌ها و مویِ حسین دو سه روز است درسِ قرآنم سوره‌یِ کهفِ نِی‌نشین شده است سینه‌ام مثلِ دامن و خیمه یا درِ خانه آتشین شده است دو سه روز است مثلِ بابایم می‌کنم گریه یادِ لب تشنه وای از لحظه‌ای که می‌بینم بر رویِ حلقِ دلبرم دشنه دو سه روز است بیشتر دارم انتظارِ وصالِ دلدارم با دعایِ فرج پس از روضه به امیدِ وصال می‌بارم 📃تپه‌یِ شهدا شهران ✍حسین_ایمانی