eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
518 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
501 ویدیو
207 فایل
⭕ پل ارتباطی شما با ما : @mezmar128
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 يه دوستي داشتم معماري ميخوند و ترم اول كارشناسي درس طراحي داشت و ... اين دوست ما خيلي شلخته بود خلاصه اخر هفته همين كلاس طراحي رو داشت استادشون هم خانم دكتر بود و خيلي سخت ميگرفت گفت ك نقشه اين ساختمون رو برام بكشين و بيارين دوست ما هم ديد كه اينجوريه اخر هفته رو اومد خونه و يكي از دوستان اونو براش كشيد ... و با خوشحالي زياد رفت دانشكده حالا بنظرتون طراحي رو چجوري برد با خودش كاغذ a4 رو ته كرد و گذاشت تو جيب پشت شلوارش😂 خلاصه روز موعود فرا رسيد و رفت سر كلاس 😐😉 يهو ديد كه همه دانشجويان كيفاي بزرگ و تخته و انواع مداد و پاك كن و ... رو ميزشونه😂 حالا خودش ي مداد داشت با ي برگه ي چرك😂 ديد كه همه تكاليفشون رو ميبرن پيش استاد و ايشون هم برگه هاشون رو ميندازه دور و ميگه بدرد نميخورن ، با اينكه مال اونا تميز و مرتب بود اينجوريشون ميكرد 😂 خلاصه فهميد،كه بايد فرار كنه دانشجوها نزديك استاد بودن يواش يواش اومد كه بياد نزديك در كلاس گفت خب آقا پسر تو بيا 😂😂😂 اونم رفت جلو و دست گذاشت تو جيب شلوارش و برگه رو بهش داد خانم دكتر برگه رو ك ديد جيغ كشيد و گفت نگاه بچها نگاه چقد چركه اين كاغذ گفت فقط برو برو ك نبينمت😂😂 اين دوستمون سر همين قضيه ميخواست انصراف بگيره اما خانواده و دوستان جلوشٰ گرفتن و تلاشش رو كرد و الان داره دكتري ميخونه😍😂 🌸🌸 جشن روز دانشجو بود از چند شب روز كه مشغول تهيه فيلماي دوبله و فيلم دانشكده بوديم و شب قبلش هم تا صبح بيدار بوديم و فيلمها و بقيه موارد رو درست ميكرديم ي گروه بوديم و ساعت 8 ي كلاس داشتيم خلاصه خسته و كوفته رفتيم سر كلاس حدود سه ماه از كلاسا گذشته بود و منم دومين بار بود ك سر كلاس اون استاد ميرفتم و نميشد،كه غيبت كنم اولش شروع كردم به گوش دادن و جواب دادن بعدش ديگه رد دادم😂 ساعت 8 و بيست دقيقه خوابيدم تا 8 و چهل بيدار شدم و رفتم كه صورتم بشورم رفتم ديدم يه صندلي خوبي تو سرويس بهداشتيه (صندليه واسه گذاشتن كيف و اينا بود و خلاصه تميز بود) و هواشم خوب بود😂 خوابيدم تا 9 و ربع رفتم تو كلاس تا استاد نيست و كلاس تموم شده خلاصه لپتاپ برداشتم رفتم تو سالن كابل پروژكتور رو وصل كرديم ب لپتاپ و بعد ديدم ك لپتاپه سوخته😞😐 فايلهاي مربوطه هم روش بود چندين جا رو گشتيم و ي لپتاپ ديگه پيدا كرديم و فايلها رو از تو گوشي پيدا كرديم و فرستاديم رو لپتاپ و يه نفس راحت كشيديم 😄😉 راستي لپتاپي كه خراب شده بود هم مال دانشكده بود و خودشون زحمت درست كردنش رو كشيدن 😃👏 و بعدش هم رفتيم ناهار ، كنار دكتر همتي عزيز ، جوجه زديم و از خاطرات فوتبالي و كوهنوردي ايشون كه تمامي نداره بهره برديم 😂 به هر حال جشن خوبي بود و خاطره شد۔ 🌟 @uniquran_shz