eitaa logo
عقلانیت انقلاب اسلامی
1هزار دنبال‌کننده
558 عکس
182 ویدیو
53 فایل
انقلاب اسلامی به زعامت امام خمینی، محصول حکمت و عقلانیت اجتماعی متفکران انقلاب اسلامی است که نمونه‌ی آن کتاب‌های «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شهید مطهری و «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن» اثر آیت الله خامنه‌ای است. @Taha_121
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن» ۱ در فلسفه هگل و مارکسیسم ⚜استاد شهید مطهری 🔹يکي از مباحث اساسي که در اين کتاب* مطرح شده بود، بحثي بود تحت عنوان «دو نوع فلسفه». مي‌‌‌‌‌گويد: تنها دو نوع فلسفه و دو نوع جهان‌‌‌‌‌بيني در جهان وجود داشته است: فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن»، و يا به تعبير ديگر فلسفه پندار (يعني فلسفه خردگرا) و فلسفه زندگي (يعني فلسفه طبيعت‌‌‌‌‌گرا). اين يک برداشتي است که اينها کرده‌‌‌‌‌اند. 🔹اينها دو برداشت غلط در مورد تقسيم فلسفه‌‌‌‌‌ها دارند: ✔️يک تقسيم غلط اينکه تمام فلسفه‌‌‌‌‌ها را به دو نوع ايده‌‌‌‌‌آليسم و ماترياليسم تقسيم مي‌‌‌‌‌کنند در صورتي که اين تقسيم از نظر ما درست نيست. چنين نيست که هر سيستم فلسفي يا قائل به اصالت ايده و ذهن باشد و يا قائل به اصالت ماده‌‌‌‌‌. ✔️ ديگرشان اين است که فلسفه‌‌‌‌‌ها را به دو نوع فلسفه «بودن» و فلسفه «شدن» تقسيم مي‌‌‌‌‌کنند و در اين تقسيم «بودن» را در مقابل «شدن» قرار مي‌‌‌‌‌دهند. آيا نقطه مقابل «هستي»، «شدن» است يا «نيستي»؟ واضح است که در مقابل «هستي»، «نيستي» و در مقابل «شدن»، «نشدن» است. پس بايد بگويند فلسفه هستي و فلسفه نيستي يا فلسفه شدن و فلسفه نشدن. پس چرا «بودن» را در مقابل «شدن» قرار داده‌‌‌‌‌اند؟ اين، يک ريشه لغوي دارد و يک ريشه فلسفي. 🔹ريشه لغوي مطلب اين است که در استعمالات لفظي براي «بودن» کلمه «کان» و براي «شدن» کلمه «صار» را به کار مي‌‌‌‌‌برند؛ و ما «بودن» را به معناي مطلق هستي و وجود به کار مي‌‌‌‌‌بريم اما اينها تصور مي‌‌‌‌‌کنند که در ماده «بودن» مفهوم ثبات خوابيده است و در ماده «شدن» مفهوم حرکت و تدريج و زمان خوابيده است. از نظر اينها «بودن» به معناي يکنواخت بودن است. البته اين يک بحث لغوي است و ارزش چنداني ندارد که درباره آن بحث شود و ممکن است در هر زبان و در هر لغتي خصوصياتي مختص به خود داشته باشد، ولي بودن و شدن در فارسي و کون و صيرورت در عربي به اين معني که اينها به کار مي‌‌‌‌‌برند نيست. در خود ماده بودن و کون، مفهوم ثبات مندرج نيست و بودن به معناي يکنواخت بودن نيست بلکه بودن صرفاً در برابر نبودن است. حتي در ماده شدن و صيرورت هم مفهوم زمان و تدريج نخوابيده است و لذا ما در مورد امور دفعي هم کلمه شدن و صيرورت را به کار مي‌‌‌‌‌بريم. بله، در اصطلاح فلسفي، کلمه «صيرورت» در مورد معناي خاصي از تغيير که همان تغيير تدريجي است به کار مي‌‌‌‌‌رود و الا از نظر لغوي مفهوم زمان و تدريج در کلمه «صيرورت» اخذ نشده است. 🔹و اما ريشه فلسفي اين مطلب چيست؟ چرا برخي از فلسفه‌‌‌‌‌ها را فلسفه «بودن» و برخي از آنها را فلسفه «شدن» مي‌‌‌‌‌دانند؟ اصل مطلب اين است که مي‌‌‌‌‌خواهند بگويند بعضي از فلسفه‌‌‌‌‌ها هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند نه بر مبناي حرکت و بعضي هستي را تفسير مي‌‌‌‌‌کنند بر مبناي حرکت. حال بايد ديد که چرا اين مطلب را با مقابل قرار دادن دو کلمه «بودن» و «شدن» بيان مي‌‌‌‌‌کنند؟ اساس اين تعبير از است. کلمات پراکنده‌‌‌‌‌اي از هم در اين زمينه هست که او هم چنين سخني گفته است ولي سخن او به شکل فرضيه‌‌‌‌‌اي بوده است بدون اينکه مطلب را تجزيه و تحليل کرده و يا براي آن برهاني آورده باشد؛ همين‌‌‌‌‌قدر گفته است که «هيچ چيزي در جهان ثابت‌‌‌‌‌ نيست» و «هيچ کس در يک رودخانه دوبار آبتني نمي‌‌‌‌‌کند» و «جهان يک جريان است» و امثال اين تعبيرات شاعرانه و اديبانه. در دوره جديد، هگل بود که آمد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را براساس تغيير و حرکت تفسير مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه شدن» ناميد و فلسفه‌‌‌‌‌هايي را که جهان را بر غير مبناي تغيير و حرکت توجيه مي‌‌‌‌‌کنند «فلسفه بودن» ناميد. * کتاب " مارکس و مارکسیسم " نوشته آندره پی‌یتر ، ترجمه شجاع‌ الدین ضیائیان - از انتشارات دانشگاه تهران ادامه دارد ... منبع: نقدی بر مارکسیسم . ص۱۸۳ _ ۱۸۵ @usul121 @hodanandboshra