#خاطره_شماره_302
سلام
داشتم با گوشی صحبت می کردم توی بی آر تی بودم
دو تا دختر اومدن وار اتوبوس شدن
به دوستم گفتم بهت زنگ می زنم
شروع کردم باهاشون صحبت کردن
سلام کردم و گفتم خیلی خوشگلینا😍
یخ شکست ....
با لبخند گفتن ممنون
گفتم خب اون وقت این که تو پوشیدی اسمش چیه؟
تی شرته که 😳
مانتو نیست
آستین نداره که😞😐
گفت مده
گفتم همیشه که مد خوب نیست
گفت خب گرمه
گفتم جهنم گرم تره
گفت وجود نداره
گفتم ببین حتی اگه وجود نداشته باشه
برد با اونی هست که توی همین دنیا به خودش سختی میده
خاصیت دنیا اینه که اگه خودت به خودت سختی ندی
بهت سختی میده
گفتم قدر خودتون رو بدونید
گفت این دوستم می دونه من چادری بودم 😳
گفتم چی شد برش داشتی؟
گفت از چادری ها رفتارهایی دیدم زده شدم
( پیش خودم گفتم خب تو ی چادری با اخلاق می موندی🤨)
گفتم دلیل میشه الان اگه ی خانم کم حجاب ی رفتار بد کنه بگم همه مانتویی ها فلانن؟
گفت نه
گفتم اسلام که عیبی نداره
عیب از بعضی ما مسلمون هاست ...
بعدش با خنده گفتم حالا واسه چی انقدر پاچه های شلوارتون بالاس؟
کجا رو می خواین بشورین؟😜 ( سنجیدم دیدم جنبه ی شوخی دارنا ...نمیشه به همه گفت ) با خنده شروع کردن پاچه های شلوار رو آوردن پایین .
گفتم دیگه از مصاحبت من دارین محروم میشین چون باید پیاده بشم
اما دو تا نکته
یکی این که این رو نپوش واقعا آستین نداره گفت باشه دیگه بیرون نمی پوشم ☺️
گفتم رو این دو تا کلمه هم فکر کنید ...
حیف شماست
ی علامت قلب نشون دادم و خداحافظی کردم و گفتم من رو خیلی دعا کنید ❤️
#بی_تفاوت_نباشیم
@vajebefaraamooshshodeh